hilari 2413 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۸۹ این که یه بنایی که دارن مرمتش میکننو پیدا کنم و به استادمون معرفی کنماین که من مرمت گر خوبی نباشم و نتونم از یادگارهای تاریخ ایران به خوبی حفاظت کنم این که یه روزی به جایی برسم که بتونم بناهای زیادی رو ثبت جهانی کنم و تا اون موقع بناهارو خراب نکنن این که عروسی برادرم خوشجل و خوش تیپ باشم این که نمایشگاه کتاب تهران زودی بشه و من بیام تهران، همتتونو ببینم این که استادا از دستم ناراحت بشن و پروژه هام خوب نشه این که الان یکی از بهترین دوستام خیلی ناراحته و دلم میخواد ارومش کنم ولی .... این که از چیزایی که بدم میاد یه روزی بر سرم بیاد یا خودم اونجوری رفتار کنم این که بدون هیچ کاری بمیرم اینکه خدا دوستم نداشته باشه این که تنها بشم :jawdrop: واي شبنم جون چه خبره !:icon_pf (34): 1 لینک به دیدگاه
#Rosa# 179 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۸۹ اینروزا بیشتر به آینده فکر میکنم . به اینکه میخوام چکار کنم ؟ برنامه م برای آینده چیه ؟ و الان برای رسیدن به هدف هام چقدر برنامه ریزی دارم 5 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۸۹ :jawdrop:واي شبنم جون چه خبره !:icon_pf (34): تازه اون مهماشو گفتم :دی لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۸۹ بزگترین دغدغه من اینه که چرا بزرگترین دغدغه ملت یه چیزای دیگه اس. 8 لینک به دیدگاه
samaneh66 10265 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۹ دغدغه هام كه زياده ...........خيلي زياد فراموش كنم ادامه تحصيل نميدونم چه رشته اي بقيه اش همش خصوصيه ........... 5 لینک به دیدگاه
saray89 3064 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۹ دغدغه ام اینه که چرا در حال نیستم پیوسته روی پاره خط گذشته اینده در حال نوسانم 5 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۹ چه قدر خوبه که آدم بتونه بیاد این جا و از دغدغه هاش بگه. ولی من نمی تونم.تقریبا به هیچ کس این جا توی این محیط مجازی نمی تونم از دغدغه هام بگم یه چیزا و یه حرفایی فراتر از ارشد و کار و به قول دوستای تو پیدا کردن شوهر !! یا اصلاح جامعه و این حرفا. اینا کوچکترین دغدغه های من هستن، شاید همشون فقط یه جور وسیله باشن برام ولی چیزی که الان ذهنم رو خیلی مشغول کرده کمک کردن به یه نفر هستش. که خودش نمی فهمه ولی من دارم ذره ذره از بین رفتن رفتنش رو می بینم. و افسوس که تا کسی نخواد نمی تونی کمکش کنی. واین برام الان رنج بزرگیه. تقریبا عذاب مریمی عزیزمی:aghosh: راستی می گی گاهی وقتا آدم با خودش فکر می کنه و به مشکلش بعد به آدمای اطرافش و فکراشون بعد با خودش می گه کاش منم مثل شما ها دغدغه م اینا بود اما عزیزم شاید باورت نشه ولی همین که ادم برای یکی تعریف می کنه حتی اگه هیچ کاری هم از دست کسی بر نیاد اما در واقع اون یه جوری کاتارسیس(تخلیه هیجانی )کرده و با حرف زدن (ممکنه خودش اصلا اینو نپذیره) مقدار زیادی از اون بار و فشاری که روی دوشش بوده کم می شه این یه اصله به اسم همدلی همیشه هیچی نباشه آدم یه همدل می خواد رو ما حساب کن این که یه بنایی که دارن مرمتش میکننو پیدا کنم و به استادمون معرفی کنماین که من مرمت گر خوبی نباشم و نتونم از یادگارهای تاریخ ایران به خوبی حفاظت کنم این که یه روزی به جایی برسم که بتونم بناهای زیادی رو ثبت جهانی کنم و تا اون موقع بناهارو خراب نکنن این که عروسی برادرم خوشجل و خوش تیپ باشم این که نمایشگاه کتاب تهران زودی بشه و من بیام تهران، همتتونو ببینم این که استادا از دستم ناراحت بشن و پروژه هام خوب نشه این که الان یکی از بهترین دوستام خیلی ناراحته و دلم میخواد ارومش کنم ولی .... این که از چیزایی که بدم میاد یه روزی بر سرم بیاد یا خودم اونجوری رفتار کنم این که بدون هیچ کاری بمیرم اینکه خدا دوستم نداشته باشه این که تنها بشم نوشته هاتو انگار خودم نوشتم خیلی به نظرم باید مثل من حساس باشی:wubpink: مهمترين دغدغه اين روزاي منپيدا كردن موضوع مناسب برا دو تا از سمينارام كه هر چي ميگردم كمتر به نتيجه ميرسم و دوميشم جواب دادن به يه پيشنهاد (از اون پيشنهادا كه دخترا دير يا زود بايد جواب بدن ) ایشالا که یه جواب خیلی مناسب بدی و شیرینی ما هم یادت نره... راستی ازش بپرس دغدغه هاشو بنویسه!(اینکارو تو مشاوره ازدواج انجام می دن همیشه) 4 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۹ به چه دردت میخوره نکنه دچار کمبود دغدغه ذهنی شدی اونم از نوع حادش؟! اوه تا دلت بخواد بازار شامه! اولش که گفتم پروژه دارم سوژه می خوام اینروزا بیشتر به آینده فکر میکنم . به اینکه میخوام چکار کنم ؟ برنامه م برای آینده چیه ؟ و الان برای رسیدن به هدف هام چقدر برنامه ریزی دارم بهترین راه اینه که با آینده نزدیک شروع کنی بعد موفقیت های کوچک انگیزه می شه واسه حرکتهای بزرگتر و برنامه ریزی های دور تر دغدغه ام اینه که چرا در حال نیستم پیوسته روی پاره خط گذشته اینده در حال نوسانم فهمیندن همین موضوع خودش یه گام بزرگیه بهترین راه تذکر دادن این موضوع در تصمیم گیری ها به خود است 4 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۹ تو این دو روزه که برگشتم همش ذهنم درگیره رفتن یا موندنه... نمی دونم چی کار کنم...بمونم تو خاکی که متعلق به خودمه یا برم بین ادمایی که که فرهنگشون از زمین تا اسمون با من فرق داره؟... آدمایی که دوست دارمو بذارم پشت سرم و نگاهم به جلو باشه که شاید بتونم دوباره کسی رو دوست داشته باشم یا بمونم پیششون و سختی هاشو به جون بخرم... چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟ 5 لینک به دیدگاه
saray89 3064 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۹ تو این دو روزه که برگشتم همش ذهنم درگیره رفتن یا موندنه...نمی دونم چی کار کنم...بمونم تو خاکی که متعلق به خودمه یا برم بین ادمایی که که فرهنگشون از زمین تا اسمون با من فرق داره؟... آدمایی که دوست دارمو بذارم پشت سرم و نگاهم به جلو باشه که شاید بتونم دوباره کسی رو دوست داشته باشم یا بمونم پیششون و سختی هاشو به جون بخرم... چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟ دلت کدوم وره؟ 2 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۹ تو این دو روزه که برگشتم همش ذهنم درگیره رفتن یا موندنه...نمی دونم چی کار کنم...بمونم تو خاکی که متعلق به خودمه یا برم بین ادمایی که که فرهنگشون از زمین تا اسمون با من فرق داره؟... آدمایی که دوست دارمو بذارم پشت سرم و نگاهم به جلو باشه که شاید بتونم دوباره کسی رو دوست داشته باشم یا بمونم پیششون و سختی هاشو به جون بخرم... چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟ همه چیز بستگی به خودت برنامه ت و انگیزه و هدف و موقعیتت بستگی داره تنها چیزی که خیلی مهمه اینه که باید تصمیمت درست و قاطع باشه یه جوری که دیگه سر این دوراهی قرار نگیری و با اطمینان به خودت بگی که تصمیم درست رو گرفتی 1 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۹ همه چیز بستگی به خودت برنامه ت و انگیزه و هدف و موقعیتت بستگی داره تنها چیزی که خیلی مهمه اینه که باید تصمیمت درست و قاطع باشه یه جوری که دیگه سر این دوراهی قرار نگیری و با اطمینان به خودت بگی که تصمیم درست رو گرفتی دقیقا ... تمام سعی ام اینه که تصمیمی بگیرم که پشیمون نشم...اما واقعا سخته... 2 لینک به دیدگاه
rezanassimi 9036 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۹ تو این دو روزه که برگشتم همش ذهنم درگیره رفتن یا موندنه...نمی دونم چی کار کنم...بمونم تو خاکی که متعلق به خودمه یا برم بین ادمایی که که فرهنگشون از زمین تا اسمون با من فرق داره؟... آدمایی که دوست دارمو بذارم پشت سرم و نگاهم به جلو باشه که شاید بتونم دوباره کسی رو دوست داشته باشم یا بمونم پیششون و سختی هاشو به جون بخرم... چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟ مقایسه کن موندنت چه خاصیتی داره؟ اگه موندن و سختی کشیدن و بیخیال آینده شدنت میتونه به نفع اون کسایی باشه که دوسشون داری بمون. وگرنه خراب کردن آینده و سختی کشیدنت فقط به بهانه هم دردی به هیچ دردی نمیخوره... 3 لینک به دیدگاه
masoume 5751 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۹ این روزا دغدغم جمع و جور کردن خودمه . قبلنا دغدغه های بزرگتری داشتم ولی حالا میخام ساختنو از خودم شروع کنم . میخوام و تصمیم دارم خیلی چیزا رو در خودم و برای خودم عوض کنم . بعدش میرسن به دغدغه های بزرگترم . 7 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۹ مقایسه کنموندنت چه خاصیتی داره؟ اگه موندن و سختی کشیدن و بیخیال آینده شدنت میتونه به نفع اون کسایی باشه که دوسشون داری بمون. وگرنه خراب کردن آینده و سختی کشیدنت فقط به بهانه هم دردی به هیچ دردی نمیخوره... من به جایی تعلق دارم که آدماشو می فهمم که آدماش دوسم دارن که من آدماشو دوست دارم...اینا مهم نیستن؟ 3 لینک به دیدگاه
rezanassimi 9036 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۹ من به جایی تعلق دارم که آدماشو می فهمم که آدماش دوسم دارن که من آدماشو دوست دارم...اینا مهم نیستن؟ خب من از پستای قبلیت اینجوری برداشت کردم که آینده خوب خودتو اونجا میبینی و در مقابل سوختن و ساختن اینجا قرارش دادی. اگه این چیزا برات مهمه، اگه فک میکنی اینجا چیز با ارزش تری داری که اونجا نداری دلیلی برای رفتن نیست... این کاملا بستگی به خودت داره 2 لینک به دیدگاه
داريوش 2148 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۹ دغدغه من اينه كه رحم از بين رفته از بالا تا پايين بجاي اينكه تو سوال كني وجواب بگيري بدون سوال از تو جواب مي خوان .دغدقه ديگم ترس مي باشد نمي دونم از چي و كي باور كنيد نمي دونم ولي مي ترسم نمي تونم واقعيت و از چيز هاي ديگه تشخيص بدم 2 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۹ تا ته مغزم درد می کنه... هزار تا فکر تو ذهنمه.... این روزا همش دارم میدوئم شونصد تا کار دارم پروژه ی دانشگاه امتحانای میان ترم مسافرتم درسهام رسما" دارم کلافه می شم :w821: آخه کی شب قبل از پروازش امتحان میان ترم داره و روز پرواز هم دانشگاهه :w74: اوج کارهای من تو همین 2 هفته قبل از اومدنمه.... یعنی تو عمرم اینقدر کار نداشتم که این روزا دارم! 4 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۹ نوشته هاتو انگار خودم نوشتم خیلی به نظرم باید مثل من حساس باشی ای جاااااااااااان....اوهوم منم حساسم :vi7qxn1yjxc2bnqyf8v ادامه دغدغه هام ::دی این که وااااای چقد درس دارم و میترسم نتونم کارامو انجام بدم این که اون متنی که استاد بهم داده خوب ترجمه نکنم این که پروژه هامو چیکار کنم؟! این که برای جشن عروسی برادرم کفش کرمی پیدا نکنم و خیاط لباسمو خراب کنه 3 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اسفند، ۱۳۸۹ تا ته مغزم درد می کنه...هزار تا فکر تو ذهنمه.... این روزا همش دارم میدوئم شونصد تا کار دارم پروژه ی دانشگاه امتحانای میان ترم مسافرتم درسهام رسما" دارم کلافه می شم :w821: آخه کی شب قبل از پروازش امتحان میان ترم داره و روز پرواز هم دانشگاهه :w74: اوج کارهای من تو همین 2 هفته قبل از اومدنمه.... یعنی تو عمرم اینقدر کار نداشتم که این روزا دارم! ای جاااااااااااان....اوهوم منم حساسم :vi7qxn1yjxc2bnqyf8v ادامه دغدغه هام ::دی این که وااااای چقد درس دارم و میترسم نتونم کارامو انجام بدم این که اون متنی که استاد بهم داده خوب ترجمه نکنم این که پروژه هامو چیکار کنم؟! این که برای جشن عروسی برادرم کفش کرمی پیدا نکنم و خیاط لباسمو خراب کنه مهم اینه که بدونی همه این دغدغه ها مثل همه دغدغه های سالای گذشته زندگی با یکم برنامه ریزی خیلی خوب انجام می شه و ازشون یه خاطره تو ذهن هممون می مونه چیزی که مهمه اینه که در لحظه تصمیم ها درستی و روی برنامه بگیریم و بدونیم ارزش زمان را... 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده