Mahnaz.D 61917 ارسال شده در 11 دی، 2012 خودم را دوست دارم... از روزی که دریافته ام جز خودم کسی را ندارم که دلداریم بدهد... برایم آواز بخواند.. و با همۀ بدیهایم ترکم نکند.. . از وقتی خودم را دوست دارم دیگر تنها نیستم ! 4
- Nahal - 47858 ارسال شده در 11 دی، 2012 خیالم، پیچکی است که با تمام ازدحامش تو را گم نخواهد کرد. الناز باباخانی 5
sam arch 55879 ارسال شده در 11 دی، 2012 صدا کن مرا با نام خودم... نه آنکه در یادت با یادم ساختی.... 4
sam arch 55879 ارسال شده در 14 دی، 2012 تو می خندی و حواست نیست... که غم نقشه ها برایت کشیده در پشت دیوار تقدیر... از این فاصله لذت ببر...که تقدیر نزدیک است... 6
پاییزان 3604 ارسال شده در 23 دی، 2012 صدای تو را دوست دارم صدای تو ، از آن و از جاودان می سراید صدای تو ، از لاله زاران که در یاد می آید صدای تو را رنگ و بوی صدای تو را دوست دارم جهان در صدای تو آبی ست و زیر و بم هر چه از اصفهان در صدای تو آبی ست و هر سنت از دیرگاهان و هر بدعت از ناگهان در صدای تو آبی ست (آوازی از استاد گرانقدر محمدرضا شجریان) 3
- Nahal - 47858 ارسال شده در 4 بهمن، 2012 بیرون، جنگ خاموشی و فراموشیست. با من درون همین شعر بنشین. من از عاشقانی میگویم که نداشتم، تو از سفرهایی بگو که نرفتی. بيرون آدم ميكشند... مژگان عباسلو 6
- Nahal - 47858 ارسال شده در 6 بهمن، 2012 فکر میکنم خدا زن است دستپاچه میشود وقتی دیر به خانه بر میگردی به زیر سیگاریات خیره میشود راه میرود توی پذیرایی گیر میدهد به گلدانها به قابها کتابها دلش هزار راه میرود ! ناهید عرجونی 4
sam arch 55879 ارسال شده در 6 بهمن، 2012 صدا به صدا نمی رسد در این همهمه... با اینکه همه خوابند در بیداری....ولی خوابشان پر از هیاهوست.... صدای من و تو که بیداریم...به هم نمی رسد... پس نگاه کن مرا....نگاه... 4
پاییزان 3604 ارسال شده در 10 بهمن، 2012 صدا بزن مرا.... مهم نیست به چه نامی فقط... "میم " مالکیت را آخرش بگذار می خواهم باور کنم مال تو هستم 4
S a d e n a 11333 ارسال شده در 15 بهمن، 2012 به چه میخندی تو؟ به مفهوم غم انگیز جدایی؟به چه چیز؟ به شكست دل من،یا به پیروزی خویش؟به چه میخندی تو؟ به نگاهم كه چه مستانه تو را باور كرد؟ یا به افسونگریه چشمانت كه مرا سوخت و خاكستر كرد؟ ... ... به چه میخندی تو؟ به دل ساده من میخندی كه دگر تا به ابد نیز به فكر خود نیست؟ خنده دار است بخند. . . 9
mani24 29665 ارسال شده در 16 بهمن، 2012 برايت می نویسم از دلتنگي هايم ... از آنچه دلم ميگويد ... دلنوشته ها ارزشمند مي شوند و نوشته ها به فراموشي سپرده مي شوند.... عاشق باش و عشقت را فرياد بزن ... از دلت بگو از ناگفته هايي كه گفته نشود تبديل به مردابي مي كند دلت را كه ديگر پا در آن نمي شود گذاشت ... پردیسم ... خودت باش هميشه خودت باش ... آنچه را كه در آيينه مي بيني ... آنچه را در درونت مي بيني ....... سعي كن از دلت بنويسي ... آنگاه مي شود كه ميبيني سكوت سراسر وجودت را فرامي گيرد ... پردیسم ... عشق ساكت است .... فقط مي تپد ...همين و بس.......... 3
mani24 29665 ارسال شده در 16 بهمن، 2012 از تو مهربا نتر کيست که دردهايم را با او در ميان بگذارم و زخمهاي دلم را پيش رويش بشمارم؟ از تو آيينه تر کيست که هزار توي روحم را به من نشان دهد،بي آنکه سرزنشم کند؟ در شبهايي که ماه و ستارگان و آتشکده ها و فانوسها هر يک به سويي می گريزند،جز تو چه کسي شمعي در دلم روشن مي کند؟ خوبا مرا به خاطر همه ي آوازهايي که براي تو نخوانده ام،ببخش از تو مهربانتر کيست که سرگذشت دستهايم را برايش بنويسم و از فاصله ها 3
mani24 29665 ارسال شده در 20 بهمن، 2012 خیلی ساده پا گذاشتی توی قاب این نگاه اومدی زندگیمو رنگ بزنی رنگ سیاه خیلی وقته که دیگه قرارامون یادت می ره غزلای نا سروده توی سینم می میره خیلی وقته که دیگه با خاطره سر می کنم گلای شقایق و با کینه پر پر می کنم دیگه تو خونه ی دل هیشکی هویدا نمی شه اخه عصر اهنه عشق دیگه پیدا نمی شه خیلی وقته چشامو دوختی به انتهای راه من شدم پلنگ قصه ات تو شدی شبیه ماه خیلی وقته رد پام رو ماسه ها تنها می رن دیگه مرغ عشقا هم توی قفس زود می میرن خیلی وقته که پشیمونی خودم خوب می دونم ولی من تنها دیگه تا اخر خط می مونم برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 6
sam arch 55879 ارسال شده در 20 بهمن، 2012 صدا کن مرا با لحنی که در اولین تقاطع احساسی مان صدایم کردی.. همان لحنی که مرا درگیر کرد که در این قلبم چه گذشت که چشمانت شد رنگین کمان تمامی رنگ ها... 2
mani24 29665 ارسال شده در 21 بهمن، 2012 خیال می کردم اگر دوباره ببینمت با یک سیلی آبدار خواهمت شکست.. اما زمان گذشت و سر انجام یک روز دیدمت و ناگهان بغضم در گلو شکست..!! 4
mani24 29665 ارسال شده در 21 بهمن، 2012 روزهای سختی رو میگذرونم... وقتی که نیستی همه چیز تنگ میشود نفسم دنیایم دلم. . . ممنونم از شب رویا که بازم وقت دلتنگی به دادم میرسه....! ممنون از غم كه همیشه و هر جا با منه وتنهام نمی ذاره... 3
mani24 29665 ارسال شده در 23 بهمن، 2012 همه ی درد منی تو غم دنیا که غمی نیست من ازت خاطره دارم خــــاطـــــره درد کمی نیستـــــــــ 2
mani24 29665 ارسال شده در 23 بهمن، 2012 اولین روز بارانی را به خاطر داری؟ غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم. دومین روز بارانی چطور؟ پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی من غافلگیر شدم سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود سومین روز چطور؟ گفتی سرت درد میکند حوصله نداشتی سرما بخوری چتر را کاملاً بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد و چند روز پیش را چطور؟ به خاطر داری؟ که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر برویم فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم. تنها برو! . . . . . . 2
mani24 29665 ارسال شده در 23 بهمن، 2012 ازاین تکرارساعتها ازاین بیهوده بودنها ازاین بی تاب ماندنها ازاین تردیدها نیرنگها شک ها خیانتها ازاین رنگین کمان سرد آدمها وازاین مرگ باورها ورویاها پریشانم .... دلم پروازمیخواهد 2
mani24 29665 ارسال شده در 23 بهمن، 2012 دفتر شعرهايم را سفيد مي گذارم اين لحظه ها نوشتـــن ندارد ؛ درد دارد!! 2
ارسال های توصیه شده