پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۱ من مثل کوه ریشه در تو دارم ولی چشم های ناپیدای تو در رگه های درون از من می جوشد ای مهربان قطره ای نوازشت مرا بس است دست هایت را گسترده نگه دار و پذیرایم باش دستی در اعماق و دستی در آسمان 4 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۱ دلـــم کـمـی خـدا مـی خــواهـد ... 5 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۱ خدایم...برایم بخواه.... برایم بخواه.....که دستانم دراز نشود به میوه ی ممنوعه.... که پایم از گلیم اهدایی ات...دراز نشود به خطا.... خدایا بخواه برایم... 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ خدایا به آنان که ادعای عاشقی تو را دارند بیاموز که بزرگترین گناه شکستن دل آدمیان است. __________________ 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ اي خداي من.اي آفريدگار من .اي همه ي هستيم بر من اين نعمت را ارزاني دار كه: بيشتر در پي تسلا دادن باشم تا تسلي يافتن بيشتر در پي فهميدن باشم تا فهميده شدن بيشتر پي دوست داشتن باشم تا دوست داشته شدن زيرا در بخشيدن است كه مي يابيم و در عفو كردن است كه بخشيده مي شويم و در مردن است كه حيات جاويد مي يابيم 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ خداوندا مرا انسانی بساز که ترا بشناسد و خودرا بشناسد. مرا چندان قوی گردان که به گاه ناتوانی از سستی خود آگاه گردم. چنان جسور و با شهامتم کن که بهنگام وحشت جرات مقابله بــاخويشتن را داشته باشم. مرا انسانی بساز که بهنگام شکست شرافتمندانه درخوداحساس کبر و غرورکنم و به گاه پيروزی فروتن ونجيب باشم. مرا انسانی بساز که از ناملايمات زندگی روی بر نتابم . به هنگامی که بايد سينه سپر کنم پشت بر نگردانم. مرا به جاده آسايش راهنمايی نکن بلکه به راهی سخت و دشوار مرا مورد آزمون خود قرار بده تا باناملايمات دست بهمبارزه بزنم و سربلند بيرون آيم. مرا انسانی قرار بده که دلش روشن و صاف و هدف زندگيش عالی باشد .پيش از اينکه در انديشه فرمانروايی بر ديگران باشد بر خويشتن حکومت کنم مرا انسانی بساز که خنديدن را بياموزد اما گريستن رانيزهرگز از خاطر نبرد. انسانی که گام درآينده بگذارد ولی گذشته را نيز هرگز فراموش نکند. واز همه مهمتر در مقابل چشمان جادويی و افسونگر هيچ کس تسليم نشودو مسحورنگردد. خدايامن تاب تحمل ندارم مرا به حال خود وامگذار ايمهربانترین مهربانان و ای بهترین تکیه گاه و پناه امید واران 4 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ [TABLE=width: 500] [TR] [TD]خداوندا دلم تنگ است [/TD] [/TR] [TR] [TD]چرا اینجا پر از رنگ است؟ [/TD] [/TR] [TR] [TD]پر از رنگ است و نیرنگ است [/TD] [/TR] [TR] [TD]خداوندا در این دریای طوفان زا [/TD] [/TR] [TR] [TD]دل تنگم تو را خواهد [/TD] [/TR] [TR] [TD]تو ای آرامش جانم [/TD] [/TR] [TR] [TD]چرا در این غریب آباد [/TD] [/TR] [TR] [TD]نمی بینی دلم تنگ است [/TD] [/TR] [TR] [TD]نمی بینی دو چشمم را [/TD] [/TR] [TR] [TD]که از سرمای آدم ها [/TD] [/TR] [TR] [TD]پر از آه است و از شبنم [/TD] [/TR] [TR] [TD]تو ای یارب بیا بنگر [/TD] [/TR] [TR] [TD]بیا بنگر که من چون ذورقی تنها [/TD] [/TR] [TR] [TD]در این دریای وحشت زا [/TD] [/TR] [TR] [TD]به دنبال تو می گردم[/TD] [/TR] [TR] [TD]که در این شب ظلمت[/TD] [/TR] [TR] [TD]پناه وآتشی یابم[/TD] [/TR] [TR] [TD]بیا بر من بفشان نور[/TD] [/TR] [TR] [TD]که از هرم وجود تو[/TD] [/TR] [TR] [TD]تمام هستی من پر شود از روشنایی ها[/TD] [/TR] [TR] [TD]خداوندا[/TD] [/TR] [TR] [TD]دلم آئینه دار عشق تو گشته[/TD] [/TR] [TR] [TD]خداوندا دلم تنگ است[/TD] [/TR] [TR] [TD]فاطمه نقی زاده[/TD] [/TR] [/TABLE] 5 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ خدا قول نداده آسمون هميشه آبی باشه و باغ ها پوشيده از گل قول نداده زندگی هميشه به كامت باشه خدا روزهای بی غصه و شادی های بدون غم و سلامت بدون درد رو هم قول نداده خدا ساحل بی طوفان، آفتاب بی بارون و خنده های هميشگی رو قول نداده خدا قول نداده که تو رنج و وسوسه و اندوه رو تجربه نكنی خدا جاده های آسون و هموار، سفرهای بی معطلی رو قول نداده قول نداده کوه ها بدون صخره باشن و شيب نداشته باشن رود خونه ها گل آلود و عميق نباشن قول داده ؟ ولی خدا رسيدن يه روز خوب رو قول داده؛ وقتی حس کردی به اون چيزی كه می خواستی نرسيدی خدا رو شکر کن چون اون می خواد تو يه زمان مناسب ترا غافلگيرت کنه و يه چيزی فراتر از خواسته الانت بهت بده 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ سلام خدا. خوبی خدا؟ منم خوبم. میدونی، خیلی خوب. خوبم ولی تو باور نکن. نمیدونم، اصلا واست مهم هست حالم، اصلا می بینیم یا نه؟ اصلا از حال و روزگارم خبر داری؟ نمیدونم کی هستی. نمیدونم چی هستی! فقط میدونم بهت میگن خدا. اونوقت ها که بچه بودم، مامانم همیشه دوستت داشت. همیشه صدات می کرد. می گفت خدا منو بهشون داده. می گفت خدا مواظبته، خدا دوستت داره. مادرم اینقدر عاشقونه دوستت داشت که منم عاشقت کرد. مادرم با اسمت گریه می کرد، صدات می کرد، دعات می کرد. مادرم خیلی دوستت داشت. من هم مادرم رو خیلی دوست داشتم. مادرم تو رو به من داد. بهت میگن خدا. صدات میزنن خدا. خدا! نمیدونم اصلا هستی یا نه. نمیدونم شاید اصلا وجود نداشته باشی. خدایا ناراحت نشو. بهم حق بده، من هیچوقت ندیدمت خدا. هیچوقت. خدا هستی که باش. بزرگ هستی که باش. تو مگه خدای من نیستی؟ چرا هیچوقت نیومدی پیشم؟ چراصدات کردم و جوابم ندادی؟ مگه نمی گن بزرگی؟ مگه مهربون نیستی؟ پس چرا هیچ وقت نگرانم نشدی، جوابم رو ندادی؟ چرا دلت واسم نسوخت! خدایا درسته که گناهکارم. ولی آخه خدا، گناه دارم! پس چرا دلت واسم نمی سوزه؟ میگن تو از همه چیز خبر داری. از حقیقت چشم ها و نگاه ها. از راز دل ما آدم ها. راست میگن خدا؟ خب من الآن دلم میخواد پیشم باشی. خدا هم هستی که باش. من دلم میخواد آرومم کنی. بغلم کنی. دلم میخواد بغلت گریه کنم. آخه من جز تو دیگه کی رو دارم؟ کی نزدیک تر از تو؟ تو که از قلب آدم ها خبر داری. تو که از دلم خبر داری، من الآن دلم تو رو میخواد، که پیشم باشی. پس تو چرا دلت منو نمی خواد؟ دلم میخواد ببینمت. دلم میخواد رو در رو باهات حرف بزنم. تموم حرفایی رو که یه عمر توی دلم باهات زدم و جوابش رو ندادی. حرفایی که فقط توی دلم باهات زدم. دلم میخواد ببینمت. دلم میخواد حرفام رو داد بزنم! دلم میخواد بغض توی گلوم بشکنه. ببین! اشک توی چشم هام خشک شد خدا، ولی هنوز نیومدی. خدایا پس تو کجایی؟ خدایا، ببین! من “دقیقا” اینجام. “تو” دقیقا کجایی؟!! خدایا؟ ای کاش بودی!! کاش بودی. راست راسکی هم بودی. کاش وجود داشتی. کاش واقعا دنیا خدا داشت. کاش منم خدا داشتم. کاش خدای من خوب بود. مهربون بود. مهربونتر از تو. کاش یه خدا بود. یه خدا که مغرور نبود. بزرگ بود اما به اندازه فهم ما کوچیک میشد. اینقدر کوچیک که می شد بغلش کرد! اینقدر که می شد روی شونه هاش هق هق گریه کرد. ازش گله کرد، باش حرف زد، بابا اصلا بهش نق زد! داد زد! خدا که مثل ما آدما نیست که دلخور شه، ناراحت شه. خدا، خداست! خدا که با این کارا کوچیک نمیشه! خدا با همین کاراشه که با ماها فرق داره، که بهش میگن خدا! خدایا کاش اینقدر به خودت مغرور نبودی! کاش اینقدر احساس خدا بودن نمی کردی! کاش خدا بزرگ بود، اما مهربون بود. کاش خدا راست راساکی کمکمون می کرد. به همه مون. چه اونی که نماز میخونه چه نمی خونه. چه مسلمون و چه کافر. کاش خدا همه رو کمک می کرد. کاش همه رو دوست داشتی خدا. هم اونایی رو که دوستت دارن، هم اونا که دوستت ندارن. کاش دلت واسمون می سوخت . اصلا کاش خدا دل داشت! کاش بودی. کاش خدا بودی ولی دلت می سوخت. کاش خدا بودی ولی “می فهمیدی” که تو فقط خدای آدم خوبا نیستی. خدای همه ای. کاش “می فهمیدی” گناهکارا گناهکارن. ولی بازم گناه دارن! گناه دارن که بسوزونیشون! خدایا مگه میشه چیزی رو آفرید و دوستش نداشت؟ خدایا مگه تو ما رو نساختی؟ مگه نمیگن ما رو آفریدی؟ خدا خب چرا این همه بهمون سختی میدی؟ ها؟ نمی تونم تصور کنم که چیزی رو که خودم ساختم، دلم بیاد خودم با دستای خودم خرابش کنم. اذیتش کنم. بسوزونم. عذابش بدم. فشار قبر براش بیارم! تیکه تیکه اش کنم، جونش رو ذره ذره بگیرم. یه عمر بچرخونمش و آخر سر بزارمش توی سینه خاک! خدایا من دلم نمیاد با چیزی که ساختم اینکار رو کنم. خودت هم خوب از دلم خبر داری. پس تو چطور دلت میاد اینکارها رو با ما کنی؟ یعنی تو از من هم کمتر مهربونی؟ از یه بنده گناهکارت؟!! این اون مهربونیته که میگن؟ آره؟ خدایا نیستی. نه نیستی. وجود نداری. همش الکیه. خرافاته!… اینا رو میگم چون میدونم از دستم ناراحت نمی شی. اصلا حرفهای یه آدم کوچیکی مثل من چرا باید ناراحتت کنه؟ خودت خوب میدونی راست یا دروغ، جزئی از دنیای من شدی. بخشی از باورم هستی. بخشی از دنیای قشنگم، جزئی از رنگین کمون آرزوهام. تصور دنیایی بدون خدا، برام مثل یه کابوس وحشتناک میمونه. ولی بهم حق بده. خسته شدم. خیلی خسته شدم خدایا. دوست دارم بیای و یه کشیده بخوابونی بیخ گوشم، اما فقط بیای. فقط لمست کنم، حتی اگه لمس تنت واسم دردناک باشه. خدایا خیلی خوابم میاد. چشام دیگه باز نمی شن. میشه برم بخوابم؟ خدا؟ میشه امشب بیای به خوابم؟ تورو خدا. میدونم من اگه خیلی باشم فقط یه آدمم و تو خدایی. ولی یکم منو دوسم داشته باش. دوسم داری خدا؟ راستی خدایا؟ نکنه یه وقت فکر کنی دیگه دوستت ندارم ها. ببین! ببین چقدر باهات حرف زدم! چقدر واست نوشتم! اگه نیستی، پس من دارم واسه کی مینویسم؟ خدایا میخوام بخوابم. میشه امشب بیای به خوابم؟ توروخدا به خوابم بیا. توی بیداری نمیای، میشه یه بار توی خواب ببینمت؟ دلم خیلی واست تنگ شده. دوست دارم توی خواب باهات حرف بزنم. خواهش می کنم بیا… میخوام ببینمت. کلی حرف دارم واست تعریف کنم. تعریف کنم و از آدمات بگم. از این دنیایی که کاش هیچوقت دست به ساختنش نمی زدی. خدایا بیا و امشب، فقط همین یک شب خدا نباش. مثل خود من باش. همین یک بار… کنارم باش. 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ خداوندا نمی دانم ...در این دنیای وانفسا كدامین تكیه گه را تكیه گاه خویشتن سازم نمیدانم... نمی دانم خداوندا در این وادی كه عالم سر خوش است و دلخوش است و جای خوش دارد كدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم نمی دانم خداوندا به جان لاله های پاك و والایت نمی دانم دگر سیرم خداوندا دگر گیجم خداوندا خداوندا تو راهم ده پناهم ده امیدم ده خداوندا كه دیگر نا امیدم من... و میدانم كه نومیدی ز درگاهت گناهی بس ستمبار است و لیكن من نمیدانم دگر پایان پایانم همیشه بغض پنهانی گلویم را حسابی در نظر دارد و می دانم كه آخر بغض پنهانم مرا بی جان و تن سازد چرا پنهان كنم در دل؟؟ چرا با كس نمی گویم؟؟ چرا با من نمی گویند یاران رمز رهگشایی را؟؟ همه یاران به فكر خویش و در خویشند.... ولی در انزوای این دل تنها .... چرا یاری ندارم من ...... كه دردم را فرو ریزد دگر هنگامه ی تركیدن این درد پنهان است خداوندا نمی دانم....نمی دانم و نتوانم به كس گویم فقط می سوزم و می سازم و با درد پنهانی بسی من خون دل دارم.... دلی بی آب و گل دارم به پو چی ها رسیدم من.....به بی دردی رسیدم من به این دوران نامردی رسیدم من نمیدانم....نمی گویم....نمی جویم..... نمی پرسم نمی گویند.....نمی جویند جوابی را نمی دانم سوالی را نمی پرسند و از غمها نمی گویند چرا من غرق در هیچم؟؟....چرا بیگانه از خویشم؟؟ خداوندا رهایی ده.....كلام آشنایی ده خدایا آشنایم ده خداوندا پناهم ده....امیدم ده خدایا یا بتركان این غم دل را و یا در هم شكن این سد راهم را كه دیگر خسته از خویشم....كه دیگر بی پس و پیشم فقط از ترس تنهایی....هر از گاهی چو درویشم و صوتی زیر لب دارم.....وبا خود می كنم نجوای پنهانی كه شاید گیرم آرامش ولی آن هم علاجی نیست.....و درمانم فقط درمان بی دردیست و آن هم دست پاك ذات پاكت را نیازی جاودانش هست __________________ 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ خدایا اگر امروز را به من ارزانی کردی ، روی آن را خوش بنگر برایم شاید فردا چشمانی برای دیدن نبود اگر منت نمودی و از سفره کرامتت به من گوشه چشمی نظاره کردی ، بگذار قدر توانم از این سفره برچینم اگربه مرحمتت ثانیه به ثانیه وقت برای نفس کشیدنم مهلتی گذاشتی ، بگذار نفس را پر کنم از بوی زندگی ات آخر هزاران درخواست به حسرت این دلم مانده است عجل را مهلتی بده تا بتوانم آرزوهایم را بشمارم ، ای از همه نوشتن پر بار؛ سلامی می فرستم هرچند از گذره دیده ات من دورم 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ پریشانم پريشانم، چه مي*خواهي* تو از جانم؟! مرا بي *آنکه خود خواهم اسير زندگي *کردي. خداوندا! اگر روزي *ز عرش خود به زير آيي لباس فقر پوشي غرورت را براي *تکه ناني *به زير پاي* نامردان بياندازي* و شب آهسته و خسته تهي* دست و زبان بسته به سوي *خانه باز آيي زمين و آسمان را کفر مي*گويي نمي*گويي؟! خداوندا! اگر در روز گرما خيز تابستان تنت بر سايه*ي *ديوار بگشايي لبت بر کاسه*ي* مسي* قير اندود بگذاري و قدري آن طرف*تر عمارت*هاي *مرمرين بيني* و اعصابت براي* سکه*اي* اين*سو و آن*سو در روان باشد زمين و آسمان را کفر مي*گويي نمي*گويي؟! خداوندا! اگر روزي* بشر گردي* ز حال بندگانت با خبر گردي* پشيمان مي*شوي* از قصه خلقت، از اين بودن، از اين بدعت. خداوندا تو مسئولي. خداوندا تو مي*داني* که انسان بودن و ماندن در اين دنيا چه دشوار است، چه رنجي *مي*کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ نذار با رفتنت آخرین سرود زندگیمو زمزمه کنم نذار در نبود تو احساس حقارت و پشیمونی کنم منو توی امتداد خودت قرار بده میدونی نمیتون به نبود تو عادت کنم تا امدی تو رویاهام من بودم که دیوونه شدم با بودنت من سلطان عاشقان شدم منو تو امتداد خودت قرار بده چون به تو مبتلا شدم... تنهام . . . نذار با رفتنت آخرین سرود زندگیمو زمزمه کنم نذار در نبود تو احساس حقارت و پشیمونی کنم منو توی امتداد خودت قرار بده میدونی نمیتون به نبود تو عادت کنم تا امدی تو رویاهام من بودم که دیوونه شدم با بودنت من سلطان عاشقان شدم منو تو امتداد خودت قرار بده چون به تو مبتلا شدم... تنهام . . . نذار با رفتنت آخرین سرود زندگیمو زمزمه کنم نذار در نبود تو احساس حقارت و پشیمونی کنم منو توی امتداد خودت قرار بده میدونی نمیتون به نبود تو عادت کنم تا امدی تو رویاهام من بودم که دیوونه شدم با بودنت من سلطان عاشقان شدم منو تو امتداد خودت قرار بده چون به تو مبتلا شدم... تنهام . . . نذار با رفتنت آخرین سرود زندگیمو زمزمه کنم نذار در نبود تو احساس حقارت و پشیمونی کنم منو توی امتداد خودت قرار بده میدونی نمیتون به نبود تو عادت کنم تا امدی تو رویاهام من بودم که دیوونه شدم با بودنت من سلطان عاشقان شدم منو تو امتداد خودت قرار بده چون به تو مبتلا شدم... تنهام . . . 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۱ بارالها مرا به اندیشیدن؛ به تفكر و تعقل و استدلال و حقیقت بینی راهنمایی كن. خداوندا: به من بیاموز تا دلی را به خاطر تو نسوزانم! قلمی را در راه تو نشكنم! اندیشه ای را به نام تومحبوس نسازم! خدایا: به من كمك كن تا همیشه تابع خرد اندیشی وكمال ورزی باشم ، نه تابع جمع، كه بسیاری مواقع، جمع چون اسلاف خود راه را به خطا میرود. خداوندا: مرا یاری رسان تا قدرت خود را باور كنم و دریابم كه چنان نیرویی در من است كه اگر وجود خود را صرف علم و دانش نمایم، روزی همه رازهای پنهان هستی را می گشایم و بر همه نیروهای پیدا و پنهان مسلط می شوم. بارالها : به من كمك كن تا همه قدرتهایی را كه موازی با قدرت تو فرض كرده ام را تنها زیر مجموعه ای از قدرت تو بدانم و در دوست داشتن خوبی ها و نیكان هرگز غلو نكنم. خدایا: به من كمك كن تا یاد بگیرم كه هركس و هر چیز حتی اگر بهترین هم باشد؛ تنها لایق بهره بردن و پند گرفتن است و شایسته نیست كه مسخ آن باشم. خدایا: به من بیاموز تا به بندگانت عشق بورزم و خدمت كردن به بشریت را سر مشق اعمالم قرار دهم و نخواهم برای خشنودی تو دیگری را بیازارم. پروردگارا: به من كمك كن تا خوی بت پرستی را از وجود خود دور كنم و هر چیز را از سعی و كوشش خود بخواهم و تنها از تو مدد بجویم نه از واسطه ها، كه پناه بردن به واسطه ، همان خوی بت پرستی است. خدایا: بمن كمك كن تا باورهایم را در جهت عقل و خرد خویش سوق دهم و هر باور بی پایه واساس را سرمشق زندگی خویش قرار ندهم. خدایا: به من بیاموز تا یقین حاصل كنم كه: تو زمانی از من خشنودی كه عمر خود را به هرزه گی یا خرافات تلف نكنم و ضمن لذت و بهره بردن از زندگی به كمك هم نوعان خود بشتابم و آنی از تحصیل علم وتلاش و كوشش باز نایستم و هر ادعایی را با عقل بیدار بسنجم تا در دام جهل و بی خبری دچار نشوم.كه بیشتر فریبكاران ابتدا با نام تو مرا می فریبند. آمین 3 لینک به دیدگاه
padrone 1136 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۱ ای خدا عشق من فقط تویی و بس,دوست دارم.دوس دارم روز موعود مجالی برایم فراهم کنی برای تقدیم یک گل رز و در حضورت بگویم عاشقتم عشقم 2 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۱ خدا جونم...منو ببخش!لطفا منو ببخش!... اشتباه كردم...ميدونم شايد اون نقطه سياه تو صفحه زندگيم هيچ وقت هيچ وقت سفيد نشه...شايد حتي خاكستري ام نشه!...ولي...من كه بجز تو كسي رو ندارم! ببخشـــــــــ... 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۱ گفتم: چقدر احساس تنهایی می*کنم گفتی: فانی قریب .:: من که نزدیکم (بقره/ ۱۸۶) ::. گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می*شد بهت نزدیک شم گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال .:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/ ۲۰۵) گفتم: این هم توفیق می*خواهد!گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم .:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::. گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه .:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰) ::. گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می*تونم بکنم؟ گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده .:: مگه نمی*دونید خداست که توبه رو از بنده*هاش قبول می*کنه؟! (توبه/ ۱۰۴) ::. گفتم: دیگه روی توبه ندارم گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب .:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده*ی گناه هست و پذیرنده*ی توبه (غافر/۲-۳ ) ::. گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟ گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا .:: خدا همه*ی گناه*ها رو می*بخشه (زمر/ ۵۳) ::. گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می*بخشی؟ گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله .:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::. گفتم: نمی*دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می*زنه؛ ذوبم می*کنه؛ عاشق می*شم! ... توبه می*کنم گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین .:: خدا هم توبه*کننده*ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::. ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک گفتی: الیس الله بکاف عبده .:: خدا برای بنده*اش کافی نیست؟ (زمر/ ۳۶) ::. گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می*تونم بکنم؟ گفتی: یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما .:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته*هاش بر شما درود و رحمت می*فرستن تا شما رو از تاریکی*ها به سوی روشنایی بیرون بیارن . خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزا 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۱ خدا جونم قلب تمام کسایی رو که منو دوست دارن با مهر خودت آشنا کن تا بدانند که اشتباه میکردند 2 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، ۱۳۹۱ چه دلپذیراست اینکه گناهانمان پیدا نیستند وگرنه مجبور بودیم هر روز خودمان را پاک بشوییم شاید هم می بایست زیر باران زندگی می کردیم و باز دلپذیرو نیکوست اینکه دروغهایمان شکل مان را دگرگون نمی کنند چون در اینصورت حتی یک لحظه همدیگر را به یاد نمی آوردیم خدای رحیم ! تو را به خاطر این همه مهربانی ات سپاس.. فدریکو گارسیا لورکا 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، ۱۳۹۱ خدا قول نداده آسمون هميشه آبی باشه و باغ ها پوشيده از گل قول نداده زندگی هميشه به كامت باشه خدا روزهای بی غصه و شادی های بدون غم و سلامت بدون درد رو هم قول نداده خدا ساحل بی طوفان، آفتاب بی بارون و خنده های هميشگی رو قول نداده خدا قول نداده که تو رنج و وسوسه و اندوه رو تجربه نكنی خدا جاده های آسون و هموار، سفرهای بی معطلی رو قول نداده قول نداده کوه ها بدون صخره باشن و شيب نداشته باشن رود خونه ها گل آلود و عميق نباشن قول داده ؟ ولی خدا رسيدن يه روز خوب رو قول داده؛ وقتی حس کردی به اون چيزی كه می خواستی نرسيدی خدا رو شکر کن چون اون می خواد تو يه زمان مناسب ترا غافلگيرت کنه و يه چيزی فراتر از خواسته الانت بهت بده 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده