رفتن به مطلب

مشاعره با کلمه پیشنهادی


ermia_rooz

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

اين طرف مشتي صدف آنجا كمي گل ريخته

موج، ماهيهاي عاشق را به ساحل ريخته

بعد از اين در جام من تصوير ابر تيره‌ ايست

بعد از اين در جام دريا ماه كامل ريخته

عاطفه ....

  • Like 4
  • پاسخ 656
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

حادثه را چه جور باور کنم....

این که تو خاک کرده ای عاطفه را...

در پشت هزاران سنگ که نامش دِلَت است...

مانده ام هاج و واج...

 

درویش...

  • Like 4
ارسال شده در

نه عمر خضر بماند ونه ملک اسکندر

نزاع برسر دنیای دون مکن درویش

 

غریب ...

  • Like 3
ارسال شده در

غربت زده است این مسیر...

هر چه قدر بروی...

به جای اینکه قریب شوی...

غریب می شوی...

 

حق...

  • Like 3
ارسال شده در

غنچه ای را که به پژمرده شدن محکومست

تا شــــــــــــکوفا نشده بشکن و پرپر گردان

من کــجا بیشتر از حق خودم خواسته ام ؟

مرگ حـــــــــق است به من حق مرا برگردان !

دیار ....

  • Like 3
ارسال شده در

هزار نامه نوشتم بخون دل ولی

به این دیار نیامد کبوتر حرمش

 

 

کبوتر

  • Like 4
ارسال شده در

با كبوتر، باز كي شد هم نفس

كي شود همراز عنقا با مگس

 

دوست

  • Like 4
ارسال شده در

كار بزرگ خويش را كوچك مپندار

از دوست دشمن ساختن كار كمي نيست

 

چشمي حقيقت بين كنار كعبه مي گفت

«انسان» فراوان است، اما «آدمي» نيست

دشمن ....

  • Like 3
ارسال شده در

به عالمی که در او دشمنی به جان بخرند

عجب مدار اگر عاشقی گناه من است

اگر نمانده کس از دوستان من بر جا

وفای عهد مرا دشمنان گواه من است

جفا ...

  • Like 3
ارسال شده در

[TABLE]

[TR]

[TD=class: b]میسوزم از فراقت روی از جفا بگردان

هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان

بلا ....[/TD]

[TD][/TD]

[TD=class: b][/TD]

[/TR]

[/TABLE]

  • Like 2
ارسال شده در

بلا کش می خانه شده است درویش بی نوا....

مانده ام که چرا باز هر دم به آنجا می رود؟!!

 

روح...

  • Like 4
ارسال شده در

نوح تويي روح تويي فاتح و مفتوح تويي

سينه ي مشروح تويي بر در اسرار مرا

 

پگاه

  • Like 4
ارسال شده در

تا پگاه صبح

 

من چه خودخواهم

.....فقط بر خود پسندم

........تک چراغ ِ خانهء چشمان ِزیبای

.......................................تو را بودن.

 

من چه سوزانم

.....ولی شمعی به پایان رفته را مانم

.............ز هرم آه تو خاموش خواهم شد.

 

وزان لبخند شیرینت

....اگر خواهی پگاه صبح رابینم

.......................و آنگاه شام دیگر را

......................................چراغ ِ دیگری

...................................................بفروز

شربت....

  • Like 4
ارسال شده در

ای که ما درمیان مجلس انس

بیخود از شربت لقای تو ایم

 

 

چاووش

  • Like 2
ارسال شده در

.

 

ای دشمن عقل من وی داروی بی‌ هوشی

من خابیه تو در من چون باده همی‌ جوشی

 

 

اول تو و آخر تو بیرون تو و در سر تو

هم شاهی و سلطانی هم حاجب و چاووشی

 

مولوی :icon_gol:

باده ...

  • Like 4
ارسال شده در

نگاه كن كه نريزذ دهي چو باده

به دستم فداي چشم تو ساقي،

به هوش باش كه مستم

كنم مصالحه يك سر به صالحان

 

کم...

  • Like 3
ارسال شده در

دلا چون طالب بیشی عشقی

تو کم اندیش در دل بیش وکم را

 

 

کلام

  • Like 4
ارسال شده در

مهر سکوت می زنم بر زبان....

تا کلام بر آن جاری نشود....

هر آن و هر لحظه هست برداشت...

که آدمک بی خود با خود آن را ...

بر هر کس روا می دارد...

 

سبو..

  • Like 4
ارسال شده در

نه من سبوكش اين دير رندسوزم و بس

بسا سرا كه در اين كارخانه سنگ و سبوست

 

بُت

  • Like 3
ارسال شده در

گرین جان در بت سنگین بدیدی

عجب دارم خلیل اربت شکستی

 

 

باور

  • Like 1

×
×
  • اضافه کردن...