رفتن به مطلب

از دوران مدرسه (ابتدایی) چی یادتون میاد ؟؟؟


ارسال های توصیه شده

يعضي وقتا بچه ها دست ميزدن ميخوندن من ميرفتم رو ميز ميرقصيدم:icon_redface:

 

22 بهمنم ميشد با چه ها ميرفتيم سر صف اي ايران اي مرز .....:ws44:(عاشقه اين شعرم)

 

يه بارم كلاس چهارم بودم يكي نامه ي عاشقانه داده بود:ws28:منم مثبت سريع نامه رو اوردم دادم مامانم:ws28:همه ميگفتن اين تا 15 سالگي شوهر ميكنه الان 21 سالمونه هنوز مونديم:ws28::ws28::ws28:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 136
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

تو دبیرستان ما(سه سال پیش)یکی از معلم ها با کمربند بچه ها رو زد

یه معلم عربی داشتم می گفتن حتی دختر ها رو هم می زنه(البته با ترکه)

 

 

جدي؟ چه وحشي دلش ميومد؟:jawdrop::ws44:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
جدي؟ چه وحشي دلش ميومد؟:jawdrop::ws44:
اين بسرا رو نميشه ساكت كرد كه:banel_smiley_4:همه مثل ما اروم و سر به زير نبودن كه:ws3:
  • Like 1
لینک به دیدگاه

من خیلی آروم بودم فقط فکر درسم بودم

فقط یه بار منتظر سرویس بودم کیفمو تو خیابون جا گذاشتم اومدم خونه دیدم کیف ندارم :icon_redface:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
من خیلی آروم بودم فقط فکر درسم بودم

فقط یه بار منتظر سرویس بودم کیفمو تو خیابون جا گذاشتم اومدم خونه دیدم کیف ندارم :icon_redface:

 

حتما مثل من عینکی بودی:banel_smiley_4:

آخه عینکیا البته اونایی که با کش میبندن آرومن:w16:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
:w00:كتك نخوردم از معلما دبستان اما شده اشكمو در بيارن

مهد كودك بودم اقايونو گاز ميگرفتم مخصوصا اونايي كه چاق بودن:ws3:بعدشم وقتي داشتن بازي ميكردن الكي از ميونشون رد ميشدم بازيشونو خراب ميكردم:icon_redface:

 

 

ابتدايي بودم تو راهرو ميدوييدم كل راهرو بهم ميريختم موقع تحويل مشقا ميشد مشق بچه هاي ديكه رو ميبردم نشون ميدادم كه مشق خودم امضا نشه ديگه شب دوباره ننويسم:w16:

 

تو ابخوري هميشه اب ميريختم رو بچه ها

بعد مربي بهداشت يه عده رو مسئول بهداشت كرده بود نفري يه كارت مينداخيتم تو گردنمون كه هر كي كالباس خورد بريم بگيم به مربي

خودم از همه بيشتر ميخورد مربيمم فهميد كارتمو گرفت:ws44:

 

 

 

هر روزم كه امتحا داشتم ميگفتم دلم درد ميكنه فيلم بازي ميكردم مدرسه نميرفتم بابامم از دوست دكترش واسم گواهي دكتر ميگرفت:ws3:

 

 

كنار ابتداييمون يه راهنمايي بسرونه بود اونجا ميموندم با دوستام تا اونا رد ميشدن نايلون ميترك.نديم با صداش بترسن اما ديگه ميدونستن نميترسيدن:ws3:

 

كلاس 5 بودم واسه ولين بار من تو شلوغ كاريا دست نداشتم معلم قرانمون الكي رفت گفت من بودم(اصلا منو نديده بود اونروز)منم تو كف اين بودم كه اين كه خودش كلي قران ميخونه چجرا تهمت ميزنه:ws44:كه كلي ناظممون دعوامون كرد از اون روز يگه از همهي معلم قرانا بدم اومد:ws44:

 

 

 

راهنمايي بودم موهامو فشن ميكردم هي مدير ميگفت نكن اخرشم سرمو برد زير اب خوري حياط با سرد شست منم اب سرد اذيتم كرد 4 روز مريض شدم تو خونه موندم:banel_smiley_4:

 

تو دوران راهنمايي ميرفتم زير ميز مينشتم حوصلم سر ميرفت يه بار دبير انگليسي زد با كتاب تو سرم واسه اينكار :icon_redface:منم لگد زدم تو در در شكست:ws3:

 

با سال بالاييها دعوا ميكردم ميزدمشون :ws3:

 

تو دبيرتان زنگ تفريح ميرقصيدم تو راهرو يه تفنگ اب باش خريده بودم رو بچه ها اب ميريختم يه بار رو ناظم ريختم(قاطي بچه ها بود نفهميدم ناظمه):ws3:

 

 

 

و .....

 

 

تو داشگاه ترم اول رفتم دسشويي مردونه اشتباهي:ws46:

 

و .....

 

 

:ws3:ایول کاش 2تامونم تو یه مدرسه بودیم

سلام به دوستان

 

یادمه باید ورقه های امتحانی رو امضا میکردیم . من همیشه خودم امضا میکردم :smiley-gen165:. یه بار دادم بابام امضا کرد .:ws52: . معلممون به جرم اینکه خودت امضا کردی تنبیهم کرد :w00::ws44:

 

 

:ws28::ws28:

کلاس اول ابتدایی باید کاردستی می بردیم مدرسه! منم هیچی درست نکرده بودم... مامانم رفته بود بیرون،منم دامنشو برداشتم بردم به معلمممون نشون دادم...گفتم اینو خودم دوختم دیشب!07.gifینی فهمید دارم چاخان میکنم!:ws3: پیشه خودش گف این بچه هیچی هالیش نیس!:ws3:دعوام نکرد اثن! بعد منم ازون روز به بعد پررو شدم :ws28: همش از در و دیواره خونمون چیز میز می کندم،می بردم مدرسه می گفتم خودم درست کردم!:ws3: یه بار نزدیک بود تابلو فرش بکنم ببرم ،مامانم گف بی خیال ! :banel_smiley_4:

 

 

:jawdrop::ws28::ws28:ای وای مردم از خنده

روز اول دبستان به مامانم میگفتم

 

مامان تو خجالت نمیکشی اومدی تو مدرسه ؟:icon_razz:

مگه من بچم ؟:icon_razz:

 

مامانم هی میگفت هیس دختر مگه نمیبینی جشن شکوفه هاست همه مادر پدرا هستند !

 

گفتم نه اونا بچه لوساند:ws28:

 

به زور داشتم مامانمو بیرون میکردم:ws3:

 

 

عین خودمی منم احساس آدم بزرگی بهم دس داده بود به مامان می گفتم برو خونه:ws37:

من کلا بچه که بودم زیاد گریه میکردم وقتی کسی اذیتم میکرد اونقدر گریه میکردم تا اونو بزنن :ws3:

یه بار دختر داییم دفتر مشقم رو که تازه مشقامو نوشته بودم پاره کرد انقد گریه کردم که کتکش زدن بلافاصله من ساکت شدم:ws3:

 

:ws28:منم با داداشم همچین کاری می کردم تا دعواش کنن دلم خنک شه:ws3:

یادش بخیر مداد قرمزا که بهش تف میزدیم تا پررنگ بنویسه!

یادش بخیر وقتی با خودکار غلط می نوشتیم به پاکنمون تف میزدیم تا بشه پاکش کنیم بعد دفترمون پاره میشد!

یادش بخیر چقد گچ دوس داشتم همیشه گچا رو کش می رفتم :icon_pf (34):مخصوصا گچ آبی و قرمز که کمیاب بود!:icon_pf (34):

 

:ws44:یادش بخیر

يعضي وقتا بچه ها دست ميزدن ميخوندن من ميرفتم رو ميز ميرقصيدم:icon_redface:

 

22 بهمنم ميشد با چه ها ميرفتيم سر صف اي ايران اي مرز .....:ws44:(عاشقه اين شعرم)

 

يه بارم كلاس چهارم بودم يكي نامه ي عاشقانه داده بود:ws28:منم مثبت سريع نامه رو اوردم دادم مامانم:ws28:همه ميگفتن اين تا 15 سالگي شوهر ميكنه الان 21 سالمونه هنوز مونديم:ws28::ws28::ws28:

 

:ws3:خودمون برات یکی رو جوور می کنیم

 

من سر بزیر بودم از این عینکیا که ماماناشون با کش شلوار کردی عینک و میبست تا نیفته از چشمم:ws28:

 

:ws28::ws28:نمیری دختر

  • Like 2
لینک به دیدگاه

تو ابتدایی از کلاس دوم هر کی نمرش 20 میشد معلم ورقه های بچه ها رو میداد که اون ببره خونشون اصلاح کنه و براشون جوابای درستو بنویسه:ws3:

یادش بخیر 7-8 تا از خودکار و مدادی خودشونو دوستام بهم میدادن که تورو خدا اشتباهامونو درس کن نمرمون خوب از آب در بیاد

 

تمام مدل مداد و خودکارارو با اسمشون می نوشتم می بردم خونه ورقه هاشونو پیدا می کردمو غلطاشونو اصلاح می کردم همه نمره خوب می گرفتن:ws3:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دوران ابتدایی تو خونمون لوله کشی گاز داشتیم منم کیف می کردم در و پیکر خونمون همیشه بازه و همه چیز قاطی پاتی شده ومنم همش تو کوچه ول بودم:ws3:

 

دلمم نمی خواست اصلا برم مدرسه و همش تو کوچه بازی کنم:icon_redface:منو که فرستادن مدرسه دیدم اصلا تحمل درسو مشقو ندارم خودمو زدم به مریضی و دل درد:ws3: بابام اومد دنبالم تا دم در خونمون ناله می کردم تو ماشین :ws44:

تا رسیدم دم درمون فرتی مغنمو در آوردم و افتادم به جوون کوچمون:ws3:

عصرش دوستم نگرانم شده بود اومده بود که هم بگه برا فردا تکالیفمون چیه و هم حالمو بپرسه با باباش که پیچیدن تو کوچمون نفهمیدم چطوری پریدم تو خونمون که نفهمه الکی مریض بودم:icon_redface:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
من خیلی آروم بودم فقط فکر درسم بودم

فقط یه بار منتظر سرویس بودم کیفمو تو خیابون جا گذاشتم اومدم خونه دیدم کیف ندارم :icon_redface:

:ws3:من شنيه اينطور بودم رفتم ميانرممو دادم رفتم تو بوفه چاييي خوردمحواسم نبود كيفمو بردارم اومدم تا ونك يادم اومد كيفمو جا گزاشتم برگشتم دوباره يوني برداشتم:ws3:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دچار نوستالوژی شدیم

از روز اول دبستان تا روز اخر پیش دانشگاهی شیطنت میکردم و درس نمیخوندم ولی چون همیشه نمره هام خوب بود گل سرسبد معلما بودم

خودم کتک نخوردم ولی حرصم میگرفت وقتی بچه هارو کتک میزدند

با معلما همیشه رفیق بودم مگه اوناییی که حرف زور میزدن :banel_smiley_4:

 

از همون اول تا حالا زیر بار حرف زور نمیرم (البته کار دستم میده ) ولی چه کنیم نمیتونم قبول کنم

هیچ وقت مدیرا و معلما نتونستند منو به خاطر کاری که فکر میکردم اشتباه نیست وادار به معذرت خواهی کنن

 

تازه تو دبیرستان فرم مدرسه رو نمیپوشیدم یک سال تموم هی بهم گیر میدادن :ws3:

 

 

اولین تقلبی که به یاد دارمش دوم دبستان بود

  • Like 3
لینک به دیدگاه

من انشام خیلی خوب بود همه حال میکردن با انشاهام

بچه های کلاس نامه های دوست پسراشون رو میاوردن که من یه جواب عشقولانه ادبی بنویسم براشون اونم تو سن دوازده سالگی:banel_smiley_52:

 

 

 

تو ابتدایی از کلاس دوم هر کی نمرش 20 میشد معلم ورقه های بچه ها رو میداد که اون ببره خونشون اصلاح کنه و براشون جوابای درستو بنویسه:ws3:

یادش بخیر 7-8 تا از خودکار و مدادی خودشونو دوستام بهم میدادن که تورو خدا اشتباهامونو درس کن نمرمون خوب از آب در بیاد

 

تمام مدل مداد و خودکارارو با اسمشون می نوشتم می بردم خونه ورقه هاشونو پیدا می کردمو غلطاشونو اصلاح می کردم همه نمره خوب می گرفتن:ws3:

منم از این کارا زیاد میکردم یه بارشو معلمه فهمید جالبه یکی از معلمایی بود که خیلی منو دوست داشت و بهم اعتماد داشت بیشتر مامانم نازمو میکشید

بدجور ضایع شدم جلوش

  • Like 2
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...