vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ اگر دری میان ِ ما بود ؛ در هم می کوفتم .. اگر میان ِ ما دیواری بود ؛ بالا می رفتم پایین می آمدم فرو می ریختم ... اگر کوه بود دریا بود ؛ پا می گذاشتم بر نقشه ی جهان و نقشه ای دیگر می کشیدم ... اما میان ما هیچ چیز نیست .. هیچ (!) و تنها با هیچ هیچ کاری نمی شود کرد .. / 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ هر چه دام افکندم، آهوها گریزانتر شدند حال صدها دام دیگر در مقابل ریخته هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست هر کجا پا میگذارم دامنی دل ریخته 3 لینک به دیدگاه
*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ کنار تو تنها تر شدم از تو تا اوج تو٬ زندگی من گسترده است از من تا من ٬ تو گسترده ای با تو بر خوردم به راز پرستش پیوستم از تو به راه افتادم٬ به جلوه رنج رسیدم و با این همه ای شفاف و با این همه ای شگرف مرا راهی از تو به در نیست و زمین باران را در این سکوت صدا می زند و من تو را 3 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ گاهی عمق افکارم بیشتر از عمق ادراکم میشود و من غرق در فکر و تشنه درک . . .! 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ پیر شده ام پا به پای دردهایی که قد کشیده اندو بزرگ شده اند! میترسم! میترسم دیگر دستم به قلم نرود! فکرش را بکن تمام میشوم شبی! یک روز می آیی و میبینی نه من هستم نه این کلمات! آری دارم خشک میشوم! پا به پای گلدانهایی که ... این روزها میگذرند اما من از این روزها نمیگذرم!! 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ باید عاشق شد و خواند باید اندیشه کنان پنجره را بست و نشست پشت دیوار کسی می گذرد ، می خواند باید عاشق شد و رفت چه بیابانهایی در پیش است رهگذر خسته به شب می نگرد می گوید : چه بیابانهایی ! باید رفت باید از کوچه گریخت پشت این پنجره ها مردانی می میرند و زنانی دیگر به حکایت ها دل می سپرند پشت دیوار دریاواری بیدار به زنان می نگریست چه زنانی که در آرامش رود باد را می نوشند و برای تو برای تو و باد آبهایی دیگر در گذرست شب و ساعت دیواری و ماه به تو اندیشه کنان می گویند باید عاشق شد و ماند باید این پنجره را بست و نشست پشت دیوار کسی می گذرد می خواند باید عاشق شد و رفت 2 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ دلم بوسه ای میخواهد...که از فشارش چشمانم سیاهی رود! چقدر این سرگیجه ای که از مستی عشق بر میخیزد را دوست دارم... 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ همين که سرت را روي شانه ام مي گذاري ... و به خواب مي روي... آرامش آوار مي شود روي دلم يکهو... لحظه هاي روشن با تو بودن... کاش تمام نشود... 4 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ ای که تمام خاطراتم بوی نفس تو را میدهد! آبی آسمان هم به اندازه ی تو در یادم نمانده است 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ اين خانه دلتنگ است وقتی که می روی وقتيکه شادی نهان کودکانه را با بهانه های خود تلخ می کنی اين خانه دلتنگ است ای حضور دلنشين عزيز وقتی که چشم براشتياق هزار باره ام می بندی اين قابها تنگ اند در خانه نگاه من وقتی که خواهش بودنت گسترده تر از وجود من است آه.! آن کلام کودکانه کجاست تا تو را صدا کند با من بمان ای ترانه لطيف خواندنی 5 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ تنهـــایـــی همیـــــن اســــت تکــــرار نا منظــــم من بــــی تـــو… بــی آنـــکه بــدانـی برای تو نفـــس میکشـــــم… 8 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۹۱ من به تو نگاه می کنم و تو برایم دست تکان می دهی یک نفر من را صدا می زند و تو ناپديد می شوی... هزار بار به همه گفته ام که: "وقتی خوابم، بیدارم نکنید! 8 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۹۱ حقیقت شعر جوانمردا! این شعرها را چون اینه دان ! آخر ، دانی که اینه را صورتی نیست ، در خود. اما هرکه نگه کند، صورت خود تواند دیدن همچنین می دان که شعر را ، در خود ، هیچ معنایی نیست ! اما هر کسی، از او، آن تواند دیدن که نقد روزگار و کمال کار اوست و اگر گویی‚ ”شعر را معنی آن است که قائلش خواست و دیگران معنی دیگر وضع می کنند از خود “ این همچنان است که کسی گوید : ”صورت اینه ، صورت روی صیقلی یی است که اول آن صورت نموده “ و این معنی را تحقیق و غموضی هست که اگر در شرح آن آویزم ، از مقصودم بازمانم عین القضات همدانی 8 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۹۱ مردم همه تو را به خدا سوگند می دهند اما برای من تو آن همیشه ای که خدا را به تو سوگند می دهم 6 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۱ ساحل می شوم دریا می شوی تنهایی ام را به آغوش می کشی دریا می شوم ماه می شوی از آن همه دور در دلم می افتی 5 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۱ بس مرثیه ها نوشته و آمده ام غربت ها در نوشته و آمده ام ای ساحل امن ! تا رسیدن به تو من از توفان ها گذشته و آمده ام 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۱ زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش یارا کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست گم گشته ی دیار محبت کجا رود نام حبیب هست و نشان حبیب نیست عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد ای خواجه درد هست و لیکن طبیب نیست در کار عشق او که جهانیش مدعی ست این شکر چون کنیم که ما را رقیب نیست جانا نصاب حسن تو حد کمال یافت وین بخت بین که از تو هنوزم نصیب نیست گلبانگ سایه گوش کن ای سرو خوش خرام کاین سوز دل به ناله ی هر عندلیب نیست 7 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۱ عبـــــــــــــــــــــــــور، یعنی: لحظه هایی که می روی؛ ســـــــــــــــــــــــــــــــال هایی که می مانم. ... براي تا ابد ماندن , بايد رفت !!! گاهي به قلب كسي .... گاهي از قلب كسي .... 6 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۱ دور و برم کـــ شلوغ ميشود... بيشتر دلم ميگيرد... اينهمه ادم را توانستم .. بکشانم سوي خودم .... جز تو.. 7 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۱ رویاهایم را برف گرفته ! من ... تو !! چشمان مزاحم آدم برفی ها ! کاش آفتاب بزند . 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده