رفتن به مطلب

مشاعره با کلمه پیشنهادی


ermia_rooz

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

شير بي دم و سر و اشكم كه ديد

اينچنين شيري خدا هم نافريد

 

نقش

  • Like 5
  • پاسخ 656
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

ما بیغمان مست دل از دست داده ایم // همراز عشق و همنفس جام باده ایم

 

بر ما بسی کمال ملامت کشید رفت // تا کار خود ز ابروی جانان نهاده ایم

 

ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای// ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم

 

چون لاله می مبین و قدح در میان کار// کین داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم

 

گفتی که حافظ این همه رنگ وخیال چیست// نقش غلط مبین که همان لوح ساده ایم

 

 

سنت

  • Like 4
ارسال شده در

سنت انست که خاک کف پایش باشی

فرض واجب که بفرمان و برایش باشی

 

 

فرض

  • Like 4
ارسال شده در

فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم

وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست

 

عیان

  • Like 4
ارسال شده در

عیان روی گل و دامان گلچین

نشاید گفت بلبل را که مخروش

 

 

قیر

  • Like 4
ارسال شده در
عیان روی گل و دامان گلچین

نشاید گفت بلبل را که مخروش

 

 

قیر

 

.

 

چو شد چادر چرخ پیروزه‌ رنگ

سپاه سباک اندر آمد به جنگ

برآمد یکی باد و گردی چو قیر

بیامد ز قلب سپاه اردشیر

فردوسی :icon_gol:

قلب ...

 

 

 

 

 

  • Like 4
ارسال شده در

يار دلدار من ار قلب بدينسان شكند

ببرد زود به جانداري خود پادشهش

 

مجنون

  • Like 3
ارسال شده در

اگر در پیشه ی مجنون نشینی

به غیر از خوبی لیلی نبینی

مست...

  • Like 3
ارسال شده در

گويند مرا كه دوزخي باشد مست

قولي ست خلاف دل در آن نتوان بست

گر عاشق و ميخواره به دوزخ باشند

فردا بيني بهشت همچون كف دست

 

------

طبيب

  • Like 2
ارسال شده در

دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید

هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت

خطا...

  • Like 1
ارسال شده در

[TABLE=width: 100%]

[TR]

[TD=align: left]خطا کردی به قول دشمنان گوش

[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]که عهد دوستان کردی فراموش[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]که گفت آن روی شهرآرای بنمای

[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]دگربارش که بنمودی فراپوش[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]دل سنگینت آگاهی ندارد[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]که من چون دیگ رویین می​زنم جوش[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]نمی​بینم خلاص از دست فکرت

[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]مگر کافتاده باشم مست و مدهوش[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]به ظاهر پند مردم می​نیوشم[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]نهانم عشق می​گوید که منیوش[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]مگر ساقی که بستانم ز دستش[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]مگر مطرب که بر قولش کنم گوش[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]مرا جامی بده وین جامه بستان[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]مرا نقلی بنه وین خرقه بفروش[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]نشستم تا برون آیی خرامان[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]تو بیرون آمدی من رفتم از هوش[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]تو در عالم نمی​گنجی ز خوبی[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]مرا هرگز کجا گنجی در آغوش[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]خردمندان نصیحت می​کنندم[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]که سعدی چون دهل بیهوده مخروش[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]ولیکن تا به چوگان می​زنندش

[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]دهل هرگز نخواهد بود خاموش

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

 

دوست..

  • Like 3
ارسال شده در

خداوندا !خطا گفتم ، ببخشايتو بر من سينه اي بي كينه داديمرا همراه روئي نا خوشايند ـــدلي روشنتر از آئينه دادي***مرا صورت پرستان خوار دارند ـــولي سيرت پرستان ميستايندبه بزم پاكجانان چون نهم پايدر دل را به رويم مي گشايند***ميان سيرت وصورت ،خدايا ! ـــدل زيبا به از رخسار زيباستبپاس سيرت زيبا ، كريما! ـــدلم بر زشتي صورت شكيباست.

رخسار ....

  • Like 3
ارسال شده در

[TABLE=align: center]

[TR]

[TD]در آب و رنگ رخسارش چه جان داديم و خون خورديم

[/TD]

[TD]********[/TD]

[TD]چو نقشش دست داد اول رقم بر جان سپاران زد

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

خون

  • Like 2
ارسال شده در

عشق است و اتش و خون

داغ است و درد دوری

کی میتوان نگفتن

کی میتوان صبوری

گلستان...

  • Like 2
ارسال شده در

به چه كار آيدت ز گل طبقي

از گلستان من ببر ورقي

گل همين پنج روز و شش باشد

وين گلستان هميشه خوش باشد

 

-----

شهر

  • Like 1
ارسال شده در

شهر من آن سو تر از پرواز هاست

 

در حریم آبی افسانه هاست

 

شهر من بوی تغزل می دهد

 

هر که می آید به او گل میدهد

 

 

 

دریاب

  • Like 1
ارسال شده در

درياب كه از روح جدا خواهي رفت

در پرده اسرار فنا خواهي رفت

مي نوش نداني ز كجا آمده اي

خوش باش نداني به كجا خواهي رفت

 

------

سودا

  • Like 1
ارسال شده در

آن که سودا زده ی چشم تو بوده است ، منم

 

و آن که از صد مژه صد چشمه گشوده است ، منم

 

 

آن ز ره مانده سر گشته ، که نا سازی بخت

ره به سرمنزل وصلش ننموده است ، منم

 

آن که پیش لب شیرین تو ، ای چشمه نوش

آفرین گفته و دشنام شنیده است ، منم

 

زمین

  • Like 1
ارسال شده در

آنكه بر افلاك رفتارش بود

بر زمين رفتن چه دشوارش بود

 

چرخ

  • Like 1
ارسال شده در

برخیز ز خواب تا شرابی بخوریم

زان پیش که از زمانه تابی بخوریم

[TABLE=width: 100%]

[TR]

[TD]کاین چرخ ستیزه روی ناگه روزی

چندان ندهد زمان که آبی بخوریم

 

رنگ

[/TD]

[TD][/TD]

[/TR]

[/TABLE]

  • Like 1

×
×
  • اضافه کردن...