رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

زان پیش که نام تو ز عالم برود

 

می خور که چو می بدل رسد غم برود

 

بگشای سر زلف بتی بند به بند

 

زان پیش که بند بندت از هم برود

«د»

  • Like 2
ارسال شده در

در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم

گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم

 

در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل

من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم

 

اول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای

آخر به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم

 

زآن رو ستانم جام را آن مایه آرام را

تا خویشتن را لحظه ای از خویشتن غافل کنم...

  • Like 2
ارسال شده در

ما لعبتگانيم و فلک لعبت باز

 

از روی حقیقتی نه از روی مجاز

 

یک چند درین بساط بازی کردیم

 

رفتیم به صندوق عدم یک یک باز

 

«ز»

  • Like 2
ارسال شده در

زبون خلق ز خلق نکوی خویشتنم

چو غنچه تنگدل از رنگ و بوی خویشتنم...

  • Like 1
ارسال شده در

مرا غبار تو هرگز اثر نكند در دل

 

كه خاك پای توام خاك را چه غم ز غبار؟

  • Like 2
ارسال شده در

رخم چو لاله ز خوناب دیده رنگین است

نشان قافله سالار عاشقان این است

 

مبین به چشم حقارت به خون دیده ما

که آبروی صراحی به اشک خونین است...

  • Like 2
ارسال شده در

تا بود بار غمت بر دل بي هوش مرا

سوز عشقت ننشاند زجگر جوش مرا

 

  • Like 3
ارسال شده در

این سبزه که امروز تمشاگه ماست

تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست...

  • Like 3
ارسال شده در

تومرایادکنی یا نکنی من به یادت هستم

:ws28:

  • Like 4
ارسال شده در

منع خویش از گریه و زاری نمی آید ز من

طفل اشکم خویشتن داری نمی آید ز من

 

با گل و خار جهان یک رنگم از روشندلی

صبح سیمینم سیه کاری نمی آید ز من

 

آتشی بویی ز دلجویی نمی آید ز تو

چشمه ام کاری به جز زاری نمی آید ز من

 

ای دل رنجور از من چشم همدردی مدار

خسته دردم پرستاری نمیآید ز من

 

امشب از من نکته موزون چه می جویی رهی

شمع خاموشم گهرباری نمی آید ز من

  • Like 2
ارسال شده در

نه به تنها حیوانات و نباتات و جماد

هر چه در عالم امرست به فرمان تو باد

  • Like 4
ارسال شده در

دل بردی از من به یغما، ای ترک غارتگر من

دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من....

  • Like 2
ارسال شده در

نگفتمت مرو آنجا که آشنايت منم

درين سراب فنا چشمهء حيايت منم

وگر بخشند هزارانت به هرروز

عاقبت به سوي من آيي که منتـهايت منم

  • Like 2
ارسال شده در

میخواره و سر گشته و رندیم و نظر باز

وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است

  • Like 3
ارسال شده در

تا که بودیم کسی پاس نمی داشت که هستیم

باشد که نباشیمو بدانند که بودیم..

  • Like 2
ارسال شده در

مهرورزان زمان های کهن

هرگز از خويش نگفتند سخن

که در آنجا که" تو" يی

بر نيايد دگر آواز از "من"!

ما هم اين رسم کهن را بسپاريم به ياد

هر چه ميل دل دوست،

بپذيريم به جان،

هر چه جز ميل دل او ،

بسپاريم به باد!

  • Like 2
ارسال شده در

دوش چون نیلوفر از غم پیچ و تابی داشتم

هر نفس چون شمع لرزان اضطرابی داشتم

 

اشک سیمینم به دامن بود بی سیمین تنی

چشم بی خوابی ز چشم نیم خوابی داشتم

 

سایه ادوه بر جانم فرو افتاده بود

خاطری همرنگ شب بی آفتابی داشتم...

  • Like 2
ارسال شده در

مرحبا طاير فرخ پي فرخنده پيام

خير مقدم چه خبر دوست كجا راه كدام

  • Like 3
ارسال شده در

ما در جهان خویشتن آزاد بوده ایم

دیوارهای کور کهن ناله می کنند

ما را چرا به خاک اسارت نشانده اید ؟

ما خشت ها به خامی خود شاد بوده ایم

  • Like 2
ارسال شده در

ماجراي من و معشوق مرا پايان نيست

هر چه آغاز ندارد نپذيرد انجام

  • Like 2
×
×
  • اضافه کردن...