sarooneh 2052 ارسال شده در 16 آذر، 2012 چقد تلخ شده ای این روزها؟؟؟؟؟؟ قندهایت را در دل چه کسی آب میکنی؟ 3
ghazal1991 1818 ارسال شده در 17 آذر، 2012 گاه فکر میکنم به دنبال کدام آرزو قاصدک های احساسم را پرپر کردم؟ و در جستجوی کدام راه همه را بر باد دادم؟ اشک دیده ام را تار میکند و من در هاشورِ شــــــورِ غمگینی این روزها به گلی فکر میکنم که با تازیانه های بی رحمِ بادِ روزگار پر پر شد… بی آنکه دستی گلبرگهایش را میان دفتر خاطراتش نگاه دارد! . .. . 4
azarafrooz 14221 ارسال شده در 17 آذر، 2012 منتظر هیچ دستی در هیچ جای دنیا نباش.. اشک هایت را با دست های خودت پاک کن.. که همه رهگذرند.. 4
moein.s 18984 ارسال شده در 22 آذر، 2012 به یقین رسیده ام که باغ باران زده ی من....یک درخت باور داشت.... که آن هم همیشه در مه خاکستری دروغ درخت های اطراف پنهان بود... به یک تبر زن محتاجم... اعلامیه اش را بر تن هر درخت زده ام!!! 9
azarafrooz 14221 ارسال شده در 2 دی، 2012 خورشید هم خیانت میکند این روزها صبح ها دیرتر مى آید و عصرها زود مى رود! 9
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 3 دی، 2012 سالها رفت و هنوز یک نفر نیست بپرسد از من که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟ صبح تا نیمه ی شب منتظری همه جا می نگری گاه با ماه سخن می گویی گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی راستی گمشده ات کیست؟ کجاست؟ صدفی در دریا است؟ نوری از روزنه فرداهاست یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟ 9
- Nahal - 47858 ارسال شده در 11 دی، 2012 از خطوط جاده دلگیرم! چرا که هرچه دنبال میکنم صادقانه سادگی عبور خاکستری اش را، نمی رساند انتهای نگاه منتظرم را به ابتدای نگاهش؛ تا پایان انتظارم آغازی باشد از او...!! لیلا حسن زاده 8
- Nahal - 47858 ارسال شده در 4 بهمن، 2012 من با تو چقدر ساده رفتم بر باد تو نامِ مرا چه زود بردی از یاد من حبّهی قندِ کوچکی بودم که ... از دستِ تو در پیالهی چای افتاد جلیل صفربیگی 6
*lotus* 20275 ارسال شده در 4 بهمن، 2012 چقدر گفتم حالِ همهي ما خوب است و باز تو حتي باورت نشد! خُب راستش را بخواهي آن روز باد ميآمد من هم دروغ گفته بودم به آسمان يعني گفته بودم خوبيم، حالمان خوب است، اما تو عاقلتر از آني که باورت شود! سید علی صالحی 6
- Nahal - 47858 ارسال شده در 6 بهمن، 2012 چه میشود که باشی و مثل این انزوا تو هم یک گوشه ای از این زندگی را بگیری نیستی و چیزی هم نشده فقط روبروی شعر هایم گنجشک ها روی برف راه میروند فریاد ناصری 5
sweetest 4756 ارسال شده در 6 بهمن، 2012 اگر شبی فانوس ِ نفسهای من خاموش شد اگر به حجله آشنایی در حوالی ِ خیابان خاطره برخوردی و عده ای به تو گفتند كبوترت در حسرت پر كشیدن پرپر زد تو حرفشان را باور نكن تمام این سالها كنار ِ من بودی! كنار دلتنگی ِ دفاترم در گلدان چینی ِ اتاقم در دلم تو با من نبودی و من با تو بودم مگر نه كه با هم بودن همین علاقه ساده سرودن فاصله است؟ 5
azarafrooz 14221 ارسال شده در 8 بهمن، 2012 تلاش برای زنده کردنِ یک رابطهِ از دست رفته مثل اینه که بخوای یه چای سردشده رو با ریختن آب جوش گرم کنی نه رنگش مثل اول میشه نه طعمش..!!! 4
laden 4758 ارسال شده در 8 بهمن، 2012 هیچ می دانی هیچ کس هرگز در تمام این سالها آن گونه که " تو " کودکانه دلداده بودی دیوانه ام نشد و " من " در پس اینهمه روز و ماه و سال هرشب و روز به تاوان دلی که به دست تو ندادم برای دوست داشتن هایم دیوانه وار دیوار می کشم و هربار دست آخر پنجره اش را از یاد می برم و همانجا محبوس می مانم 5
azarafrooz 14221 ارسال شده در 8 بهمن، 2012 یکرنگ که باشی ... زود چشمشان را میزنی … خسته می شوند از رنگ تکراریت... این روزها دوره ی رنگین کمان هاست … 5
Lean 56968 ارسال شده در 8 بهمن، 2012 [h=5] گاهی مرابزرگ میدیدی گاهی کوچک، نه بزرگم ونه کوچک.... این توبودی که گاهی نزدیک میشدی گاهی دور... [/h] 4
laden 4758 ارسال شده در 9 بهمن، 2012 خواستم هرچه را که بوی تو را میداد بسوزانم.. جانم آتش گرفت..... 2
azarafrooz 14221 ارسال شده در 9 بهمن، 2012 به تو که فکر می کنم , بی اختیار به حماقت خود لبخند می زنم .... !!!!!!!!!!!!!!!!!! :icon_pf (34): 2
mani24 29665 ارسال شده در 9 بهمن، 2012 حذراز عشق ندانم ؛ نتوانم ! اشکی از شاخه فروریخت مرغ شب , ناله ی تلخی زد و بگریست ... اشک در چشم تو لرزید , ماه برعشق تو خندید یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه گشیدم نگسستم, نرمیدم . رفت در ظلمت غم , آن شب و شبهای دگر هم , نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبرهم نه کنی دیگر از آن کوچه گذرهم ... بی تو اما , به چه حالی من از کوچه گذشتم 2
mani24 29665 ارسال شده در 9 بهمن، 2012 ترس دارم كه مرا ترك كني و بروي ترس دارم كه ز تنهايي و غم اشك بريزم هر شب ترس دارم ، زنده بمانم بعد از رفتن تو ترس دارم كه سكوت ، همدم و يارم گردد بي تو آه اين ترس گريبان مرا سخت گرفت ...عاقبت هم تو ز من دور می شوي ديگر از ترس خودم هم مي ترسم 2
شــاروک 30242 ارسال شده در 14 بهمن، 2012 مــدتـهـاسـت ...، چـتـــر ِ مـنـطــق را بـــر ســر گـــرفـتــه ام ! تــا بـــارانِ " عـشـــــق " را... تـجــربـــه نـکــنــم ! دیگـر تـوانِ مـقـابـلـه بـا تــب و لــرزرا ندارم! مدتهاست سرما که خورده ام.........!!!!! 1
ارسال های توصیه شده