sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۱ رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار گریهاش بر سمن و سنبل و نسرین آمد 2 لینک به دیدگاه
skalaskala 1624 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۱ در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم ساغری می زکف تازه جوانی به من آر منکران راهم ازین می دو سه ساغر بچشان و گر ایشان نستانند روانی به من آر (حافظ؛ لسان الغیب) 4 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 فروردین، ۱۳۹۱ رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهات بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک 3 لینک به دیدگاه
shamim _ thr 505 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 فروردین، ۱۳۹۱ کسی شماره کند اشک دیده ی ما را که قطره قطره تواند شمرد دریا را 7 لینک به دیدگاه
alirezanabati 177 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین، ۱۳۹۱ این درد که من دارم هر روز فزون بادا این دل که به ما دادی بگذار که خون بادا 5 لینک به دیدگاه
سارا. 1380 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین، ۱۳۹۱ آنکه رخسار تورا رنگ گل و نسرین داد صبر و آرام تواند به من مسکین داد 4 لینک به دیدگاه
alirezanabati 177 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۱ دل من نیست چنان بر رخ چانان محتاچ که رخ اوست بر این دیده گریان محتاج 4 لینک به دیدگاه
skalaskala 1624 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۱ جان فدای دهنش باد که در باغ نظر چمن آرای جهان خوشتر از اين غنچه نبست حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد يعنی از وصل تواش نیست بجز باد به دست حافظ؛لسان الغیب 4 لینک به دیدگاه
alirezanabati 177 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۱ تو مشت درشت روزگاری از گردش قرنها پس افکند 5 لینک به دیدگاه
skalaskala 1624 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۱ دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز باشد که بازبینیم ديدار آشنا را ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون نیکی به جای ياران فرصت شمار يارا در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل هات الصبوح هبوا يا ايها السکارا ای صاحب کرامت شکرانه سلامت روزی تفقدی کن درويش بی نوا را آسايش دو گیتی تفسیر اين دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا حافظ؛لسان الغیب 5 لینک به دیدگاه
alirezanabati 177 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۱ ای دل ار باد فنا بنیاد هستی برکند چون تو رانوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور 6 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۱ رفتی و رفت این سحنم بر زبانِ قهر خواهی که از دلم نروی از نظر مرو 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۱ وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود 1 لینک به دیدگاه
Marziam 467 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۱ داستان چی دیگست من حال میکنم با رفاقتی که بی شیل و پیلست!.. 4 لینک به دیدگاه
alirezanabati 177 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۹۱ دوست آن باشد که گیرد دست دوست در پریشانحالی و درماندگی 4 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۹۱ یاران و برادران مرا یاد کنند رفتم سفری که آمدن نیست مرا 3 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۹۱ ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت 2 لینک به دیدگاه
skalaskala 1624 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۹۱ تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت آشنايی نه غريب است که دلسوز من است چون من از خويش برفتم دل بیگانه بسوخت خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست همچو الله جگرم بی می و خمخانه بسوخت 3 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۹۱ تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب جان عزیز خود به نوا می فرستمت 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۹۱ تا چه خواهد کرد با من دور گیتی زین دو کار دست او در گردنم یا خون من در گردنش 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده