marjan17 4150 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۸۹ دلا بسوز كه سوز تو كارها بكند نياز نيم شبی دفع صد بلا بكند 2 لینک به دیدگاه
hosein_t 50 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۸۹ دست مزن ، چشم ببستم دو دست. . . راه مرو ، چشم دو پایم شکست . . . 3 لینک به دیدگاه
RezaMTJAME 9278 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۸۹ تا گرم آغوشت شدم چه زود فراموشت شدم :4564::4564: تقصیر تو نبود خودم باری روی دوشت شدم. :4564::4564: کاشکی دلت بهم می گفت نقشه قلبمو داره :4564::4564: هر زد و رفت و شکست یه روز یه جا کم میاره.:4564::4564: 1 لینک به دیدگاه
marjan17 4150 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۸۹ هر كسي به طريقي دل ما ميشكند بيگانه جدا،دوست جدا مي شكند بيگانه اگر مي شكند،حرفي نيست از دوست بپرسيد كه چرا مي شكند... 2 لینک به دیدگاه
ruya 499 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۸۹ در حیرتم از مرام این مردم پست این طائفه زنده کش مرده پرست تا هست به ذلت بکشندش به جفا تا مرد به عزت ببرندش سر دست 3 لینک به دیدگاه
marjan17 4150 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۸۹ تا نقش خیال دوست با ماست دلا ما را هم عمر خود تماشاست دلا وانجا که مراد دل برآرید ای دل یک خار به از هزار خرماست دلا 3 لینک به دیدگاه
ruya 499 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۸۹ اگه سنگ بندازي تو آب دريا مي ياد شيطون با ما به جنگ و دعوا ديگه ابرا تو را از من مي گيرن گلاي باغچمون بي تو مي ميرن 3 لینک به دیدگاه
marjan17 4150 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۸۹ نفس بر امد وكام از تو برنمي ايد فغان كه بخت من از خواب در نمي ايد 2 لینک به دیدگاه
hosein_t 50 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۸۹ دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند دل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند 2 لینک به دیدگاه
mahdi No1 604 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۸۹ دگر مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره بدنبال تو گشتم 2 لینک به دیدگاه
marjan17 4150 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۸۹ ماجرای من ومعشوق مرا پایان نیست هر انچه اغاز ندارد نپذیرد انجام 2 لینک به دیدگاه
hosein_t 50 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۸۹ من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت 2 لینک به دیدگاه
marjan17 4150 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۸۹ تا ز ميخانه ومي نام نشاني خواهد بود سرز ما خاك ره پير مغان خواهد بود 2 لینک به دیدگاه
hosein_t 50 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۸۹ در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم 2 لینک به دیدگاه
!ala مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۸۹ من از پروانه بودن ها من از دیوانه بودن ها من از بازی یک شعله سوزنده که آتش زده بر دامان پروانه نمی ترسم من از هیچ بودن ها از عشق نداشتن ها از بی کسی و خلوت انسان ها می ترسم............ لینک به دیدگاه
marjan17 4150 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۸۹ ما را در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد میدارد که بربندید محملها 2 لینک به دیدگاه
hosein_t 50 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۸۹ الا یا ایها الساقی ادرکاس ونا ولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها 2 لینک به دیدگاه
!ala مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۸۹ افسوس که عمری پی اغیار دویدیم از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم لینک به دیدگاه
marjan17 4150 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۸۹ ماهِ خورشید نمایش، ز پس پردۀ زلف آفتابـیست که در پیش ، سحــابی دارد 1 لینک به دیدگاه
!ala مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۸۹ دست از طلب ندارم تا كام من برآيد يا تن رسد به جانان يا جان ز تن بر آيد لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده