farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۹۱ من نشانی از تو ندارم،اما نشانیام را برای تو مینویسم: در عصرهای انتظار،به حوالی بی كسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا كن،وارد كوچه پس كوچههای تنهایی شو! كلبهی غریبیام را پیدا كن، كنار بید مجنون خزان زده و كنار مرداب آرزوهای رنگیام، در كلبه را باز كن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را كنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی كویری كه غرق انتظار است، پشت دیوار دردهایم نشستهام.......... 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۱ ای صبا نکهتی از خاک ره يار بیار ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار نکته ای روح فزا از دهن دوست بگو نامه ای خوش خبر از عالم اسرار بیار 5 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۱ این روزها حسی دارم آمیخته با دلتنگی کم می آورم بازوانی می خواهم که تنگ در برم بگیرند اما نه هر بازوانی فقط حصـــار آغوش تـــــــو ... 4 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۳۹۱ قفسم را مشکن تو مکن آزادم گر رهایم سازی بخدا خواهم مرد من به زنجیر تو عادت کردم بارها در پی این فکر که در قلب توام با تو احساس سعادت کردم تو محبت کن و بگذر تا عمری هست من بمانم چو اسیری درون قفست 4 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۳۹۱ آن چنان صبورانه عاشقت شدم و زیر درگاه خانهات، به انتظار گردش چشمانت نشستهام که نسیم هم حسودی میکند! پیدا که میشوی سرانگشتانم مست میشوند سبز میشوند من امشب پروانههایی را که از دریچههای بارانی چشمانت پرواز کردند، گردهم آوردم تا ببینند که من دیوانه تو هستم و چشم بسته کنار خیالت زندگی میکنم تو در وجودم میرویی آن چنانکه علفهای تازه در لابهلای سنگفرشهای مخروبهای میروید من میآیم تا تو را بر شانهام بگذارم و از میان سایههای غلیظ تنهایی و لحظه های عاجز زندگی بدون عشق و سراب خاطرهها و روزمرگی لرزان بیرون ببرم آخر میدانی جویباریست که به ابدیت میریزد همیشه و به هر شکلی به راه خود خواهد رفت چیزی توان توقف آن را ندارد عشق را میگویم عشق... عشق نام دیگر توست. 4 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 شهریور، ۱۳۹۱ تو باراني! كسي به باران عادت نمي كند!...هروقت بيايد،دوست داشتني ست!... 2 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 شهریور، ۱۳۹۱ آرام آرام گام بردار و در میان سکوت هایم قدم بزن می خواهم مست صدای آمدنت شوم بیا ... 7 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 شهریور، ۱۳۹۱ [TABLE] [TR] [TD=align: left] ای دلبر ما ،مباش بی دل بر ما[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]یک دلبر ما به ،که دو صد دل بر ما[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]یا دل بر ما فرست یا دلبر ما[/TD] [/TR] [/TABLE] 8 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 شهریور، ۱۳۹۱ احتیاجی به تسبیح نیست .... دستانت را که به من بدهی با انگشتانت "ذکر دوست داشتن" میگویم ... ! 6 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ اشک های ندیدنت...!!روی گونه هایم ماسیده...!!نبوس...!!نمک گیر میشوی...!! 6 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ اگر زنی را نیافتهای که با رفتنش نابود شوی تمام زندگیات را باختهای این را منی میگویم که روزهایم را زنی برده است جایی دور پیچیده دور گیسوانش آویخته بر گردن سنجاق کرده روی سینه یا ریخته پای گلدانهاش باقی را هم گذاشته توی کمد برای روز مبادا. رضا ولی زاده 9 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ مانده ام در حسرت بالا بلایی روز و شب جان دهم در حسرت دیر آشنایی روز و شب هر سحر نام تو را با سوز دل سر داده ام تا مگر بر تو رسد از من صدایی روز و شب عاشقانه کوه به کوه شهر شما را گشته ام تا بیابم از تو شاید رد پایی روز و شب دلخوشم با خاطرات هر شب تو روزها بی تو دارم با دل خود ماجرایی روزوشب پیش رویم قاب عکسی از تودارم ماه من روزوشب با یاد تو دارم هوایی روزوشب 3 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ به یه جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده. ولی اونی که دیر میرنجه دیر میره، اما دیگه برنمیگرده ... به یه جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را میبره و از میانشون میگذره از بعضی آدمها بگذری و برای همیشه قائله رنج آور را تمام کنی. به یه جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی بزرگترین مصیبت برای یک انسان اینه که نه سواد کافی برای حرف زدن داشتهباشه نه شعور لازم برای خاموش ماندن. به یه جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی مهم نیست که چه اندازه می بخشیم بلکه مهم اینه که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود داره. به یه جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی شاید کسی که روزی با تو خندیده رو از یاد ببری، اما هرگز اونی رو که با تو اشک ریخته، فراموش نکنی. به یه جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگترین هنر دنیاست. به یه جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی از درد های کوچیکه که آدم می ناله؛ ولی وقتی ضربه سهمگین باشه، لال می شه. به یه جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی كسی كه دوستت داره، همش نگرانته. به خاطر همین بیشتر از اینكه بگه دوستت دارم میگه مواظب خودت باش. 3 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ تو را آرزو نخواهم کرد ، هیچ وقت ! تو را لحظه ای خواهم پذیرفت که خودت بیایی ، با دل خود نه با آرزوی من . 3 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 شهریور، ۱۳۹۱ برایم کـــف زدند در آغوشـ ـم گرفتند تایید و تشویقـــم کردند که آخر فراموشت کـ ـردم دیگر تا ابد بر لـ ـبانم لبخندی تَصنعے مهمان است اما بین خودمان باشد ، هنوز تنها دلبرکم تو هستے 3 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 شهریور، ۱۳۹۱ من نه سکوت میکنم نه فال عشق از برم فقط به تو خیره شدم ، من از تو هم ساده ترم تو خوب میفهمی مرا وقتی پر از بهانه ام ببین برای ماندنت چقدر عاشقانه ام . . . 3 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ انگـــار آخرین سهــــــ ــــ ــم ما از هم همین سکوتـــــــــ ـــــــ ــــ اجباری سـتــــــ ـــ ـ .. 3 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ با نگاهی هرس کن علف های هرز دلتنگی ام را . . . 3 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ و تا یادم نرفته بگویم چیزی ندارم جز کمی واژه که با احساس گره خورده که با آن نمی توانی حتی دسته ای سبزی بخری تا آشم را بپزی ولی ! تا دلت بخواهد ، دوستت دارم... 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده