کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۸۹ گرد جهان گردیده ام خوبان عالم دیده ام لطف همه سنجیده ام اما تو چیز دیگری ... لینک به دیدگاه
samyar 3407 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۸۹ تو را نه عاشقانه و نه عاقلانه و نه حتی عاجزانه که تو را عادلانه در برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام عدل مگر نه آن است که هر چیزی سر جای خودش باشد؟ 6 لینک به دیدگاه
PinkGirl 1453 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۸۹ تن تو خاورمیانه است دیگران در هوس نفت در سرزمین پهناور تو چاه حفر میکنند و من در حسرت زیتون لبهایت قرنهاست که سراب میبینم 6 لینک به دیدگاه
sarooneh 2052 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۸۹ چو بخت نیست که شایسته وصال تو باشم صبر میکنم و خرسند با خیال تو باشم 2 لینک به دیدگاه
masoume 5751 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۸۹ هیچ کس دکمه های مرا باز نکرده بود جز تو که می بستی و باز می کردی ...نمی دیدی دکمه آستینت به یقه ام دوخته شده ونگاهت بر لبهام داب یادم رفته بود یا میم؟ بوسیدن که یادم نمی رود عشق من عباس معروفی 7 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۸۹ من از سرزمینی می ایم سرا پا عشق سرزمین مرغکان عاشق سرزمینی که تنها یک رنگ بر آن حکومت می کند: "سفید" رنگ پاکی ها رنگ خلوص رنگ بی رنگ بودن بی ریا بودن بی غل و غش بودن برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام سرزمین من همه سفیدند دریاچه های زلال سرزمینم با رقص قوهای سفید عشق را به بی رنگی برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام می کنند و نجابت در سفیدی اسبان سرزمینم خودی نشان می دهد ترا به این سرزمین دعوتی ست ترا آغوش به روی تمام سفیدی ها بازست بیا به سرزمین پکی ها قدم بگذار و بیاموز بی رنگ بودن را و فریاد زن : " من همان بی رنگ بی رنگم" 6 لینک به دیدگاه
hilari 2413 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۸۹ میان کوچه می پیچد صدای پای دلتنگی به جانم می زند آتش ، غم شبهای دلتنگی چنان وامانده ام در خود که از من می گریزد غم منم تصویر تنهایی ، منم معنای دلتنگی چه می پرسی زحال من ؟ که من تفسیر اندوهم سرم ماوای سوداها ، دلم صحرای دلتنگی در آن ساعت که چشمانت به خوابی خوش فرو می رفت میان کوچه های شب شدم همپای دلتنگی شبی تا صبح با یادت نهانی اشک باریدم صفایی کرده ام در آن شب زیبای دلتنگی 2 لینک به دیدگاه
bandarabasi 373 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۸۹ يك قصه بیش نيست غم عشق وين عجب كز هر زبان كه ميشنوم نامكرر است ... 6 لینک به دیدگاه
masoume 5751 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 بهمن، ۱۳۸۹ من از حقیقتی عبور کرده ام که سخت قلب من از آن شکسته است به تازگی به این نتیجه مهم رسیده ام که هرگز او دلی به من نبسته است..... 10 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 بهمن، ۱۳۸۹ مسلما ما سلام هایی به هم بدهکاریم که ادامه ی هر کدامشان می توانسته دیوانی شود یا رمانی و بعید است که شبی چرخ و فلک های این شهر بازی را به افتخار علاقه ی ما به سرگیجه به ما اختصاص دهند و بعید است سلام هایی که از خیرشان گذشتیم از ما بگذرند! لا اقل رد که می شوی بی هوا بگو: دوستت داشتم و تا برگشتم لای به لای جمعیت گم شده باش! 7 لینک به دیدگاه
bandarabasi 373 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 بهمن، ۱۳۸۹ نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد. نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت. ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد به دست کودکی گستاخ و بازی گوش. و او یک ریز و پی در پی دم خویش را برگلویم سخت بفشارد بدینسان بشکند در من سکوت مرگ بارم را... 4 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 بهمن، ۱۳۸۹ هر چه می خواهی بزن... هزار تا هم روش آن که دل دارد از باختن دست بر نمي دارد . . . . 7 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۸۹ تو می روی آرام من از پی ات غمگین قدم به راه جنون گذاشته ام سنگین تو می روی آرام چه ساده و چه صبور مرا نمی بینی که گشته ام رنجور تو می روی آرام چه با وقار و متین تنی به سرخی تو به خط جاده نگین تو می روی آرام فرشته ای انگار دل رمیده ی ما شده اسیر انگار تو می روی آرام در این شب یلدا دراین شب باران شبی به رنگ خدا گهی نظر به منُ گهی به عشق کنی نه عاشقم شویُ نه ترک عشق کنی گهی به ره نگری گهی به سوی خدا تو عازم حرمی چه حاجتی به گناه در این کشاکش راه ز دوریت بیمار به عشق دیدن تو نگاه تیره و تار نشسته ام در سوگ نگاه مات و کبود سکوت سرد زمین گواه این غم بود ... "امین شجاع" 7 لینک به دیدگاه
ملیساا 5015 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۸۹ تو اگر میدانستی که چه دردی دارد که چه زخمی دارد خنجر از دست عزیزان خوردن هر گز ای دوست نمی پر سیدی که جرا غمگینی 6 لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3471 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 بهمن، ۱۳۸۹ به اندازه ی نوشیدن یک فنجان قهوه ی تلخ بمان بمان و تحمل کن من نگران بعد رفتنت نیستم من نگران خاطرات شیرین لحظه های با تو بودنم که همه را با رفتنت تلخ میکنی پس بمانو با نوشیدن یک فنجان قهوه کام خود را برای مدتی هرچند کوتاه تلخ کن و بدان مدتها کام که نه زندگی من را تلخ کردی ومن تلافی جز تارف یک فنجان قهوه ی تلخ به تو نداشتم... 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۸۹ بیا با هم حضور عشق را باور کنیم امشب دل شوریده را در خلسه ی ساغر کنیم امشب به لطف این طربناکی، هجوم عشق افلاکی ز جام با صفای دل، لبی را تر کنیم امشب از این غوغای آتش زا، صدای اشتیاق آید شب آتشفشان را راهی بستر کنیم امشب دلم در سینه دارد حال یک دنیا شکوفایی مجال این تراوش را غنای تر کنیم امشب ردای آتشین عشق می پوشیم و هستی را بسوزیم و بسوزانیم و خاکستر کنیم امشب به در ک آبی احساس و در اوج سبکبالی زلال شور و مستی صرف یکدیگر کنیم امشب صدا سمت دیار عشق دارد هیبت پرواز اهورایی طنین زندگی را سر کنیم امشب ظهور آفتابیم و دل دریایی جنگل بیا تصویر فردا را درخشان تر کنیم امشب! 5 لینک به دیدگاه
PinkGirl 1453 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، ۱۳۸۹ چای ریختن شبانه وقتی تو نیستی فرسایشیترین کار جهان است مثل اینکه پای پی این ساختمان مستاصل آهسته آهسته استکان استکان آب بریزم تا سست شود یا پای این چنار متروکه آهسته آهسته استکان استکان سم بریزم تا خشک شود چای ریختن شبانه آزمون تلخ زنده به گوری آی عشق، آی عشق دقیقا مرا تو بیسببی هستی 10 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۸۹ می گویند که فرض محال، محال نیست فرض می کنم در آغوش گرفتمت ... 7 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۸۹ هنگام بارش باران سرت را رو به آسمان نگیر من به بوسه های باران روی صورتت هم حسودی می کنم ... 9 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ امروز ذهنم پر است، از يك ماديان و كره اش فردا، برايت شعري عاشقانه خواهم نوشت... 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده