شــاروک 30242 ارسال شده در 29 آبان، 2012 خستـــه شــدم از بس آرزو کـردم و ديـگـران به آن رسيـدنـد... ! 6
sweetest 4756 ارسال شده در 1 آذر، 2012 من خوبم ....من آرامم...... فقط کمی دلواپسم کاش قول گرفته بودم از تو برای کسی از ته دل نخندی می ترسم مثل من عاشق خنده هایت شود حال و روزش شود این... تو که نمی مانی برایش آنوقت مثل من باید آرام باشد .....خوب باشد..... قول داده باشد بیچاره.. 8
شــاروک 30242 ارسال شده در 2 آذر، 2012 ديگر به کسی نمی گويم : دوستت دارم .... انگار دوستت دارم های من ؛ خداحافظ شنيده می شود ... !!! 6
پاییزان 3604 ارسال شده در 2 آذر، 2012 گاهی آدم می ماند بین بودن یا نبودن! به رفتن که فکر می کنی اتفاقی می افتد که منصرف می شوی می خواهی بمانی رفتاری می بینی که انگار باید بروی این بلا تکلیفی خودش کلی جهنم است.... 4
moein.s 18984 ارسال شده در 3 آذر، 2012 دَمار از روزگارمان در آوردی ای دل!!! لعنت...لعنت....نه!!! نه بر دهانم نمی چرخد که نفرین کنم تو را ای جگر پاره پاره... تو را باید به دست چینی بند زن بدهم....از نو تو را بسازد.. شاید نوبت بعد دهانم وا شود..... 4
- Nahal - 47858 ارسال شده در 2 اسفند، 2012 من ... شعر ها ... دیوار ها ... همه کلافه ایم ... . . . تو درست وقتی باید باشی نیستی ... 4
mani24 29665 ارسال شده در 3 اسفند، 2012 صدای شکستـنم را نشنیدی؟؟؟ تا کی به امید فردای پر از مهربانی فال بگیرم با حافظ ؟؟ تا کی از فرصت استفاده کرده و یک دل سیر گریه کنم لابه لای بارانها ؟؟؟ هنوز صدای آوازهایت از دفتر دلم پاک نشده است... و خط خطیهای نگاهت !!! آنقدر آه کشیدم و نگاه کردم به ابرها که آسمان رنگ انتظارم شد ... چشمانت خیال گفتن رازی را دارد ... که لبهایت طفره میروند ... شاید راز رفتن است و جدایی ...! شاید هم تنفر ...؟ بگو ... در خلوت تنهاییام بگو تا من از دلواپسی، و گورها از تنهایی به درآیند ... پرسه میزنم میان دلتنگیهای خویش... تداعی میکنم خاطرهها را ... عشق را کم و بیش!!! شاید گره از اندوهم گشوده شود با ته مانده طاقتی ... لمس میکنم زندگی ساطور شده را و خود را که در ذرّه ذرّه سلولهایم پیر میشوم ... هیهات از بازی روزگار ... هیهات!!! بی آنکه بدانم روزی برایم خاطرهای خواهی شد، به زندگی لبخند زدم و به عشق سوگند خوردم ... حالا !!! چهره ژولیدهام را که در آینه میبینم، فکر میکنم که آنقدر با خودم صمیمی شدهام که بگویم مرگ بر اعتماد ... مرگ بر باور ...! طعنههای عقربگونهات هم عشق را از چشمم نینداخت ... تنها به من آموخت عشق باید الهی باشد و بس.....!!! گاهی اوقات خود را گم میکنم... مثل حالا !! ... اما صدایی انگشت به دهان میگوید: ببخشید،... شما را قبلاً جایی ندیدهام ؟! اما نمیدانم مگر سواد ندارید؟ ... روی پیشانی من که نوشته شده صاحب این عکس ماهها قبل مرده است .....!! شاید تو هم مسافری عجول بودی که نخوانده رفتی، یا من راوی بی تجربه آخرین قصه که بدون هیچ صدایی، با خیالی که دیگر رنگ نداشت روی خودم خط کشیدم .... آری روی خود خط کشیدم ... من مردهام ... گریه بیفایده است... گریه مکن ... مهربان باش،... فقط مهربان!!!!!!!! 1
mani24 29665 ارسال شده در 3 اسفند، 2012 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 4
mani24 29665 ارسال شده در 6 اسفند، 2012 نفس می کشم نبودنت را نیستی هوای بوی تنت را کرده ام می دانی پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است تو نیستی آسمان بی معنیست حتی آسمان پر ستاره و باران مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد تو نیستی و من چتر می خواهم ... هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده... خودم را به هزار راه میزنم به هزار کوچه به هزار در نکند یاد آغوشت بیفتم ... 3
- Nahal - 47858 ارسال شده در 9 اسفند، 2012 دلم یک ترانه ی غمگینِ خارجی میخواهد با زبانی که نمیفهمم چیست می خواهم به دردی که نمیدانم چیست زار زار گریه کنم! بهرنگ قاسمی 5
mani24 29665 ارسال شده در 9 اسفند، 2012 گفتمش : دل می خری ؟ برسید چند؟ گفتمش : دل مال تو، تنها بخند ! خنده کرد و دل زدستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستش روی خاک افتاده بود جای بایش روی دل جا مانده بود ...... 5
taghdir 2528 ارسال شده در 23 اسفند، 2012 [h=5]گرگها همیشه زوزه نمیکشند گاهی هم می گویند : دوستت دارم و زودتر از آنکه بفهمی بره ای میدرند خاطراتت را و تو میمانی با تنی که بوی گرگ گرفته ...........![/h] 6
taghdir 2528 ارسال شده در 23 اسفند، 2012 و زنان شوکت زن بودنشان را؛ کاش مردان همیشه مرد باشند و زنان همیشه زن! آنگاه هر روز نه روز “زن”، نه روز “مرد” بلکه روز “انسان” است.. 5
moein.s 18984 ارسال شده در 23 اسفند، 2012 همه کاره و هیچ کاره شده ام.... حرف هایِ بادِ هوا نصیب من است... لعنت به این حال و این هوا... 5
sam arch 55879 ارسال شده در 24 اسفند، 2012 حُسنِ حالِ این روزهایِ من این است که... با واژه های سیاه بی گانه است.... هر بار که واژه ها لعنت می فرستند بر روزگار... واژه دانم درِ خود را می بندد.. که نیافتد ناغافل واژهای بیگانه در آن... 5
شــاروک 30242 ارسال شده در 25 اسفند، 2012 هَـميشه بـآيد کَسـي باشد کـــہ مــَعني سه نقطههاے انتهاے جملههايَتـــ را بفهمد هَـميشه بـآيد کسـي باشد تا بُغضهايتــ را قبل از لرزيدن چـآنهات بفهمد بـآيد کسي باشد کـــہ وقتي صدايَتــ لرزيد بفهمد کـــہ اگر سکوتـــ کردے، بفهمد... کسي بـآشد کـــہ اگر بهانهگيـر شدے بفهمد کسي بـآشد کـــہ اگر سردرد را بهـآنه آوردے براي رفتـن و نبودن بفهمد به توجّهش احتيآج داری بفهمد کـــہ درد دارے کـــہ زندگي درد دارد بفهمد کـــہ دِلتــ براے قَدمــ زدن زيرِ باران... براے يك آغوشِ گَرمــ تنگ شده است هميشه بايد کسي باشد هميشه. 5
- Nahal - 47858 ارسال شده در 25 اسفند، 2012 باران که می بارد من می مانم و بغض های لعنتی ام من می مانم و یک دنیا حرف های ناتمام . . . آسمان که می بارد دل من هم گویا می بارد . . . 5
taghdir 2528 ارسال شده در 28 اسفند، 2012 ماندن هميشه خوب نيست، رفتن هم هميشه بد نيست. گاهى رفتن بهتر است...گاهى بايد رفت بايد رفت تا بعضى چيزها بماند اگر نروى هر آنچه ماندنيست خواهد رفت... 2
taghdir 2528 ارسال شده در 28 اسفند، 2012 [h=5]نردیک میشوم بوی دریا می آید؛دور میشوم صدای باران، بگو تکلیفم با چشمهایت چیست؟ لنگر بیاندازم عاشقی کنم؟ یا دور شوم و فراموش شوم؟؟؟[/h] 1
taghdir 2528 ارسال شده در 28 اسفند، 2012 [h=5]هزار و یکشب من پر از صدای تو بود گریه هر شب من فقط برای تو بود...[/h] 1
ارسال های توصیه شده