kiarash 382 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۸۸ كاش فرياد آنقدر بي صدا بود كه حرمت سكوت را نميشكست كاش مهتاب با كوچه هاي تاريك شب آشنابود كاش مرگ معني عاطفه را مي فهميد 5 لینک به دیدگاه
ruya 499 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اردیبهشت، ۱۳۸۹ به من نگاه کن ای روشنايی فروریخته در آینه های نقره نشان و بی غبار مرا صدا کن ای انعکاس پچ پچه در کوهسار مرا گرم کن ای زیبا به وقت اشک مرا یاد آر مرا که پیراهن استعاره به تن دارم و داغم از تبِ لبخندهای گاهی به چند گاهت از چراغ وسوسۀ هم آغوشیت مرا یاد آر مرا که وسعت دلم را یکجا به لشگر بی سرباز تو تسلیم کرده ام از من عاشقتر در این دیار نخواهی یافت مرا یاد آر 4 لینک به دیدگاه
ARASH_NAZARI 737 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اردیبهشت، ۱۳۸۹ من دست تودر دست فشردُم بانو بوییدم و بوسیدم و مُردم بانو گفتند فریب عشق خوردی ، باشد خوشبخت شدم که گول خوردم بانو 7 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۸۹ ان شنیدستی که در صحرای غور بار سالاری بیفتاد از ستور گفت چشم تنگ دنیا دوست را یا قناعت پر کند یا خاک گور 3 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۸۹ خمیر مایه دکان شیشه گر سنگ است عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد 2 لینک به دیدگاه
Doctor_Shovan مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۸۹ گاه باید فریاد زد ,بلـــــــــــــــــــــــــــــند گاه باید سکوت کرد , اراممممممممممم لینک به دیدگاه
lovestory 995 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۸۹ من فقط عاشق اینم حرف قلبت و بدونم الکی بگم جداشیم تو بگی که نمی تونم من فقط عاشق اینم بگی از همه بیزاری دو سه روز پیدام نشه تا ببینم چه حالی داری من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم انقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم عاشق اون لحظه ام که پشت پنجره بشینم حواست به من نباشه دزدکی تو رو ببینم ببینم که وقتی هستم مهربونی تا همیشه ببینم کدوم ترانه م رو لبات زمزمه می شه من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم انقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم من فقط عاشق اینم روزایی که با تو تنهام کار و بار زندگی مو بذارم برای فردام من فقط عاشق اینم وقتی از همه کلافه م بشینم یه گوشه ی دنج موهای تو رو ببافم من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم انقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۸۹ ميشود اندوه شب را از نگاه صبح فهميد يا به وقت ريزش اشك شادي بگذشته را ديد ميتوان در گريه ي ابر با خيال غنچه خوش بود زايش آينده را در هر خزاني ديد و آسود 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۸۹ ازغم خبری نبود اگر عشق نبود دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود ؟ بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود این دایره ی کبود ، اگر عشق نبود از آینه ها غبار خاموشی را عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود ؟ در سینه ی هر سنگدلی در تپش است از این همه دل چه سود اگر عشق نبود ؟ بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود ؟ دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود از دست تو در این همه سرگردانی تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود 3 لینک به دیدگاه
lovestory 995 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۸۹ شوقی، که چو گل دل شکفاند، عشق است ذهنی، که رموز عشق داند، عشق است مهری، که تو را از تو رهاند، عشق است لطفی، که تو را بدو رساند، عشق است 2 لینک به دیدگاه
Anooshe 11040 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۸۹ حکایتم کنبرای دستهایی که مرا جستند و برای چشمانی که مرا قطره قطره… برای لبهایی که ترانه ام کردند و بعد شاید مرثیه ای حکایتم کن به غروب رسیده ام!!! داشتم نوشته های بچه هارو میدیدم رسیدم به... ... کامیار جان روحت شاد...:icon_gol: همیشه نوشته ها و شعرای قشنگی میذاشتی و همش از تو به شکل یادگاری مونده... چنان انسان باش و چنان زندگی کن که اگر هرکس انسانی چون تو باشد و همچون تو زندگی کند این زمین، به صورت بهشت خدای درآید... 9 لینک به دیدگاه
lovestory 995 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۸۹ به سرای معشوقه که می آیی .. با خود قدری محبت به اندازه ترمیم این شکسته ترین بیاور .. 5 لینک به دیدگاه
lovestory 995 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 خرداد، ۱۳۸۹ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ترا نوشـــــــــتم از بلور ... ترا ســــــــــرودم از نفس ... نخواندمـــــــــت غزل شکن .. میـــــــــون آوار قفس ... نوشتمت ..نوشــــــــــتمت به خط درد میون سطر خواب و نور .. رساندمـــــــــــــــت به شهر بغض ..سوار گــــــــــــــریه های دور ... کشـــــــــــــــیدمت .. نفــــــــــــــــس نفس .. .. به یک نگاه گذشـــــــــــتم از فلات آه .. خریـــــــــــــــدمت به یک گنـــــــــــــــــاه ... نوشتــــــــــــــــمت ,نوشتــــــــــــــمت ترانه خوان شعر من .. به خط خوب خاطـــــــــــــره میون پاره های تن ... مرا بــــــــــــــخوان و گریه کن ...که شعر من به گــــــــــــــِل نشــــــــــــست .. مرا همــــــــــــــــــین ترانه بس ... که عـــــــــــــــــشق تو به دل نشـــــــــــست 4 لینک به دیدگاه
lovestory 995 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 خرداد، ۱۳۸۹ زیبا ! هوای حوصله ابری است چشمی از عشق ببخشایم تا رود آفتاب بشوید دلتنگی مرا زیبا ! هنوز عشق در حول و حوش چشم تو می چرخد از من مگیر چشم دست مرا بگیر و کوچه های محبت را با من بگرد یادم بده چگونه بخوانم تا عشق در تمامی دل ها معنا شود یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت در تندباد عشق نلرزد زیبا ! آن گونه عاشقم که حرمت مجنون را احساس می کنم آن گونه عاشقم که نیستان را " یکجا هوای زمزمه دارم " آنگونه عاشقم که هر نفسم شعر است زیبا ! چشم تو شعر چشم تو شاعر است من دزد شعرهای چشم تو هستم زیبا ! کنار حوصله ام بنشین بنشین مرا به شط غزل بنشان بنشان مرا به منظره ی عشق بنشان مرا به منظره ی باران بنشان مرا به منظره ی رویش من سبز می شوم زیبا ! ستاره های کلامت را در لحظه های ساکت عاشق بر من ببار بر من ببار تا که برویم بهاروار چشم از تو بود و عشق بچرخانم بر حول این مدار زیبا ! تمام حرف دلم این است من عشق را به نام تو آغاز کرده ام در هر کجای عشق که هستی آغاز کن مرا 4 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 خرداد، ۱۳۸۹ گفتي ستاره ماندنيست، ديدي ستاره هم شكست!؟ عهدي ميان ما نبود ،عهدِ نبسته هم گسست!! اين خوابِ سبز از ابتدا ، يك اشتباه ساده بود يك اشتباه ساده كه ، آخر مرا در هم شكست گفتي :« تو را تقصير نيست ، نتوانمت در دل نشاند» اين آخرين حرف تو بود ، حرفي كه بنيانم گسست آري! بلور عاطفه ، با سنگِ بي مهري شكست اين دل شكسته بود ، باز ، يكبار ديگر هم شكست 6 لینک به دیدگاه
lovestory 995 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 خرداد، ۱۳۸۹ بگذار که در حسرت دیدار بمیرم در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم دشوار بود مردن و روی تو ندیدن بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم می میرم از این درد که جان دگرم نیست تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم تا بوده ام ای دوست وفادار تو بودم بگذار بدان گونه وفادار بمیرم 4 لینک به دیدگاه
lovestory 995 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 خرداد، ۱۳۸۹ اگر مانده بودی تو را تا به عرش خدا می رساندم اگر مانده بودی تو را تا دل قصه ها می کشاندم اگر با تو بودم به شب های غربت که تنها نبودم اگر مانده بودی ز تو می نوشتم تو را می سرودم مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت این شب سرد و غمگین غربت با وجود تو رنگ سحر داشت با تو این مرغک پر شکسته مانده بودی اگر بال و پر داشت با تو بیمی نبودش ز طوفان مانده بودی اگر همسفر داشت هستیم را به آتش کشیدی سوختم من ندیدی ندیدی مرگ دل آرزویت اگر بود مانده بودی اگر می شنیدی با تو دریا پر از دیدنی بود شب ستاره گلی چیدنی بود خاک تن شسته در موج باران در کنار تو بوسیدنی بود بعد تو خشم دریا و ساحل بعد تو پای من مانده در گل مانده بودی اگر موج دریا تا ابد هم پر از دیدنی بود با تو و عشق تو زنده بودم بعد تو من خودم هم نبودم بهترین شعر هستی رو با تو مانده بودی اگر می سرودم 2 لینک به دیدگاه
hilari 2413 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 خرداد، ۱۳۸۹ گاهگاهی که دلم میگیرد پیش خود میگویم آن که جانم را سوخت یاد می آورد از این بنده هنوز؟ سخت جانی را بین که نمردم از هجر... مرگ صد بار به از بی تو بودن باشد گفتم از عشق تو من خواهم مرد چون نمردم , هستم پیش چشمان تو شرمنده هنوز 3 لینک به دیدگاه
hilari 2413 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 خرداد، ۱۳۸۹ نگاهم کن , نگاهم کن تو چنگ شب گرفتارم یه دریا تو چشام دارم ولی هر گز نمی بارم به جز تو آشنایی نیست رفیق و هم صدایی نیست ولی حتی برای ما پناهی جز جدایی نیست منم از روزگار سوت و کور و بی نفس خسته منم تنهاترین آب تو این کوچه که بن بسته ببین سیزینه ی فریاد تلخم تو گلو پزمرد دوباره این من و دروازه های تا ابد بسته تو بودی و تباهی رو توی چشمام نمی دیدی تو یک دم غصه هامو از توی قلبم ندزدیدی کسی ویرونی عشقو توی چشمام نمی بینه تو هم مثل همه بودی تو هم منو نفهمیدی نگاهم کن , نگاهم کن که تو بند زمستونم دچار عشقتم اما کنار تو نمی مونم به جز تو آشنایی نیست رفیق و هم صدایی نیست ولی حتی برای ما پناهی جز جدایی نیست... 3 لینک به دیدگاه
lovestory 995 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 خرداد، ۱۳۸۹ ردپای من و تو روی کدامین ساحل تا ابد می ماند؟؟؟ ساعت زندگی ما خواب که نیست من خودم خوابم برد دل من در سبد سیب دو چشمت گم شد تو کجای شب تنهایی من ماه شدی؟؟؟ 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده