تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ ميگم خيلي چيزاي ديگه هم هست مثلا منو كمتر دق بدي بللللللللللللللللللللله تو رو نميدونم اما من كه همه كارام با برنامه قبليه مگه خوابیدنم برنامه ریزی میخواد که تو با برنامه ریزی عمل میکنی 3 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ یه تصمیم خیلی مهم هست که تو زندگیم گرفتم... کتایون-مرد=کتایون خوشبخت... یعنی دیگه نمیخوام حالا حالاها مردی تو زندگیم باشه... 6 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ یه تصمیم خیلی مهم هست که تو زندگیم گرفتم...کتایون-مرد=کتایون خوشبخت... یعنی دیگه نمیخوام حالا حالاها مردی تو زندگیم باشه... منم یه خواهر دارم هم عقیده توا اسمش سمانس.الان بیاد اینو بخونه مطمئنم که میگه باهات موافقم 4 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ منم یه خواهر دارم هم عقیده توا اسمش سمانس.الان بیاد اینو بخونه مطمئنم که میگه باهات موافقم سمانه ی خودمون...به به از اولش معلوم بود دختر باذکاوتیه... 3 لینک به دیدگاه
samaneh66 10265 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ یه تصمیم خیلی مهم هست که تو زندگیم گرفتم...کتایون-مرد=کتایون خوشبخت... یعنی دیگه نمیخوام حالا حالاها مردی تو زندگیم باشه... آفرين به تو منم باهات هم عقيده ام منم یه خواهر دارم هم عقیده توا اسمش سمانس.الان بیاد اینو بخونه مطمئنم که میگه باهات موافقم به خدا امدم بگم موافقم ديدم تو پيشدستي كردي 3 لینک به دیدگاه
samaneh66 10265 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ سمانه ی خودمون...به به از اولش معلوم بود دختر باذکاوتیه... خجالتم ندي كتي جون ........ ماتجربه كرديم كسي يار كسي نيست كسي محرم اسرار كسي نيست 3 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ خجالتم ندي كتي جون ........ماتجربه كرديم كسي يار كسي نيست كسي محرم اسرار كسي نيست آی گل گفتییی... 3 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ سمانه ی خودمون...به به از اولش معلوم بود دختر باذکاوتیه... باذکاوتی از خودته عزیزم 3 لینک به دیدگاه
samaneh66 10265 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ آی گل گفتییی... نكنه تو هم تجربه كردي :icon_gol: 3 لینک به دیدگاه
samaneh66 10265 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ باذکاوتی از خودته عزیزم كوووووووووووووووووووووووووووووووووفت:w00: 2 لینک به دیدگاه
samaneh66 10265 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ مگه خوابیدنم برنامه ریزی میخواد که تو با برنامه ریزی عمل میکنی پس نه ...............بايد برنامه داشته باشم چه ساعتي بخوابم 3 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ نكنه تو هم تجربه كردي :icon_gol: چه جورم...انچنان با کله به زمین کوبانده شدم که هیچوقت فراموشم نمیشود... 3 لینک به دیدگاه
samaneh66 10265 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ چه جورم...انچنان با کله به زمین کوبانده شدم که هیچوقت فراموشم نمیشود... :icon_gol::icon_gol::icon_gol: 3 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ پس نه ...............بايد برنامه داشته باشم چه ساعتي بخوابم اینکه از سرکار بیای خونه بعدشم با کسی حرف نزنیو بخواب که برنامه نمیخواد 4 لینک به دیدگاه
samaneh66 10265 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ اینکه از سرکار بیای خونه بعدشم با کسی حرف نزنیو بخواب که برنامه نمیخواد ولي اين برنامه زندگي منه از پر چونگي بدم مياد متنفرم يكي پيش گوشم وز وز كنه 3 لینک به دیدگاه
الناز20 168 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ تصمیم دارم دیگه به محالات فک نکنم 5 لینک به دیدگاه
داريوش 2148 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ با خودم عهد مي بندم البته خيلي كار سختيه چون عوض كردن عقيده به اين راحتي نيست . خلاصه هدف هايي كه دارم خيلي جدي مي گيرم يه الگوي خوب براي خودم انتخاب مي كنم اگه يكي ترهم كنه كاتش مي كنم .به جزئيات بيشتر از كليات دقت مي كنم خودمو نقد كنم اشتباه گذشته رو هيچوقت تكرار نكنم ادما رو راحت تر ببخشم 6 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ من عهد میبندم مشروط نشم و آرزو دارم عید سال 91 هم همه ی عزیزام سالم باشن 4 لینک به دیدگاه
maryam_alien 9904 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ دیگه وقت تلف نکنم. تنبلی نکنم. روزی 18 ساعت درس بخونم. حتما 20 شهریور دفاع کنم تموم شه بره پی کارش. 6 لینک به دیدگاه
zzahra 4750 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ احساس میکنم زندگی ام شبیه همان حلقه ی بینهایت شده است که برنامه نویس ها در آن گیر میکنند!!و قفط با کلید Esc است که می توان خارج شد و خود را رهایی بخشید....! خسته شدم از بس آدمی باشم که هر ترم دانشگاه شروع خوبی داشته باشم .دیدار دوباره ی دوستان،عهد بستن با خود که دیگر این ترم را خوب درس میخوانم ولی باز شب امتحان ها پشیمانم که چرا به عهد خود عمل نکردم.هرسال موقع تحویل سال با خود بگویم این بار دیگر خوب شروع میکنم...وباز آخر سال،من همان باشم که بودم با اندکی تغییرات جزیی و ناکارآمد!هر سال روز تولدم به خودم بگویم زهرا!دیگه بسه! بیخیال باش و از زندگیت لذت ببر، ولی باز دنیایی از افکار و پوچی در کل سال به مغزم تحمیل بشه نا خود آگاه!! هر سال میگویم:نه! من با بقیه فرق دارم،نمیخواهم همچون بقیه در روزمرگی هافرو بروم و همچون دیگران در زندگی ام خلا احساسی ای بیابم! میخواهم خودم باشم!تنها و قوی... ولی درآخر درمیابم من نیز همچون دیگران هستم!بی هیچ وجه تمایزی!هرسال سعی میکنم اشتباهات کم تری داشته باشم ولی در آخر میبینم سال به سال بر آمار تجربیات بد و عملکردهای مزخرفم افزوده شده است...!! هرسال گاهی با خود به این می اندیشم که خود را برهانم از این زندگی اما باز دلبستگی ای به چیزی از این دنیای بی در و پیکر و فکر رنجی که پدرو مادرم متحمل خواهند شد،مرا از این نیز بر حذر میدارد! و این دور ادامه دارد و ادامه خواهد داشت انگار...و می دانم با ادامه اش چیزی که بسیار بر آن افزوده میشود آمار پشیمانی ها و اشتباهاتم خواهد بود... و با این حال خود را مجاب میکنم که زندگی باید کرد!! ............. 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده