P-230 67 ارسال شده در 25 آبان، 2017 تویی که عزت ما میبری به کم محلی و گرنه خواری عشقت هلاک صحبت ماست بافقي شعر از هاتف اصفهانی: تو شهی و کشور جان تو را تو مهی و جان جهان تو را ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین همهٔ غمم بود از همین، که خدا نکرده خطا کنی تو که هاتف از برش این زمان، روی از ملامت بیکران قدمی نرفته ز کوی وی، نظر از چه سوی قفا کنی 2
Tamana73 28835 ارسال شده در 25 آبان، 2017 یا رب ز گناه زشت خود منفعلم وز قول بد و فعل بد خود خجلم ابو سعید ابوالخیر 1
Hanaaneh 28168 ارسال شده در 17 بهمن، 2017 من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم که عنانِ دل شیدا به لب شیرین داد 1
Mohammad1675 4635 ارسال شده در 27 بهمن، 2017 من همان روز ز فرهاد طمع ببریدمکه عنانِ دل شیدا به لب شیرین داد دلم آشفته و محو لقایت عجب حسنی خدا داده برایت دلم میل سفر دارد شوم تا مسافر در دیار چشمهایت ت
shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 17 اسفند، 2017 تا تو نگاه میکنی کار من آه کشیدن است ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است ت 1
!Hooman 10133 ارسال شده در 7 فروردین، 2018 تا تو نگاه میکنی کار من آه کشیدن استای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است ت تو را من چشم در راهم شباهنگام که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندهی فراهم تو را من چشم در راهم. " م " ( این شعر شما منُ یاد یکی انداخت که تازه مفهومشُ درک کردم ) 1
مرغ باغ ملکوت 1609 ارسال شده در 7 فروردین، 2018 من گه لب وی بوسم وی گه لب می من مست ز وی باشم و وی مست ز می ی 1
آریوبرزن 13988 ارسال شده در 3 خرداد، 2018 یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد. به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
زهرا صدیقی 5 ارسال شده در 18 دی، 2018 یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود
نفحات 1395 ارسال شده در 29 مهر، 2019 @ثنابانو اون تاپیک رو رها کن توی بخش شعر هم نزدیش کلا جاشم اشتباهه همینجا ادامه بده دلم به وعده ی همراهیِ که خوش باشد که نیست پشت سرم غیر سایه ام ، یاری سجاد رشیدی پور
نفحات 1395 ارسال شده در 29 مهر، 2019 نگاه کن به همین پرچم موافقِ باد که استعاره ای از مردم زمانِ من است :} حسین جنتی
نفحات 1395 ارسال شده در 29 مهر، 2019 دلم یک دوست می خواهد که اوقاتی که دلتنگم بگوید خانه را ول کن ، بگو من کِی کجا باشم ... ? سید سعید صاحب علم
salamati20 5 ارسال شده در 1 آبان، 2019 من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا را حافظ
moham@d 172 ارسال شده در 13 آذر، 2019 آزمودم آشنایان را فغان از آشنایی آرزو دارم که با هر آشنا بیگانه باشم مهدی سهیلی
نفحات 1395 ارسال شده در 21 آذر، 2019 ما را زمینیان و زمین برنتافتند باران شدیم ، ابر شدیم ، آسمان شدیم ... محمد سلمانی 2
onemone 49 ارسال شده در 21 آذر، 2019 مهر زن بر دهن خنده که در بزم جهان سر خود می خورد آن پسته که خندان باشد صائب 2
moham@d 172 ارسال شده در 24 آذر، 2019 در ازل، عکس می لعل تو در جام، افتاد عاشق سوخته دل، در طمع خام افتاد ساوجی 1
نفحات 1395 ارسال شده در 24 آذر، 2019 دوش صد بار به تیغ مژهام زد چشمت که به هر گوشه چو من کشته، هزاری دارد ساوجی 1
ارسال های توصیه شده