رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

"خسته شدم"

 

 

هزارسطر نوشتم و خط زدم...

 

بی گمان این ها را هم خط خواهم زد

 

بی فایده است ...

 

حتی به کلمات نمی توان اعتماد کرد...

 

کلماتی که دوست شان می داری

 

خسته شدم..

 

خودتان خط بزنید...

  • Like 5
لینک به دیدگاه

خستگی سینه ما را خیالت مرهم است

ای ز هجران خسته ما را خسته را مرهم فرست

یوسف گم کرده ما زیر بند زلف توست

گهگهی ما را خبر زان زلف خم در خم فرست

  • Like 1
لینک به دیدگاه

چمـدان امیـدمـ را مــے بندمــ

 

یادمــ باشـد خنـده ها و بوســہ هایمـ را جا نگـذارمــ

 

آری مسافــرمــ

 

تا دیار آغــوش ِ تـــــــــو چنـد فرسخــے بیــش نماندهــ

 

کمــے از دلتنگــے دور شده امـــ ..

 

بــے تابـــ نباش

 

کــہ این مقصـد هیچ گاه مبدا نخواهــد شـــد

 

مهمانــے کــہ میزبانــش نـگاه ِ تـو بــاشد

 

دیگـر رفتنــے نیستـــ ..

  • Like 1
لینک به دیدگاه

11.png


نوشته هایم را با مداد می نویسم

 

که هرجا ناخواسته نام تو را نوشتم بتوان پاکش کرد ..

 

چندگاهیست من فراموشت کرده ام اما

 

مدادم باز می نویسد ..

 

نام تـــــــــــو را ..!

  • Like 6
لینک به دیدگاه

در چشم هايم غرق شو....

و هزار و يك بار به حرمت دقايق عشق پاكي

كه برايت سپري كرده ام لبخند بزن

به چشم هايم نگاه كن.....

 

آثار اين چند سال عاشقيم...آنجاست!!!

  • Like 6
لینک به دیدگاه

چه ساده لوح َم كه رو به آفتاب كم رمق زمستان زانو زده ام در حالي كه آفتاب سوزانِ تابستان هم نتوانست جاي گرماي وجودت را برايم پُر كند

  • Like 1
لینک به دیدگاه

شب را اسیر صبح دیدم....وقتی از لبانم نام تو را شنید....

تاریکی می داند که در روحم جای ندارد تا روشنی تو در آن هست....

  • Like 9
لینک به دیدگاه

هرچه زیبایی و خوبی که دلم تشنه ی اوست

مثل گل، صحبت دوست

مثل پرواز، کبوتر

می و موسیقی و مهتاب و کتاب

کوه، دریا، جنگل، یاس، سحر

این همه یک سو، یک سوی دگر

چهره ی همچو گل تازه ی تو!

دوست دارم همه عالم را لیک

هیچکس را نه به اندازه ی تو!

  • Like 6
لینک به دیدگاه

آتشی روشن کرده ام

و عهد بسته ام

تا خاموش شدنش

برایت دعا بخوانم

تمام کارهایت رو به راه است

چرا که من

هیزمی دیگر در آتش اندا خته ام....!!!!!

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...