samira 28 ارسال شده در 22 اردیبهشت، 2010 تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود 3
قاصدکــــــــ 20162 ارسال شده در 22 اردیبهشت، 2010 ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد اه از آن نرگس جادو كه چه بازي انگيخت آه از آن مست كه با مردم هشيار چه كرد ... 3
samira 28 ارسال شده در 22 اردیبهشت، 2010 دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست 3
Yuhana 12780 ارسال شده در 22 اردیبهشت، 2010 تو چرا سنگ شدی؟ تو چرا اینهمه دلتنگ شدی؟ باز کن پنجره ها را و بهاران را باور کن... 3
قاصدکــــــــ 20162 ارسال شده در 22 اردیبهشت، 2010 نيست در شهر نگاري كه دل ما ببرد بختم ار يار شود رختم از اينجا ببرد كو حريفي كش سرمست كه پيش كرمش عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد ... 1
Yuhana 12780 ارسال شده در 22 اردیبهشت، 2010 در راه زندگی با این همه تلاش و تمنا و تشنگی با اینکه ناله میکشم از دل که :آب آب... دیگر فریب هم به سرابم نمیبرد...:tael_305: 2
MH.Sayyadi 14584 ارسال شده در 22 اردیبهشت، 2010 دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد... 2
EN-EZEL 13039 ارسال شده در 22 اردیبهشت، 2010 در دایره ای که آمد و رفتن ماست او را نه بدایت نه نهایت پیداست کس می نزند در این جهان یکدم راست کین آمدن از کجا و رفتن به کجاست خیام 1
MH.Sayyadi 14584 ارسال شده در 23 اردیبهشت، 2010 تا تو را دیدم زمان از یاد شد شد ز یادم هر چه جز یاد تو شد 2
ALI* 880 ارسال شده در 23 اردیبهشت، 2010 دردهای آشنا دردهای بومی غریب دردهای خانگی دردهای کهنهء لجوج.......... 2
MH.Sayyadi 14584 ارسال شده در 23 اردیبهشت، 2010 جهان سر به سر حکمت و عبرت است چرا بهره ما همه غفلت است 1
samira 28 ارسال شده در 23 اردیبهشت، 2010 تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد گر چشمه زمزمی و گر آب حیات آخر به دل خاک فرو خواهی شد
MH.Sayyadi 14584 ارسال شده در 23 اردیبهشت، 2010 دلبر برفتو دلشدگان راخبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
EN-EZEL 13039 ارسال شده در 24 اردیبهشت، 2010 دل میرود ز دستم صاحب دلان خدارا دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز باشد که باز بینیم دیدار آشنا را.......... 1
Yuhana 12780 ارسال شده در 24 اردیبهشت، 2010 این جام ها - که در پی هم میشود تهی- دریای آتش است که ریزم به کام خویش گرداب می رباید و آبم نمی برد... 2
samira 28 ارسال شده در 24 اردیبهشت، 2010 دلخستهام از ناوک دلدوز فراق جان سوخته از آتش دلسوز فراق دردا و دریغا که بود عمر مرا شبها شب هجر و روزها روز فراق 1
MH.Sayyadi 14584 ارسال شده در 24 اردیبهشت، 2010 قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد 3
sara 20 1717 ارسال شده در 28 اردیبهشت، 2010 در شب قدر اگر صبوحی کرده ام عیبم مکن سر خوش امد یارو جامی بر کنار طاق بود 2
EN-EZEL 13039 ارسال شده در 28 اردیبهشت، 2010 این درگه که گه گه که کوهو کوه که شود گاهی مشو غره به فردایت که از فردا نهی آگه............ 2
sara 20 1717 ارسال شده در 28 اردیبهشت، 2010 همیشه پیشه من عاشقی و رندی بود دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم 2
ارسال های توصیه شده