رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

دوستمون

نوشتن که:

لذت اندر ترک لذت بود، ای آزادگان

 

ما گدایان ترک این لذت نمی دانسته ایم

***********************************

دوست دیگمون

VoLATiLE

، هم نوشتن:

توماهی و من ماهی این برکه کاشی

اندوه بزرگیست زمانی که نباشی

**********************************

این-بار منم حواسم نبود... ودر ادامه ی

دوستمون

VoLATiLE،نوشتم....

یاران! به مرافقت چو دیدار کنید

شاید که زدوست یاد بسیار کنید

چون باده خوشگوار نوشید به هم

نوبت چو به ما رسد نگون سار کنید!

***********************************

ظاهرن این 2-گانگی ها (یا 3-گانگی ها) فقط به من میرسه...:w58::w58::ws52:

 

این دفه هم این-جوری 2 (یا 3) شاخه رو به هم میرسونم.... باشد که مقبول اوفتد...

 

دردم از یار است و درمان نیز هم / دل فدای او شد و جان نیز هم

این که می‌گویند آن خوشتر ز حسن / یار ما این دارد و آن نیز هم

یاد باد آن کو به قصد خون ما / عهد را بشکست و پیمان نیز هم

داستان در پرده می‌گویم ولی / گفته خواهد شد به دستان نیز هم

چون سر آمد دولت شب‌های وصل / بگذرد ایام هجران نیز هم

هر دو عالم یک فروغ روی اوست / گفتمت پیدا و پنهان نیز هم

اعتمادی نیست بر کار جهان / بلکه بر گردون گردان نیز هم

عاشق از قاضی نترسد می بیار / بلکه از یرغوی سلطان نیز هم

محتسب داند که حافظ می خورد / و آصف ملک سلیمان نیز هم

  • Like 1
ارسال شده در

مرد مصاف در همه جا یافت می‌شود

در هیچ عرصه مرد تحمل ندیده‌ام.

  • Like 1
ارسال شده در

ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم / یا جام باده یا قصه کوتاه

من رند و عاشق در موسم گل / آن گاه توبه، استغفرالله

  • Like 1
ارسال شده در

همه جا به بي وفايي مثلند خوبرويان

تو ميان خوبرويان مثلي به بي وفايي

هاتف اصفهاني

  • Like 3
ارسال شده در

یک خیابان ستاره گذر داشت

در شب چشمهای سیاهش

 

بود چون آسمان در بهاران

گریه و خنده گاه گاهش

  • Like 3
ارسال شده در

شبی را با من ای ماه سحرخیزان سحر کردی

سحر چون آفتاب از آشیان من سفر کردی

شهریار

  • Like 3
ارسال شده در

یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب

کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است

  • Like 2
ارسال شده در

تا همسفرم عشق است ،در جاده تنهایی

از دست نخواهم داد، دامان شکیبایی

 

تامن به تو دل دادم، افسانه شده یادم

چون حافظ و مولانا، در رندی و شیدایی

  • Like 3
ارسال شده در

یار مرا غار مرا عـشق جگـرخـوار مرا

یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا

 

نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی

سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا

 

غزلیات شمس ... مولانا

 

  • Like 3
ارسال شده در

آن نیست که حافظ را، رندی بشد از خاطر /// کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد

  • Like 3
ارسال شده در
آن نیست که حافظ را، رندی بشد از خاطر /// کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد

دست بنه بر دلم از غم دلبر مپرس

چشم من اندر نگر از مِی و ساغر مپرس :icon_gol:

  • Like 4
ارسال شده در

ساختم با آتش دل لاله زاری شد مرا

سوختم خار تعلق نوبهاری شد مرا

سینه را چون گل زدم چاک اول از بی طاقتی

آخر از زندان تن راه فراری شد مرا

 

"رهی معیری"

  • Like 3
ارسال شده در

اگر چه جامه ای پشمینه داریم

دلی نازک ولی در سینه داریم

 

به پیش کفر زلفت در نمازیم

من و دل مذهب آیینه داریم

  • Like 2
ارسال شده در

مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم

تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم

به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری

به درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم

"حافظ"

 

  • Like 3
ارسال شده در

 

من سرم را شیره می مالم که یادت نیستم

پشت حجمی بی خیالی؛ دوستت دارم هنوز

  • Like 3
ارسال شده در

زهد رندان نوآموخته راهی بدهیست / من که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم

شاه شوریده سران خوان من بی‌سامان را / زان که در کم خردی از همه عالم بیشم

  • Like 2
ارسال شده در

من آن مجنون صحرا گرد تنها در بیابانم

که حتی در بیابانها به دنبال تو می گردم:icon_gol:

  • Like 3
ارسال شده در

مرا به کشتی باده درافکن، ای ساقی / که گفته‌اند نکویی کن و در آب انداز

به نیم‌شب اگرت آفتاب می‌باید / ز روی دختر گلچهر رز، نقاب انداز

مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند / مرا به میکده بر، در خم شراب انداز

  • Like 3
ارسال شده در

زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز

تا تو را خود ز میان، با که عنایت باشد

زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است

عشق کاریست که موقوف هدایت باشد

 

"حافظ"

  • Like 3
ارسال شده در

دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود / مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم

آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات / در یکی نامه محال است که تحریر کنم

با سر زلف تو مجموع پریشانی خود / کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم

  • Like 2
×
×
  • اضافه کردن...