رفتن به مطلب

اعتراف میکنم...


soheiiil

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 652
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

اعتراف میکنم مریم رو نباید اینقدر راحت میبخشیدم ، دیگه وسعت روح هم حدی داره ، والا ..

مریم؟؟؟ مریم کیه ؟:ws3:

من کیم؟

اینجا کجاست؟ :ws3:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

اعتراف میکنم حتی تصورشم نمیکردم یه روزی انقدر احساس شادی،رضایت از زندگی،آرامش و خوشبختی داشته باشم.:ws37:

 

اعتراف میکنم کار خوبی کردم به حرف خیلیا گوش نکردم وگرنه امروز انقدر آروم نبودم.

 

اعتراف میکنم بدترین کارم این بود که فکر کردم میتونم دوست خیلی خیلی صمیمی داشته باشم.با همه باید حدود و مرزهای مشخص داشت.اعتراف میکنم تجربه ی تلخ ولی خوبی بود.

 

چقد اعتراف داشتم من :ws3:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
اعتراف میکنم مریم رو نباید اینقدر راحت میبخشیدم ، دیگه وسعت روح هم حدی داره ، والا ..

مریم؟؟؟ مریم کیه ؟:ws3:

من کیم؟

اینجا کجاست؟ :ws3:

 

:ws28:واقعا یه دنیا ممنون که انقدر راحت منو می‌بخشید، روحتونم جمع کنید نره زیره دست و پا بقیه:ws3:

 

اعتراف می‌کنم الکی واسه خودم خرید جور می‌کنم که برم از این بقالی سر کوچمون چیز بخرم بلکم بنده خدا کارش بگیره:ws3::hanghead:

 

اعتراف می‌کنم اگه بیش‌تر از ۵ دقیقه تو مغازه‌ای بمونم خودمو مجبور می‌کنم حتما یه چیزی بخرم :banel_smiley_4:(چه اخلاق مزخرقیه دارم واقعا:banel_smiley_4:)

  • Like 4
لینک به دیدگاه

ما فردا حنابندون یکی از فامیلا دعوتیم که میشه خواهرزاده شوهر دختردایی بابام:ws3:

هیچی دیگه فردا قراره باز احساس ترشیدگی مینور کنیم:ws3:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

اعتراف میکنم مامانم پیر نشده.وقتی میبینمش من احساس پیری میکنم :hanghead:

کلاس کامپیوتر رفته.

کارای بانکیشو اینترنتی انجام میده.

تو وایبر و واتس اپ گروه تشکیل میده.

دورهمی خانومانه ی فامیلی ترتیب میده.

دوستای منم همیشه بیشتر با مامانم جور بودن تا من.

تابستونا هم میره پارک ورزش.

تازه میخواد از امسالم دوباره درسو شروع کنه که تا سال دیگه کنکور بده.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

اعتراف میکنم با اینکه از محیط دانشگام متنفرم ولی منتظرم زود شروع بشه و حال و هوام عوض بشه...

کاش میشد کسایی رو ازشون خوشم نمیاد محو بشن میشد ندید حداقل از چشم خودم....

  • Like 5
لینک به دیدگاه

ما دیشب که رفتیم حنابندون سمتی که ما بودیم انقد بزرگتر از من بودن که مجرد بودن.

به این نتیجه رسیدم من هنوز بچه ام و هنوز وقتش نیس:ws3:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...