niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ من نمیگویم سمندر باش یا پروانه باشگر به فکر سوختن افتاده ای مردانه باش شمعم که همه نهان فرو می گریم می خندم و هر زمان فرو می گریم 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ شمعی که به سویش من جانسوخته از شوق پروانه صفت باز کنم بال و پر اینجاست 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ مردم و بر دل من باز غم یار هنوز جان سبک رفت و من از عشق گران بار هنوز 1 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ مردم و بر دل من باز غم یار هنوزجان سبک رفت و من از عشق گران بار هنوز زان گونه نهان گشت که بر خلق جهان گشته است نهان گشتن او نیز نهان 3 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ نوای ساز تو خواند ترانه توحيد حقيقتی به زبان مجاز ميگويی 3 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ نوای ساز تو خواند ترانه توحيد حقيقتی به زبان مجاز ميگويی یا رب ز قناعتم توانگر کردان وز نور یقین دلم منور گردان 3 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ نقد دلی که بود مرا صرف باده شد قلب سياه بود از آن در حرام رفت 3 لینک به دیدگاه
parie parpar 74 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم 4 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنونمیگزم لب که چرا گوش به نادان کردم مادام که در کمال اشراق بود سرچشمه ی آفتاب دیدن نتوان 3 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ نقاب آشنا بستند کز بیگانگان رستیم چو بازی ختم شد بیگانه دیدیم آشنایان را 2 لینک به دیدگاه
Afsaneh.M 19632 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ اي بي خبر بكوش كه صاحب خبر شوي تا راهرو نباشي كي راهبر شوي 2 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ یارب چها به سینه این خاکدان در است کس نیست واقف اینهمه راز نهفته را 2 لینک به دیدگاه
Afsaneh.M 19632 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ الا يا ايها الساقي ادر كاسا و ناولها كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ از شوق زلف و قامت و رویش زبان من در ناله و نفیر و فغان اوفتاد باز 3 لینک به دیدگاه
armstrong 2214 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ زیرکی را گفتم این احوال دی خندید و گفت صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی 3 لینک به دیدگاه
LAND LESS 99 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ یا وصل ترا نشانه بایستی یا درد مرا کرانه بایستی میسوزم از این غم و نمی بیند این آتش را زبانه بایستی گفتی بطلب رسی بکوی ما خود کوی ترا نشانه بایستی 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۸۹ یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد 1 لینک به دیدگاه
Afsaneh.M 19632 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۸۹ دلا تا كي در اين زندان فريب اين و آن بيني يكي زين چاه ظلماني برون شو تا جهان بيني 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۸۹ یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور 1 لینک به دیدگاه
Afsaneh.M 19632 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۸۹ روزي ز سر سنگ عقابي به هوا خاست وندر طلب طعمه پر و بال بياراست 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده