yade dirooz 1814 ارسال شده در 12 اسفند، 2014 لاابالی چه کند دفتر دانایی را طاقت وعظ نباشد سر سودایی را 1
Tamana73 28835 ارسال شده در 13 اسفند، 2014 اسم تو برای من مقدسه تا نفس تو سینه هس پرپر میزنه باورم کن که فقط باور تومیتونه قفل قفس رو بشکنه 2
Nazanin.ad 6895 ارسال شده در 14 اسفند، 2014 هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست ... 4
Ala Agrin 14476 ارسال شده در 14 اسفند، 2014 تو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانی که شراب ناامیدی چقدر خمار دارد 5
Nazanin.ad 6895 ارسال شده در 14 اسفند، 2014 دیدن روی ترا دیده جان بین باید وین کجا مرتبه ی چشم جهان بین من است .... 4
yade dirooz 1814 ارسال شده در 14 اسفند، 2014 تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم 4
S.F 24932 ارسال شده در 25 اسفند، 2014 من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو 1
bar☻☻n 5895 ارسال شده در 25 اسفند، 2014 وصال روی تو بعد از فراق دانی چیست؟ صباح معتدلی، پس از شب ستمی 3
yade dirooz 1814 ارسال شده در 25 اسفند، 2014 یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست 3
Nazanin.ad 6895 ارسال شده در 26 اسفند، 2014 تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است 2
ra.ar 967 ارسال شده در 27 اسفند، 2014 تو همان به که نیندیشی به من و درد روانسوزم که من از درد نیاسایم که من از شعله نیفروزم 1
ra.ar 967 ارسال شده در 28 اسفند، 2014 یک ســخن کز دل برآید برلب اینــــقوم نیســــــت گرچه از بانگ اذان گوش فلک کر میــکنند 2
mahdimmm25 22 ارسال شده در 28 اسفند، 2014 دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند 3
ra.ar 967 ارسال شده در 28 اسفند، 2014 درخت آمده از پشت در به دیدن من که بشنود خبر لب به جان رسیدن من 2
yade dirooz 1814 ارسال شده در 28 اسفند، 2014 نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی گر چه او کرد دل از سنگ تو تقصیر نکردی 2
saeed99 2563 ارسال شده در 12 فروردین، 2015 با درود یاران موافق همه از دست شدنددر پای اجل یکان یکان پست شدند خیام 2
Mohammad1675 4635 ارسال شده در 12 فروردین، 2015 ديدي اي دل كه غم عشق دگربار چه كرد چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد حافظ 2
yade dirooz 1814 ارسال شده در 12 فروردین، 2015 در این غوغای مردم کش در این شهر به خون خفتن خوشا در چنگ شب مردن ولی از مرگ شب گفتن 3
ارسال های توصیه شده