رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم

 

بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم

  • Like 2
ارسال شده در

میل بین کان سروبالا می‌کند

سرو بین کاهنگ صحرا می‌کند

  • Like 2
ارسال شده در

دوش تا آتش می از دل پیمانه دمید

 

نمشب صبح جهانتاب ز میخانه دمید

  • Like 2
ارسال شده در

دیرگاهی است که چون من همه را

رنگ خاموشی در طرح لب است

جنبشی نیست دراین خاموشی

دست ها، پاها در قیر شب استicon_gol.gif

  • Like 4
ارسال شده در

تو به آیینه ، نه

آیینه به تو خیره شده ست

تو اگر خنده کنی ، او به تو خواهد خندید

واگر بغض کنی

آه از آیینهء دنیا که چه ها خواهد کرد؟

  • Like 4
ارسال شده در

در جستجوی یار دلازار کس نبود

 

این رسم تازه را به جهان ما گذاشتیم

  • Like 4
ارسال شده در

من وضو با تپش پنجره ها میگیرم

من نمازم را وقتی میخوانم که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته ی سرو

  • Like 4
ارسال شده در

وفا مجوی زکس ور سخن نمی شنوی

به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا می باش

  • Like 3
ارسال شده در

شراب و عیش نهان چیست کار بی بنیاد

زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد

 

گره ز دل بگشا و از سپهر یاد مکن

که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد

  • Like 2
ارسال شده در

درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ورنه من

 

داشتم آرام تا آرام جانی داشتم

  • Like 2
ارسال شده در

مرا اميد وصال تو زنده ميدارد

و گر نه هر دمم از هجر تست بيم هلاك

  • Like 2
ارسال شده در

کج نهادی پیشه کن تا وارهی از دست خلق

 

غنچه را صد گونه آسیب است و خار آسوده است

  • Like 2
ارسال شده در

تبی آنگونه هستی جانسوز و جانکاه

که مغز استخوان را آب می کرد!

  • Like 2
ارسال شده در

درون اشک من افتاد نقش اندامش

 

به خنده گفت : که نیلوفری ز آب دمید

  • Like 2
ارسال شده در

درس دوم معرفت

یک مداد آماده کن

تا که سر مشقت دهم

بودنت را ساده کن

 

درس بعدی را بگم؟

دست بر چشمت گذار

گویم آن کس برده که

یار خودرا هم شناخت

 

درس ها را یک به یک

می شمار و می شمار

ضربه های قلب من

با مدادت بی قرار

  • Like 4
ارسال شده در

در انهدام گیاهان

ز خشکسال نگاه

به احترام تمام درختها برخیز

در اشک جاری شو

  • Like 3
ارسال شده در

واي از آن نرگس شيراز و مست

چرخ زد و قلب دو عاشق شكست

  • Like 4
ارسال شده در

تمام هستی ام را با تو قسمت می کنم

یک آینه که خود را نگری

و یک کتاب که مرا بنویسی. ...

و هر دم که چشمانت را ببینی به یاد تمام هستی ام باشی...

  • Like 3
ارسال شده در

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم

 

در میان لاله و گل آشیانی داشتم

  • Like 3
ارسال شده در

منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن

منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

  • Like 3
×
×
  • اضافه کردن...