رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم

ساغری می زکف تازه جوانی به من آر

منکران راهم ازین می دو سه ساغر بچشان

و گر ایشان نستانند روانی به من آر

(حافظ؛ لسان الغیب)

  • Like 4
لینک به دیدگاه

جان فدای دهنش باد که در باغ نظر

چمن آرای جهان خوشتر از اين غنچه نبست

حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد

يعنی از وصل تواش نیست بجز باد به دست

 

حافظ؛لسان الغیب

  • Like 4
لینک به دیدگاه

دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز

باشد که بازبینیم ديدار آشنا را

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون

نیکی به جای ياران فرصت شمار يارا

در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل

هات الصبوح هبوا يا ايها السکارا

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت

روزی تفقدی کن درويش بی نوا را

آسايش دو گیتی تفسیر اين دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

 

حافظ؛لسان الغیب

  • Like 5
لینک به دیدگاه

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت

جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع

دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت

آشنايی نه غريب است که دلسوز من است

چون من از خويش برفتم دل بیگانه بسوخت

خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد

خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت

چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست

همچو الله جگرم بی می و خمخانه بسوخت

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...