رفتن به مطلب

دیر زمانی است که بارانی ام


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

تو برایم آوای بارانی!

گیرم بعد از آن باران هم آمد ...

حسرت این همه سال بی بارانی هم سراب شد

تو هم در باران بازو در بازوی من پرواز کردی

چتر هم نداشتیم

خیس هم شدیم

مشت هایمان را هم از باران پر کردیم و مستانه سر کشیدیم

همدیگر را هم به دانه های باران قسم دادیم که یکدیگر را فراموش نکنیم

مدام هم حرف هم را قطع کردیم که زودتر بگوییم "دوستت دارم "

 

نوشته هایم بدون تو و باران و سکوت و عطر مریم

دیگر رنگی ندارد !

دارد ؟ ...

من نگران دلهایمان هستم !!!

  • Like 5
  • پاسخ 276
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

تویی بهانه ی آن ابرها که می گریند !

بیا که صاف شود این هوای

ب

ا

ر

ا

ن

ی ...

  • Like 4
ارسال شده در

و من در خیال خود برای تو نقشه هایی خیس می کشم!

با تیتر:

باران که بیاید.....

  • Like 6
ارسال شده در

جلوی پنجره نشسته ام

 

و با چشمانم

 

ادای باران را در می آورم

 

شاید هم

 

باران

ادای من را ...

  • Like 6
  • 2 هفته بعد...
ارسال شده در

به تنهایی راه می پیمایم

 

راهم طولانی ست

 

به آسمان می نگرم

 

به طرف بالا، با سرعت

 

هیچ ستاره ای از بالا

 

به سوی پایین نظاره گر نیست

 

بی درخشش است آسمان

 

تیره همانند قلب من ...

 

قلب من و آسمان

 

نمره‌ی یکسانی دارند !

 

درخشش خاموش گشته است

 

عشق من مرده است ...!

 

 

  • Like 6
ارسال شده در

تنهایی را دوست دام زیرا تجربه کردم ...

 

تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست ...

 

تنهایی را دوست دارم زیرا....

 

 

در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد .

  • Like 7
ارسال شده در

کاشکی یادت می دادن یه ذره مهربونی

  • Like 6
ارسال شده در

 

نگاه کن که غم درون ديده ام

چگونه قطره قطره آب مي شود

چگونه سايه سياه سرکشم

اسير دست آفتاب مي شود

نگاه کن

تمام هستيم خراب مي شود

شراره اي مرا به کام مي کشد

مرا به اوج مي برد

مرا به دام ميکشد

نگاه کن

تمام آسمان من

پر از شهاب مي شود

تو آمدي ز دورها و دورها

ز سرزمين عطر ها و نورها

نشانده اي مرا کنون به زورقي

ز عاجها ز ابرها بلورها

مرا ببر اميد دلنواز من

ببر به شهر شعر ها و شورها

به راه پر ستاره ه مي کشاني ام

فراتر از ستاره مي نشاني ام

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

نگاه کن

من از ستاره سوختم

لبالب از ستارگان تب شدم

چو ماهيان سرخ رنگ ساده دل

ستاره چين برکه هاي شب شدم

چه دور بود پيش از اين زمين ما

به اين کبود غرفه هاي آسمان

کنون به گوش من دوباره مي رسد

صداي تو

صداي بال برفي فرشتگان

نگاه کن که من کجا رسيده ام

به کهکشان به بيکران به جاودان

کنون که آمديم تا به اوجها

مرا بشوي با شراب موجها

مرا بپيچ در حرير بوسه ات

مرا بخواه در شبان دير پا

مرا دگر رها مکن

مرا از اين ستاره ها جدا مکن

نگاه کن که موم شب براه ما

چگونه قطره قطره آب ميشود

صراحي سياه ديدگان من

به لالاي گرم تو

لبالب از شراب خواب مي شود

به روي گاهواره هاي شعر من

نگاه کن

تو ميدمي و آفتاب مي شود...

"فروغ فرخزاد"

 

 

  • Like 9
ارسال شده در

ما

 

خاطره ی باران هاییم

 

که از ذهن آسمان پاک شده است ...

 

از این پس

 

دعای باران را

 

به نام من

 

و به نام تو

 

خواهند خواند ...!

 

امیر آقایی

  • Like 9
  • 2 هفته بعد...
ارسال شده در

من آبم ... آب !

 

آب بی عشق باران نمی شود

 

باران بی عشق دریا نمی شود

 

دریا بی عشق آبی نمی شود

 

تو ...

 

آبی ترین دریای باران باش !

 

هیوا مسیح

  • Like 9
ارسال شده در

بگو چکار کنم؟

با فلفلی که طعم فراق می دهد

با دردی که فصل را نمی شناسد

با خونی که بند نمی آید

بگو چکار کنم؟

وقتی شادی به دم بادبادکی بند است

و غم چو سنگی

مرا در سراشیب یک دره دنبال می کند

دلم شاخه شاتوتی

که باد

خونش را به در و دیوار پاشیده است

  • Like 6
ارسال شده در

اما من

فرق کرده ام

باید باشی و ببینی

اختلاف سر و دستم را

دعوای پیشانی مرا با مشت

باید باشی و ببینی

هر دکمه ای که می افتد

سوزنی به فکر پیراهنم فرو می رود

.

.

با این آتشی که به پا کرده ام

از میان من ای کاش

رودخانه ای می گذشت

  • Like 7
ارسال شده در

شبیه هیچکس ...

 

... نه ! هیچکس شبیه تو نیست انگاری !

 

حالا خودت بگو

 

چقدر مانده تا نفس صبح ؟!

 

دارم حسود می شوم کم کم

 

خوش به حال سایه ات !

 

مریم عندلیب

  • Like 8
ارسال شده در

کاش می توانستم

از دل تنگ یک خیابان بنویسم

یا حتی

از رویا های کوچه ای بن بست

آنگاه شاید

به یاد می آوردم

دستان گرم و همواره را

در زیر باران

شاید

به یاد می آوردم

نگاه های چشمانی معصوم را

  • Like 7
ارسال شده در

آن به كه در اين زمانه كم گيري دوست

با اهل زمانه صحبت از دور نكوست

آنكس كه به جمگي ترا تكيه بر اوست

چون چشم خرد باز كني دشمنت اوست

  • Like 9
ارسال شده در

در دلم آرزوی آمدنت می میرد

رفته ای اینك اما آیا

باز بر می گردی؟

چه تمنای محالی!

خنده ام می گیرد

 

وای باران... باران

شیشه پنجره را باران شست....

از دل من اما,چه کسی یاد تو را خواهد شست؟

  • Like 6
ارسال شده در

بحث هایم با تو

معمولا به جایی نمی رسد !

هر ماه یک دعایم را مستجاب کنی

به تفاهم می رسیم !!!

  • Like 7
ارسال شده در

بعضی از پنجره ها

به باغ باز می شود ...

بعضی از پنجره ها

به دیوار !

.

.

.

مرا به کدام پنجره می خوانی ؟!...

  • Like 7
ارسال شده در

بیرون از چشم تو بود

که ابر شدم

و آسمان را از یاد بردم !

باران

صدای بی صوت پلک های توست

که از سمت خشکیده ی اشک هایت می وزد ...

.

.

.

با بوسه ای،پر از طعم نگاه می شوم

پرواز کبوتری ات را

به ابر هم بیاموز ...

  • Like 5
ارسال شده در

نیستی ...

 

خودم را مچاله می کنم ‌!

 

مثل یه پیچک در ...

 

در خود می پیچم !

 

درد دارد

 

د

 

ر

 

د ...

 

به یاد روزهای بودنت ...!

  • Like 6

×
×
  • اضافه کردن...