atefe.sh 283 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 بهمن، ۱۳۹۰ اين طرف مشتي صدف آنجا كمي گل ريخته موج، ماهيهاي عاشق را به ساحل ريخته بعد از اين در جام من تصوير ابر تيره ايست بعد از اين در جام دريا ماه كامل ريخته عاطفه .... 4 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 بهمن، ۱۳۹۰ حادثه را چه جور باور کنم.... این که تو خاک کرده ای عاطفه را... در پشت هزاران سنگ که نامش دِلَت است... مانده ام هاج و واج... درویش... 4 لینک به دیدگاه
atefe.sh 283 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 بهمن، ۱۳۹۰ نه عمر خضر بماند ونه ملک اسکندر نزاع برسر دنیای دون مکن درویش غریب ... 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 بهمن، ۱۳۹۰ غربت زده است این مسیر... هر چه قدر بروی... به جای اینکه قریب شوی... غریب می شوی... حق... 3 لینک به دیدگاه
atefe.sh 283 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 بهمن، ۱۳۹۰ غنچه ای را که به پژمرده شدن محکومست تا شــــــــــــکوفا نشده بشکن و پرپر گردان من کــجا بیشتر از حق خودم خواسته ام ؟ مرگ حـــــــــق است به من حق مرا برگردان ! دیار .... 3 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۰ هزار نامه نوشتم بخون دل ولی به این دیار نیامد کبوتر حرمش کبوتر 4 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۰ با كبوتر، باز كي شد هم نفس كي شود همراز عنقا با مگس دوست 4 لینک به دیدگاه
atefe.sh 283 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۰ كار بزرگ خويش را كوچك مپندار از دوست دشمن ساختن كار كمي نيست چشمي حقيقت بين كنار كعبه مي گفت «انسان» فراوان است، اما «آدمي» نيست دشمن .... 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۰ به عالمی که در او دشمنی به جان بخرند عجب مدار اگر عاشقی گناه من است اگر نمانده کس از دوستان من بر جا وفای عهد مرا دشمنان گواه من است جفا ... 3 لینک به دیدگاه
atefe.sh 283 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۰ [TABLE] [TR] [TD=class: b]میسوزم از فراقت روی از جفا بگردان هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان بلا ....[/TD] [TD][/TD] [TD=class: b][/TD] [/TR] [/TABLE] 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۰ بلا کش می خانه شده است درویش بی نوا.... مانده ام که چرا باز هر دم به آنجا می رود؟!! روح... 4 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 بهمن، ۱۳۹۰ نوح تويي روح تويي فاتح و مفتوح تويي سينه ي مشروح تويي بر در اسرار مرا پگاه 4 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 بهمن، ۱۳۹۰ تا پگاه صبح من چه خودخواهم .....فقط بر خود پسندم ........تک چراغ ِ خانهء چشمان ِزیبای .......................................تو را بودن. من چه سوزانم .....ولی شمعی به پایان رفته را مانم .............ز هرم آه تو خاموش خواهم شد. وزان لبخند شیرینت ....اگر خواهی پگاه صبح رابینم .......................و آنگاه شام دیگر را ......................................چراغ ِ دیگری ...................................................بفروز شربت.... 4 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، ۱۳۹۰ ای که ما درمیان مجلس انس بیخود از شربت لقای تو ایم چاووش 2 لینک به دیدگاه
saeed99 2563 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، ۱۳۹۰ . ای دشمن عقل من وی داروی بی هوشی من خابیه تو در من چون باده همی جوشی اول تو و آخر تو بیرون تو و در سر تو هم شاهی و سلطانی هم حاجب و چاووشی مولوی باده ... 4 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، ۱۳۹۰ نگاه كن كه نريزذ دهي چو باده به دستم فداي چشم تو ساقي، به هوش باش كه مستم كنم مصالحه يك سر به صالحان کم... 3 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۰ دلا چون طالب بیشی عشقی تو کم اندیش در دل بیش وکم را کلام 4 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۰ مهر سکوت می زنم بر زبان.... تا کلام بر آن جاری نشود.... هر آن و هر لحظه هست برداشت... که آدمک بی خود با خود آن را ... بر هر کس روا می دارد... سبو.. 4 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ نه من سبوكش اين دير رندسوزم و بس بسا سرا كه در اين كارخانه سنگ و سبوست بُت 3 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۹۰ گرین جان در بت سنگین بدیدی عجب دارم خلیل اربت شکستی باور 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده