zahra22 19501 ارسال شده در 10 تیر، 2011 چو نیلوفر از این سودای باطل نمیدانم چه خواهی کرد حاصل وحشی ندانستیم فرصت را بدل نیست ز دام، این مرغ وحشی را پراندیم 1
saeed99 2563 ارسال شده در 12 تیر، 2011 ندانستیم فرصت را بدل نیستز دام، این مرغ وحشی را پراندیم ما و تو هم درد و هم داغیم ای مرغ چمن تو ز گل مینال و من از بیوفاییهای او وحشی 1
ali6668 1159 ارسال شده در 12 تیر، 2011 ای گل گمان مکن به شب جشن میروی شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند 2
zahra22 19501 ارسال شده در 12 تیر، 2011 ای گل گمان مکن به شب جشن میرویشاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند افلاک از تو سرنگون خاک از تو چون دریای خون ماهت نخوانم ای فزون از ماهها و سالها 2
AFARIN 7196 ارسال شده در 12 تیر، 2011 نه شرقيم، نه غربيم، نه بريم، نه بحريم نه زاركان طبيعيم، نه از افلاك گردانم 1
zahra22 19501 ارسال شده در 12 تیر، 2011 نه شرقيم، نه غربيم، نه بريم، نه بحريم نه زاركان طبيعيم، نه از افلاك گردانم گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب 2
saeed99 2563 ارسال شده در 13 تیر، 2011 دل هوس سبزه و صحرا ندارددل سر همراهی با ما ندارد خیمهی نوروز بر صحرا زدند چارطاق لعل بر خضرا زدند خواجو 1
zahra22 19501 ارسال شده در 13 تیر، 2011 خیمهی نوروز بر صحرا زدند چارطاق لعل بر خضرا زدند خواجو لعل از جان بشسته دست به خون شده مبهوت جزع خونخوارت 2
ali6668 1159 ارسال شده در 13 تیر، 2011 چشمت به غمزه مارا خون خورد و می پسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت 1
saeed99 2563 ارسال شده در 14 تیر، 2011 چشمت به غمزه مارا خون خورد و می پسندیجانا روا نباشد خونریز را حمایت از جور او خون شد دلم وز دست بیرون شد دلم در کار او چون شد دلم چون کار کرد افسون او خاقانی 2
zahra22 19501 ارسال شده در 14 تیر، 2011 از جور او خون شد دلم وز دست بیرون شد دلم در کار او چون شد دلم چون کار کرد افسون او خاقانی ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا 2
saeed99 2563 ارسال شده در 14 تیر، 2011 ده روزه مهر گردون افسانه است و افسوننیکی به جای یاران فرصت شمار یارا بده می که بر قلب گردون زنیم! ازین شیشه چون رنگ بیرون زنیم صایب 1
surgun 729 ارسال شده در 14 تیر، 2011 از در حق کن طلب شکسته دلان را شیشه چو بشکست پیش شیشه گر آید - صائب تبریزی 1
ali6668 1159 ارسال شده در 14 تیر، 2011 دست از طلب ندارم تا کام دل برآید یا تن رسد به جانان یا جان زتن در آید 1
saeed99 2563 ارسال شده در 16 تیر، 2011 دست از طلب ندارم تا کام دل برآیدیا تن رسد به جانان یا جان زتن در آید بگفت ای دوست، از صاحبدلان باش بجان پرداز و با تن سرگران باش پروین 1
AFARIN 7196 ارسال شده در 16 تیر، 2011 دل ميرود ز دستم صاحبدلان خدا را دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا 1
ali6668 1159 ارسال شده در 16 تیر، 2011 ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش بر در دل روز و شب منتظر یار باش 1
AFARIN 7196 ارسال شده در 16 تیر، 2011 روزها فكر من اين است و همه شب سخنم كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
zahra22 19501 ارسال شده در 16 تیر، 2011 روزها فكر من اين است و همه شب سخنم كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم امشب ز غمت میان خون خواهم خفت وز بستر عافیت برون خواهم خفت
ارسال های توصیه شده