رفتن به مطلب

باز بوی بـاورم خـاکستری ست...


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 424
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

گاه فکر میکنم

 

به دنبال کدام آرزو

 

قاصدک های احساسم را پرپر کردم؟

 

و در جستجوی کدام راه

 

همه را بر باد دادم؟

 

اشک دیده ام را تار میکند

 

و من

 

در هاشورِ شــــــورِ غمگینی این روزها

 

به گلی فکر میکنم

 

که با تازیانه های بی رحمِ بادِ روزگار

 

پر پر شد…

 

بی آنکه دستی

 

گلبرگهایش را

 

میان دفتر خاطراتش

 

نگاه دارد! . .. .

  • Like 4
لینک به دیدگاه

به یقین رسیده ام که باغ باران زده ی من....یک درخت باور داشت....

که آن هم همیشه در مه خاکستری دروغ درخت های اطراف پنهان بود...

 

به یک تبر زن محتاجم...

 

اعلامیه اش را بر تن هر درخت زده ام!!!

  • Like 9
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟

  • Like 9
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

از خطوط جاده دلگیرم!

چرا که هرچه دنبال میکنم

صادقانه

سادگی عبور خاکستری اش را،

نمی رساند

انتهای نگاه منتظرم را

به ابتدای نگاهش؛

تا پایان انتظارم

آغازی باشد از او...!!

لیلا حسن زاده

 

  • Like 8
لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

من با تو چقدر ساده رفتم بر باد

 

تو نامِ مرا چه زود بردی از یاد

 

من حبّه‌ی قندِ کوچکی بودم که ...

 

از دستِ تو در پیاله‌ی چای افتاد

جلیل صفربیگی

  • Like 6
لینک به دیدگاه

چقدر گفتم حالِ همه‌ي ما خوب است و باز

تو حتي باورت نشد!

خُب راستش را بخواهي

آن روز باد مي‌آمد

من هم دروغ گفته بودم به آسمان

يعني گفته بودم خوبيم، حالمان خوب است،

اما تو عاقل‌تر از آني که باورت شود!

 

 

 

 

سید علی‌ صالحی

  • Like 6
لینک به دیدگاه

چه میشود که باشی و

مثل این انزوا

 

تو هم یک گوشه ای از این زندگی را بگیری

 

 

نیستی و

 

چیزی هم نشده

 

فقط روبروی شعر هایم

 

 

گنجشک ها روی برف راه میروند

فریاد ناصری

  • Like 5
لینک به دیدگاه

اگر شبی فانوس ِ نفسهای من خاموش شد

اگر به حجله آشنایی

در حوالی ِ خیابان خاطره برخوردی

و عده ای به تو گفتند

كبوترت در حسرت پر كشیدن پرپر زد

تو حرفشان را باور نكن

تمام این سالها كنار ِ من بودی!

كنار دلتنگی ِ دفاترم

در گلدان چینی ِ اتاقم

در دلم

تو با من نبودی و من با تو بودم

مگر نه كه با هم بودن

همین علاقه ساده سرودن فاصله است؟

  • Like 5
لینک به دیدگاه

تلاش برای زنده کردنِ یک رابطهِ از دست رفته

 

مثل اینه که بخوای یه چای سردشده

 

رو با ریختن آب جوش گرم کنی

 

نه رنگش مثل اول میشه نه طعمش..!!!

  • Like 4
لینک به دیدگاه

هیچ می دانی

 

هیچ کس

 

هرگز

 

در تمام این سالها

 

آن گونه که " تو " کودکانه دلداده بودی

 

دیوانه ام نشد

 

و " من " در پس اینهمه روز و ماه و سال

 

هرشب و روز

 

به تاوان دلی که به دست تو ندادم

 

برای دوست داشتن هایم دیوانه وار دیوار می کشم

 

و هربار

 

دست آخر

 

پنجره اش را از یاد می برم و

 

همانجا محبوس می مانم

  • Like 5
لینک به دیدگاه

[h=5] گاهی مرابزرگ میدیدی

گاهی کوچک،

نه بزرگم ونه کوچک....

این توبودی که

گاهی نزدیک میشدی گاهی دور...

[/h]

  • Like 4
لینک به دیدگاه

حذراز عشق ندانم ؛ نتوانم !

 

اشکی از شاخه فروریخت

 

مرغ شب , ناله ی تلخی زد و بگریست ...

 

اشک در چشم تو لرزید , ماه برعشق تو خندید

 

یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم

 

پای در دامن اندوه گشیدم

 

نگسستم, نرمیدم .

 

رفت در ظلمت غم , آن شب و شبهای دگر هم ,

 

نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبرهم

 

نه کنی دیگر از آن کوچه گذرهم ...

 

بی تو اما , به چه حالی من از کوچه گذشتم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

ترس دارم كه مرا ترك كني و بروي

ترس دارم كه ز تنهايي و غم اشك بريزم هر شب

ترس دارم ، زنده بمانم بعد از رفتن تو

ترس دارم كه سكوت ، همدم و يارم گردد بي تو

آه اين ترس گريبان مرا سخت گرفت

...عاقبت هم تو ز من دور می شوي

ديگر از ترس خودم هم مي ترسم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

مــدتـهـاسـت ...، چـتـــر ِ مـنـطــق را بـــر ســر گـــرفـتــه ام !

 

تــا بـــارانِ " عـشـــــق " را... تـجــربـــه نـکــنــم !

 

 

دیگـر تـوانِ مـقـابـلـه بـا تــب و لــرزرا ندارم!

 

 

مدتهاست سرما که خورده ام.........!!!!!

  • Like 1
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...