REZA111 1182 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۰ سخت ترین ی هفته قبل از تحویل پروژه :icon_pf (34): تجربش کردم خیلی سخته مخصوصا روز اخر 4 لینک به دیدگاه
Cinderella 9897 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۰ شيرين ترين لحظه: وقتي كه مامانم بخنهو خوشحال باشه سخت ترين لحظه: وقتي مامانم غمگين باشه يا گريه مي كنه! 5 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۰ صبح از خواب بیدار شدن برام خیلی سخته خوردن زرشک پلو با مرغ برام خیلی لذت بخشه 8 لینک به دیدگاه
mahnush_hamid 379 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 شهریور، ۱۳۹۰ سلام فعلا یکی از سخت ترین لحظاتی که دارم تحمل میکنم اینه که به کسی که واقعا زندگیم شده دارم کمک میکنم به کسی که دوسش داره برسه! ای خدا )): دوستان گلم هر کسی این پست منو میخونه برای سلامتی دوستم یه دعا کوچولو بکنه حال جسمیش اصلا خوب نیس :ws44:>>> همونی که دارم بهش کمک میکنم از همتون ممنونم 8 لینک به دیدگاه
mahnush_hamid 379 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۰ سلام دوستان عزیزم فردا روز پر فشار و پر استرسی خواهد بود واسم لطفا منو فراموش نکنین وسط دعاهاتون ممنونم 5 لینک به دیدگاه
Farnoosh Khademi 20023 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۰ همه ی اینا که گفتی راجع به من صدق میکنه وای وقتی واسه تموم شدن امتحاناتت روز شماری میکنی 4 لینک به دیدگاه
Artaria 13629 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 شهریور، ۱۳۹۰ شیرینرین : وقتی پدر و مادرم میخندن تلخترین : وقتی ناراحت باشن ( که امدوارم هیچوقت نباشن) 8 لینک به دیدگاه
Artaria 13629 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مرداد، ۱۳۹۱ سخت ترین : وقتی تو مترو باشی و مترو انقد شلوغ باشه که جای نفس کشیدن نباشه . همه دستاشون بالا ، زیربغلا عرق کرده بو میده تازه ماه رمضون هم باشه ، ملت کل روزو هیچی نخورده باشن، نفس کشیدنشونم بو میده داشتم خفه میشددددم 7 لینک به دیدگاه
novel guy 259 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مرداد، ۱۳۹۱ من روم نمیشه بهترین لحظمو بگم. 2 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مرداد، ۱۳۹۱ صبح از خواب بیدار شدن برام خیلی سخته خوردن زرشک پلو با مرغ برام خیلی لذت بخشه این پست نشانه اینه ایرانیا یه زمانی مرغ میخوردن چرا صبح بیدار شدن براتون سخته؟ من بیدار موندن برام خیلی سخته اما بیدار شدن آسونه ترم قبل کلاسم ساعت 7.5 بود، ساعت 4 از خواب بیدار میشدم ساعت 7:40 میرسیدم استاد نمیزاشت برم سر کلاس:5c6ipag2mnshmsf5ju3 5 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مرداد، ۱۳۹۱ این پست نشانه اینه ایرانیا یه زمانی مرغ میخوردن چرا صبح بیدار شدن براتون سخته؟ من بیدار موندن برام خیلی سخته اما بیدار شدن آسونه ترم قبل کلاسم ساعت 7.5 بود، ساعت 4 از خواب بیدار میشدم ساعت 7:40 میرسیدم استاد نمیزاشت برم سر کلاس:5c6ipag2mnshmsf5ju3 اره خداییش یه موقعی مرغ خور بودیم من بیدار موندن برام راحتر بیدار شدن سخت 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۱ سخت ترین لحظه: خوندن اسم همین تاپیک هَی داشتم پیش خودم تحلیل می کردم چه جوری زندگی تون تبدیل شده به زگیتان؟! یا نکنه اصلا من کلا پرتم!!! اصلا زندگی نیست!!! یا اگر زندگی هست....دالش خونده نمی شه!!!می شه زِنِگیتون....زگیتون چی جوری به وجود اومد الان؟؟!!! حداقل ی نون می زاشتین تو دهن بچرخه مثلا زنگیتون!!! یکی من رو از این مسئله فلسفی نجات بده!!!! یکی بیاد از داخل وان بپره بیرون بگه یافتم یافتم!!!!! یکی بیاد این رو برام ترجمه کنه! عجو جونم جوجویی جطوزه؟؟ جی جار می جونی؟؟؟!!!!! یی وختی می ایی ددر منو فلاموش نکنیییییااا دل جوجولی من گسه میشه!!!! ای خداااااااااااااااااااااااااا:w74: شیرین ترین لحظه:پیدا کردن جواب این سوال های فلسفی بالا پ.ن:مِزاحی بیش نبود.پست اول من رو سر ذوق آورد،لبخندی بر لبمون نشست،همین لبخند بعد از خستگی روز برای من شیرین ترین لحظه هست. 5 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ تلخترین لحظه زندگیم : زمانی بود که پارسا جونم و بردن بیمارستان من زنگ زدم داداشم گفت دستش شقه شده و تاندون و عصب و رگش قطع شده فقط اون لحظه مردم و زنده شدم و تمام ایستادگیم دربرابر اتفاق اون شب خرد شد و تا صبحش فقط گریه کردم و کلا نابود شدم این تلخترین لحظه زندگیم بود.. شیرینترینشم : متقابلا وقتی بود و هست که انگشتای دستشو برام تکون داد و دلم آروم شد..البته هنوز یه دونهشو ندیدم ولی انگاری حرکتش برگشته ایشالا حسش هم برمیگرده..:hapydancsmil: من تا اونجایی که یادم میاد ننوشته بودم شیرین ترین و تلخترین لحظه زندگیمو 6 لینک به دیدگاه
Farnoosh Khademi 20023 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۱ من روم نمیشه بهترین لحظمو بگم. خو بگو کنجکاو شدیم.هیچکی غریبه نیس 1 لینک به دیدگاه
EOS 14528 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۱ زندگی لحظه های تلخ و شیرین که خب زیاد داره اما با آخرین تجربه ای که کردم فهمیدم تلخ ترین لحظه زمانیه که یکی از عزیزترین کسانت رو می خوای بسپری به دست خاک :4564::4564: 5 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۱ از این لحظات زیاد دارم ولی چیزایی که بطور خاص یادم مونده: شیرین ترین لحظه:قبولی در کارشناسی که وقتی سر سفره شام بودم یکی بهم خبرشو داد و قبولی در ارشد:hapydancsmil: سختترین لحظه: وقتی مجبور شدم یه حرفی رو به یکی بزنم که خیلی ناراحتش کرد 2 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۱ سختترین لحظه درزندگی من وقتیه که ناتوان باشم...از مهمترین مسائل زندگیم...از درک ادما..از انجام کارها...از... شیرین ترین لحظه هم مال وقتیه که شادی افراد رومیبینم...مخصوصا اونایی که مشکلی داشتن و دیگه رهاشدن.... 1 لینک به دیدگاه
zahra-d 4993 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۱ شیرین ترین لحظه ماله آبان ماه بود که داشتم با تنبلی فراوون درس میخوندم واسه کارشناسی که یهو دوستم اس داد گفت دانشگاشون تکمیل ظرفیت میگیره آخ چه حالی داد وقتی فهمیدم لازم نیس یه سال درس بخونم تلخ ترین لحظه هم زیاد داشتم لینک به دیدگاه
victoria_r 7682 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۱ لحظات سخت زیاد داشتم... کلا این دو ساله زندگی بدجور داره منو اذیت میکنه. ولی لحظات شیرینمو با یه نه احمقانه از دست دادم... خیلی متاسفم..... لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده