شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ قسم به حشمت وجاه وجلال شاه شجاعکه نیست با کسم از بهر مال وجاه نزاع عقاب پیر جهانی شکسته بال زمانی سرب به زیر پری کن نه طعمه ای نه شکاری 1 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب کز هر زبان که می شنوم نا مکررست. 1 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب کز هر زبان که می شنوم نا مکررست. توان جوانی زدستم گریخت برومند چابک سوارم گذشت 1 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ تو خود گفتی که مو ملاح مانم به آب دیدگان کشتی برانم همی ترسم که کشتی غرق وابو در این دریای بی پایان بمانم 1 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ تو خود گفتی که مو ملاح مانم به آب دیدگان کشتی برانم همی ترسم که کشتی غرق وابو در این دریای بی پایان بمانم مکن کاری که بر پا سنگت آیو جهان با این فراخی تنگت آیو 1 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ وای از روزی که قاضیمون خدا بو سر پل صراطم ماجرا بو به نوبت بگذرند پیر و جوانان وای از آن دم که نوبت زآن ما بو لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ و آنكه در انبار ماند وصرفه كرد اشپش و موش و حوادث هاش خورد اين جهان , نفي است ,دراثبات جو صورتت صفر است ,در معنيت جو مولانا 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ وقتی که قهری با من ندیدنت آسون نیست غصه و غم که میشی شنیدنت آسون نیست لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ تاج كرمنا ست بر فرق سرت طوق اعطيناك آويز برت جوهرست انسان , چرخ او را عرض جمله فرع و يا يه اند واو غرض لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ ضد من گشتند اهل اين سرا تا قيامت عين شد پيشين مرا لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ آفتاب از ذره يي شد وام خواه زهره يي از خمره يي شد جام خواه جان بي كيفي شده محبوس كيف آفتابي حبس عقده , اينت حيف لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ فاش میگویم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ مي كشانش در جهاد و در قتال مردوار الله يجزيك الوصال لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است وز پی دیدن او دادن جان کار من است لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ تو طمع داري كه اورا بي جفا بسته داري در وقار و در وفا ؟ هر خسي را اين تمني كي رسد ؟ موسيي بايد كه اژدها كشد لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم به دان امید و دهم جان که خاک کوی تو باشم لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ مرا امید وصال تو زنده می دارد وگرنه هر دمم از هجرتواست بیم هلاک لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ اي كه از كوچه معشوقه ما ميگذري با خبر باش كه سر ميشكند ديوارش:ws2: لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ شبی ار به دستم افتد سر زلف یار با من همه مو به مو شمارم غم بی شمار خود را لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده