spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ هی مریم چیارو به یادمون انداختی بوی کهنگی بوی زندگی بوی... هییییییییی 9 لینک به دیدگاه
hilari 2413 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ خانواده آقای هاشمی؟ وای مریم جون دستت درد نکنه دلم خیلی گرفت کاش اون روزا تکرار میشد 5 لینک به دیدگاه
shima3 821 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ چه روزهاي قشنگي يادش بخير ولي دوست ندارم برگردم به اون روزا كي حوصله مشق نوشتن و صبح زود بيدار شدن داره !! 2 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ هی مریمچیارو به یادمون انداختی بوی کهنگی بوی زندگی بوی... هییییییییی و الان زندگیمون بوی چی میده؟ بوی کنکور بوی ترس بوی نا امیدی کوچیک که بودیم با کمترین چیزا راضی می شدیم. خونه کوچیکمون برامون قد یه کاخ بود. اما الان بزرگ ترین چیزام راضیمون نمی کنه. الان چه قدر دیر خوشحال می شیم. چه قدر سخت باتمام وجود احساس خوشبختی می کنیم. 6 لینک به دیدگاه
hilari 2413 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ و الان زندگیمون بوی چی میده؟بوی کنکور بوی ترس بوی نا امیدی کوچیک که بودیم با کمترین چیزا راضی می شدیم. خونه کوچیکمون برامون قد یه کاخ بود. اما الان بزرگ ترین چیزام راضیمون نمی کنه. الان چه قدر دیر خوشحال می شیم. چه قدر سخت باتمام وجود احساس خوشبختی می کنیم. یادمه اول ابتدایی بودم میگفتم کی میشه دیپلم بگیرم و تموم بشه! نگو که بعد دیپلم تازه اول بدبختی ها شروع میشد :w00: قدر اون روزا رو ندونستم 5 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ یادش بخیر روزیایی که تند تند مشقامو می نوشتم تا مامانم اجازه بده برم تو کوچه دوچرخه سواری کنم... کاش به دوران کودکیم بر می گشتم.زمانیکه بزرگترین غصه ام شکستن نوک مدادم بود.. راستی چرا هرکی بزرگ می شه ، می خواد دوباره برگرده به کودکیش؟؟ 4 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ من اصلا از اون دوران چیزی در ذهنم نیست... عجیبه... نه خاطره ی خوب نه خاطره ی بد... من فقط بوی پاککن ها و بوی دفتر و کتاب ها رو خیلی دوست داشتم... هنوزم دارم... 5 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ چه دوره ای شده؟ بلا استثنا هممون داریم حسرت اون روزها رو میخوریم. کمتر کسی از دوره ی الانش راضی هست. چقد بده که هر جی میگذره همه چی بدتر میشه 2 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ وایییییی یادش بخیر چه دورانی بود چقدر زود پیر شدم:icon_pf (34)::cryingf::cryingf: 2 لینک به دیدگاه
مهندس خوش فکر 11397 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ خیلی حالم گرفته شد............:banel_smiley_4: 1 لینک به دیدگاه
sahar68 442 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ چه قدر زود گذشت حالم گرفته شد دمت گرم 1 لینک به دیدگاه
ayhan 2309 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ من اگه الان بچه بشم میرم خود کشی میکنم..:w00: کی حال داره مخش بنویسه و هر روز صب بره مدرسه....اااااااااااااه 3 لینک به دیدگاه
Milad 1 727 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۸۹ ای دبستانی ترین احساس من ! ... اولین روز دبستان بازگرد / کودکی ها شاد خندان بازگرد بازگرد ای خاطرات کودکی / بر سوار اسب های چوبکی خاطرات کودکی زیبا ترند / یادگاران کهن ماناترند درسهای سال اول ساده بود / آب را بابا به سارا داده بود درس پندآموز روباه و خروس / روبه مکار دزد چاپلوس کاکلی گنجشکی باهوش بود / فیل نادانی برایش موش بود روز مهمانی کوکب خانم است / سفره پر از بوی نان گندم است با وجود سوز سرمای شدید / ریزعلی پیراهن ازتن میدرید تا درون نیمکت جامی شدیم / ما پر از تصمیم کبری می شدیم پاکنهایی زپاکی داشتیم / یک تراش سرخ لاکی داشتیم کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت / دوشمان از حلقه هایش درد داشت گرمی دستانمان از هااا بود / برگ دفترها به رنگ کاه بود مانده در گوشم صدایی چون تگرگ / خش خش جاروی بابا روی برگ همکلاسیهای من یادم کنید / بازهم درکوچه فریادم کنید همکلاسیهای درس و رنج و کار / بچه های جامه های وصله دار یاد ان آموزگار ساده پوش / یاد ان گچ ها که بودش روی دوش کاش هرگز زنگ تفریحی نبود / جمع بودن بود تفریقی نبود ای معلم یادوهم یادت بخیر / یاد درس آب بابایت بخیر ای دبستانی ترین احساس من / بازگردو این مشق ها را خط بزن :ws44: 1 لینک به دیدگاه
a_m68 250 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۸۹ :ws44:مرررررررررررررررسی خیلی قشنگ بووووووووووود:icon_gol: 3 لینک به دیدگاه
jonny depp 8297 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۸۹ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام این عباس یادم نبود چه غذاییم دوست داره:jawdrop: 1 لینک به دیدگاه
wwwolf 274 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۸۹ ولی سخت تر از اون اینه که وقتی آدم بر گرده به عقب هیچ خاطره روشنی نباشه که بخواد حتی واسه ثانیه سفر کنه به رویایه کودکی به اولین روز مدرسه ای که همه به خاطر رفتن مادر گریه می کنن و من.... به روزی که از کم گرفتن نمره املا و خنده تمسخر آمیز معلم زنگ تفریح رو تو کلاس موندم و گریه کردم و حتی از این می ترسیدم که به دوستم بگم مادرم مرا میزند. و تصویر کمر بند پدرم که به سان تازیانه ای بدنم را نوازش می کرد و دالان تاریک زیر زمین در سرمای زمستان و ترس از حجوم حشرات و پوشاندن کبودی روی صورت از دوستان و نفهمیدنم و..... 3 لینک به دیدگاه
wwwolf 274 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۸۹ کودک که بودم کوچک نبودم کوچک که شدم کودک شدم..... 5 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۸۹ ولی سخت تر از اون اینه که وقتی آدم بر گرده به عقب هیچ خاطره روشنی نباشه که بخواد حتی واسه ثانیه سفر کنه به رویایه کودکی به اولین روز مدرسه ای که همه به خاطر رفتن مادر گریه می کنن و من....به روزی که از کم گرفتن نمره املا و خنده تمسخر آمیز معلم زنگ تفریح رو تو کلاس موندم و گریه کردم و حتی از این می ترسیدم که به دوستم بگم مادرم مرا میزند. و تصویر کمر بند پدرم که به سان تازیانه ای بدنم را نوازش می کرد و دالان تاریک زیر زمین در سرمای زمستان و ترس از حجوم حشرات و پوشاندن کبودی روی صورت از دوستان و نفهمیدنم و..... الهی بمیرم........کی زده تورو.........قربونت بشم 2 لینک به دیدگاه
maryam*arch 1022 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۸۹ خیلی خشنگ بود:icon_pf (17): 2 لینک به دیدگاه
مهندس خوش فکر 11397 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۳۸۹ کودک که بودم کوچک نبودم کوچک که شدم کودک شدم..... :ws52: 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده