shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۰ اگر دلي را از شكستن بازدارم، بيهوده زنده نخواهم بود، اگر درد كسي را آرام كنم، يا مرهمي بر زخمي نهم، يا سينه سرخي بيتاب و توان را به آشيانه برسانم، بيهوده زنده نخواهم بود. ((اميلي ديكنسون)) 4 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۰ چه دردیست در میان جمع بودن ، ولی در گوشه ای تنها نشستن برای دیگران چون کوه بودن ، ولی در بطن خود آرام شکستن برای هر لبی شعری سرودن ، ولی لبهایی خود همواره بستن به غربت دوستان بر خاک سپردن ، ولی در دل هوای خانه کردن 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۰ میان این سنگ و آفتاب پژمردگی افسانه شد درخت نقشی در ابدیت ریخت انگشتانم برنده ترین خار را می نوازد لبانم به پرتو شوکران لبخند می زند این تو بودی که هر ورزشی هدیه ای ناشناس به دامنت می ریخت؟ و اینک هرهدیه ابدیتی است این تو بودی که طرح عطش را بر سنگ نهفته ترین چشمه کشیدی ؟ و اینک چشمه نزدیک نقش عطش درخود می شکند گفتی نهال از طوفان می هراسد و اینک ببالید نورسته ترین نهالان که تهاجم برباد رفت 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۰ شب ریشه سر چشمه گرفتم و به گرداب آفتاب ریختم بی پروا بودم دریچه ام را به سنگ گشودم مغاک چنبش را زیستم هوشیاری ام شب را نشکفت روشنی ام روشن نکرد من ترا زیستم شبتاب دوردست رها کردم تا ریزش نور شب را بر رفتارم بلغزاند بیداری ام سر بسته ماند : من خوابگرد راه تماشا بودم و همیشه کسی از باغ آمد و مرا نوبر وحشت هدیه کرد و همیشه خوشه چینی از راهم گذشت و کنار من خوشه راز از دستش لغزید وهمیشه من ماندم و تاریک بزرگ من ماندم و همهمه آفتاب و از سفر آفتاب سرشار از تاریکی نور آمده ام سایه تر شده ام و سایه وار بر لب روشنی ایستاده ام شب می شکافد لبخند می شکفد زمین بیدار می شود صبح از سفال آسمان می تراود و شاخه شبانه اندیشه من بر پرتگاه زمان خم می شود 5 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۰ آري دوستي دو نيمه دارد نيمي از آن عشقي است که دل تو را بيقرار کرده است و نيمي ديگر آن محبتي است که در دل من مي تپد 5 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۰ عمیق تر می بینم بودنهایت را … دلم تنگ است بیا 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۰ یک دم رها ز همهمه قیل و قال باش غوغاست در قیامت عشاق ، لال باش ! چشمی ببار و چشمه آب حیات شو دل را بشوی و آینه ذوالجلال باش فرد ا که کوهها همه سیمرغ می شوند پر می کشد زمین خدا ، فکر بال باش ح سرت نصیب ماضی و مستقبلی چرا؟ جز در خدا مقام مکن ، اهل حال باش سی روز تو به جرعه آبی ، حرام شد یک روز ، فکر روزه نان حلال باش 5 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۰ من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهي که بلغزد بر من . من خودم هستم و يک حس غريب که به صد عشق و هوس مي ارزد . من نه عاشق هستم نه دلداده به گيسوي بلند و نه آلوده به افکار پليد . من به دنبال نگاهي هستم که مرا از پس ديوانگي مي فهمد 4 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۰ · غریب است دوست داشتن. و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن... وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد... و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛ به بازیش میگیریم؛ هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر، هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر. تقصیر از ما نیست؛ تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند.. 5 لینک به دیدگاه
bpcom 10070 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۰ محبت مثل سکه میمونه اگه بیوفته تو قلک دل نمیشه درش آورد واگه بخوای درش بیاری ، باید دل رو بشکنی 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۰ عشق يعني کوچه کوچه انتظار رؤيت خورشيد در باغ بهار عشق يعني با جنون تا اوجها رفتن از ساحل به بام موجها عشق يعني يک تغزل شعر ناب مثنويهاي خداي آفتاب عشق يعني سوختن با شعلهها سبز گشتن در شکوه قلهها عشق يعني هاي هاي اشکها در فرات بيوفا با مشکها دستافشان رقص سرخي واژگون سعي در محراب با قانون خون گفتمان مادران داغدار حسرت ديدار گلها در بهار يک نماد از قصه جام شراب رويکردي سبز در تفسير آب 5 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۰ تو تنهایی قلبم یه شب نقش تو افتاد مثل اینکه خداوند تو و عشقو به من داد تو دلتنگی دنیا باهات عشقو شناختم با این واژه خوشبخت همه دنیامو ساختم همش کار دلم بود دلم خواست که فدات شم دلم خواست که تو دنیا پریشون تو باشم همش کار دلم بود دلم خواست که فدات شم دلم خواست که تو دنیا پریشون تو باشم دلم خواست بشم عاشق دلم خواست 5 لینک به دیدگاه
lilac 5892 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۰ ای شب از رویای تو رنگین شده سینه از عطر توام سنگین شده ای به روی چشم من گسترده خویش شادیم بخشیده از اندوه بیش همـچو بارانی که شوید جـسم خاک هستیم زآلـودگی ها کرده پاک ای تـپش های تن سوزان من آتـشی در سایه مـژگان من ای ز گـندمزارها سرشارتر ای ز زرین شاخه ها پـربارتر ای در بـگشوده بر خـورشیدها در هـجوم ظلمت تردیدها ای دو چـشمانت چـمـنزاران من داغ چـشمت خـورده بر چـشمان من پـیش از اینت گـر که در خود داشتم هر کسی را تو نمی انگاشتم 6 لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3471 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۰ ترسم آن روز بیایی که نباشد جسدم کوزه گر کوزه بسازد زخاک جسدم لب آن کوزه بسازد زخاک لب من بی خبر لب بگذاری به لبان جسدم 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ دل میرود و دیده نمیشاید دوخت چون زهد نباشد نتوان زرق فروخت پروانهٔ مستمند را شمع نسوخت آن سوخت که شمع را چنین میافروخت 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ روزی گفتی شبی کنم دلشادت وز بند غمان خود کنم آزادت دیدی که از آن روز چه شبها بگذشت وز گفتهٔ خود هیچ نیامد یادت؟ 3 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۰ "" درد "" را از هـــــر طـــرفـــش بـــخـــوانی درد اســــت دریــــــغ از "" درمـــــــان "" که عکسش " نامرد " است . 4 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 شهریور، ۱۳۹۰ محبوبـــــــ من مهم نیست بادها با برگها چه می کننــــــــــد بهاری در من نشسته استـــــــــــ که دست هیچ خزانی به آن نمی رســــــد . . . ! 4 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 شهریور، ۱۳۹۰ رفیق روزهای خوب رفیق خوب روزها همیشه ماندگار من همیشه در هنوزها صدا بزن مرا شبی به غربتی که ساختی به لحظه ای که عشق را بدون من شناختی 4 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۰ نمی دانم هر دفعه که می بینمت ...تو زیباتر می شوی یا من عاشق تر...... 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده