bpcom 10070 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۸۹ رفيق من سنگ صبور غم ها .. به ديدنم بيا .. که خيلي تنهام .. هيچکي نمي فهمه چه حالي دارم .. چه دنياي زار و نزاري دارم .. مجنونم و دلزده از ليليا .. خيلي دلم گرفته از خيليا نمونده از جوونيام نشوني ..پير شدم ، پير تو اي جووني .. تنهاي بي سنگ صبور ، خونه ي سرد و سوت و کور .. اگرچه هيچکس نيومد سري به تنهاييت نزد .. اما تو کوه درد باش ، طاقت بيار و مرد باش .. اگر بياي همونجوري که بودي .. کم ميارن حسودا از حسودي .. صداي سازم همه جا پر شده .. هرکي شنيده از خودش بيخوده .. اما خودم پر شدم از گلايه .. هيچي ازم نمونده ، جز يه سايه .. سايه اي که خالي از عشق و اميد .. هميشه محتاج به نور خورشيد .. 5 لینک به دیدگاه
sarooneh 2052 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۸۹ رنگین کمان زندگی بی نهایت رنگ دارد بنفش. نیلی . آبی . سبز . زرد . نارنجی.قرمز. قهوه ای. خاکستری...... و حتی سفید تنها رنگی که در بی نهایت نیست . رنگ سیاه هستش وقتی سیاه رنگه. که چشاتو ببندی و به رنگین کمون نگاه کنی 4 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۸۹ امروز استراحت كن محبت به حراج گذاشته شده تمام شده است شايد براي روز بعد بنده اي ساده دل پيدا شود كه محبتش را به هيچ به نامردي ببخشد 6 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۸۹ کاش برات به اندازه ی خوندن یه پیغام ارزش داشتم اما تو برام همیشه عزیزی ای دوست 5 لینک به دیدگاه
برادر بهار 648 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۳۸۹ بي تو هرررررررررررررررررررررررررررررررگز 4 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۸۹ یک دنیا حرف برای تو دارم ، یک دنیا پر از حرفهای نگفته، یک دنیا پر از بغض های نشکفته. با منی ، هر جا و اینک آمده ام تا مثل همیشه سنگ صبور روزهای دلتنگی ام باشی! دلم به وسعت یک آسمان تیره غمگین است . صدایی نیست ، مأوایی نیست ، حتی سایبان روزهای دلتنگی نیز دیگر جوابگوی دلتنگی هایم نیست. من آمده ام! اینجا ، کنار دلواپسی های شبانه ات، کنار شعله ور شدن شمع وجودت ،اما نمی دانم چرا دلم آرام نمی گیرد... دلم گرفته، دلم سخت در سینه گرفته، با تمام وجود تو را می خوانم ؛ از تو چیزی نمی خواهم جز دریای بی ساحل وجودت را، جز دستهای مهربانت را، جز نگاه آرامت را که دیرزمانی است در سیل باد بی وفای زمانه گم کرده ام. هر شب حضورت را در کلبه خیال خویش می آورم، وجودت را با تمام هستی باقیمانده در نهانخانه قلبم نهان می کنم ، چشم هایم را باز نمی کنم تا شاید بتوانم تصویرت را بر روی پلک های بسته ام حک کنم ، اما باز هم جای تو خالی است... . شاید اگر جای تو بودم ؛ کمی، فقط کمی برای مرگ تدریجی نیلوفرهای خاطره اشک می ریختم ، شاید اگر جای تو بودم ؛ طاقت دیدن چشم های خیره و خسته ات را نداشتم، شاید اگر جای تو بودم؛ بلور بغضم را با تلنگری آسان می شکستم تا بدانی، تا بدانی که چقدر دوستت دارم... . روزی صد بار با هم خداحافظی کردیم اما افسوس معنای خداحافظی را زمانی فهمیدم که تو را به خدا سپردم! این بار به دیدنت آمده ام ، برایت گلاب آورده ام ، دستهایم تنها سنگ سردِ خانه ات را احساس می کنند اما بدان یاس های سپید احساسمان هنوز گرم گرم اند 1 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۸۹ در سراشیبی تقدیر نام مرا با نام تو تشنه کرده اند و رفتنت را بر دلم داغ نهاده اند دریغ از دریایی که در چشمهایت نشسته است بی آنکه بخواهد آیینه ها را آبی ببیند یادگار ردپای انتظارت آمدنت را دریاب که تکرار آبی ترین زلال ها در پیوسته ترین اشتیاق های رسیده ی ابدیت تو را تداعی می کند برو به فکر من نباش برو به پای من نسوز برو به فکر من نباش من یه جوری سر میکنم زندگی رو با سختیاش........ا با که درددل کنم؟ با کسی که پرنده بود برام؟ با کسی که اشیانه بود دلم به چه خوش بود کاشکی پرنده پر نداشت از پریدن خبر نداشت درخت باغ آرزوش دغدغه تبر نداشت 2 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۳۸۹ گفته بودي دلتنگي هايم را با قاصدک ها قسمت کنم تا به گوش تو برسانند. مي گفتي قاصدکها گوش شنوا دارند غم هايت را در گوششان زمزمه کن و به باد بسپار . من اکنون صاحب دشتي قاصدکم. اما مگر تو نمي دانستي قاصدکهاي خيس از اشک مي ميرند؟ 4 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۳۸۹ عشق من تو باش نه براي اينکه در اين دنياي بزرگ تنها نباشم.تو باش تا در دنياي بزرگ تنهاييم تنها ترين باشي.. 6 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۸۹ باز بهار می آید..شاد و بی خبر ، مسکنی ضعیف بر دردهای پیرمرد خسته تنهای بی خانمان...بازارها شلوغ، همه سردرگم...مشغول خرید..می خواهیم تازه باشیم،نو باشیم، کودکان هیجان زده،گاه خسته و بی حوصله..ماهی های قرمز ،گلدان های گل پامچال و بنفشه و مینا...مغازه های رنگارنگ..لباس های رنگارنگ...پارچه های پر زرق و برق....دست فروش های خستگی ناپذیر با آوازها و شعر های عجیب و صداهای گاه نخراشیده . بلبشوی شیرین..مادران خسته ...پدران نگران...پدران بی پول...پدران خوشحال مغرور....چشم های براق و شاد دخترک از خرید کفش تازه... بهار می آید برای این مردم ساده ی مهربان...برای این مردم قانع....می آید تا کمی کم کند از رنج ها و دردها ، از نبودن ها و کاستی ها....شاید سبزی بهار لبخند را به چهره تو آورد..صدای توپ سال تحویل....مغازه هایی با کرکره های پایین.. در گوشه ای جعبه های خالی تلنبار شده به روی هم....صدای خش خش جاروی رفتگری پیر با عینک ته استکانی.....باد خنک بهاری تکه کاغذ های پراکنده روی زمین را به بازی گرفته...گنجشکی تکه نانی از روی زمین برمی چیند وبه سوی آفتاب درخشان پر می کشد.... ------------------------------------------ 4 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۸۹ عاقبت به خیری شعرهایم شادی توست! برای عاقبت شعرهایم لبخندهای تو را دعا می کنم.. 3 لینک به دیدگاه
zhalin 411 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۸۹ گفته بودي دلتنگي هايم را با قاصدک ها قسمت کنم تا به گوش تو برسانند. مي گفتي قاصدکها گوش شنوا دارند غم هايت را در گوششان زمزمه کن و به باد بسپار . من اکنون صاحب دشتي قاصدکم. اما مگر تو نمي دانستي قاصدکهاي خيس از اشک مي ميرند؟ :icon_gol: 4 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اسفند، ۱۳۸۹ رسم زمونه تو چشم مي ذاري من قايم مي شم اما تو مي ري يکي ديگه رو پيدا مي کني...! 2 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اسفند، ۱۳۸۹ "این عشق برای من هیچ نداشت اما... گلهای بالشم را " باغبان " خوبی بود اشک های هر شب من...!!! 3 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اسفند، ۱۳۸۹ نمی دانستم دل تنگی، دل نازکم می کند، آن قدر که به هر بهانه ی کوچکی چانه ام بلرزد و چشم هایم پر.. نمی دانستم نبودنت، کودکم می کند، آن قدر که ساعت ها گوشه ای بق کنم و با همه قهر که چرا نیستی......... 2 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اسفند، ۱۳۸۹ سال ها مي گذرد و من از پنجره بيداري کوچه ياد تو را مي نگرم مي پويم و چنان آرامم که کسي فکر نکرد زير خاکستر آرامش من چه هياهويي هست ... عاشقي هم دردي است !!! و من از لحظه ديدار تو ميدانستم که به اين درد شبي خواهم مرد ... 3 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اسفند، ۱۳۸۹ چي بگم ............................. دلم مثل دلت خونه شقايق 3 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اسفند، ۱۳۸۹ برا ي عاشقي ديره ولي باز دست تقديره تا دستامون نره بالا جايي بارون نمي گيره دل يکه دادمش دستت ديگه از زندگي سيره نيومد وقتي ام اومد فقط گفت که داره ميره نگفتم من خدا حافظ اخه قلبم هنوز گيره بدون اين قلب ديوونه ديگه محتاج زنجير بمون اين زخم و بدتر کن عجب محتاج شمشير بريزم اشکامو شايد آخه اين آخرين تيره نگي تو اوني که رفته وجودش غرق تقصيره فداي اون که تو خوابم من و تحويل نميگيره 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده