VINA 31339 ارسال شده در 10 مهر، 2010 .. . . . این ینی شما خانم تشریف دارد ، ؟ وقعا خیلی زشته بچه کلاس اولیو مجبور کنند مقنعه بپشه ..چقد قیافه معصومانه شون زیر اون مقنعه ها ناراحت کنندهاس . اوهوم خیلی بده زیر مقنعه حالا زمان ما مانتو ها سرمه ای بود ادم افسردگی میگرفت الان رنگهای شاده 1
هولدن کالفیلد 19946 مالک ارسال شده در 10 مهر، 2010 اوهومخیلی بده زیر مقنعه حالا زمان ما مانتو ها سرمه ای بود ادم افسردگی میگرفت الان رنگهای شاده . . . آره دیگه اینم یه نوع ظلمه ... حالا چرا اوتارت پسرونه است ؟ 1
VINA 31339 ارسال شده در 10 مهر، 2010 .. . آره دیگه اینم یه نوع ظلمه ... حالا چرا اوتارت پسرونه است ؟ یه مدت تیپم این مدلی بود دیدمش یاد حودم افتادم گزاشتم:ws2: 1
Fakur 9754 ارسال شده در 10 مهر، 2010 سلام سلام ..سلام دروغ نگم خیلی دلم میخواد بدونم شما از دوره بچگی مخصوصا از کلاس اول تا پنجم دبستان چه چیز ی رو بیشتر از همه دوست داشتید .. من خودم زنگ اخر روزای پنج شنبه ! اگر چه الان دیگه روزای هفته زیاد فرقی با هم ندارند ...اما هنوز مزه اون روزا ی پنجشنبه زنگ اخر تو ذهنمه ..شما چی ؟ . . . . . آرش دامت برکاته من حال و هوای مدرسه رو دوست میداشتم. 1
rezanassimi 9036 ارسال شده در 10 مهر، 2010 من کلا از مدرسه رفتن خوشم نمیومد ، ولی فقط یه انتخاب تو زندگیم داشتم . . . گرفتن نمره 20 همین
هولدن کالفیلد 19946 مالک ارسال شده در 10 مهر، 2010 یه مدت تیپم این مدلی بود دیدمش یاد حودم افتادم گزاشتم:ws2: . . . اما هر چی باشه تو خانمی و لباسای زنونه بیشتر وت میاد میگی نه امتحان کن .. . . خیلی زیاده....اگه بخوام بنویسم طومااااااااااااار میشه!!!! . .کودومشو بیشتر و بیشتر وبیشترو بیشتر...یادته . . . من حال و هوای مدرسه رو دوست میداشتم. . . .نه زیاد همش مشخ مشخ ..اونم مشخ شب . من کلا از مدرسه رفتن خوشم نمیومد ، ولی فقط یه انتخاب تو زندگیم داشتم. . . گرفتن نمره 20 همین . . . .یعین بچه درس خون بودی دیگه ؟! 1
Cinderella 9897 ارسال شده در 10 مهر، 2010 سلام سلام ..سلام دروغ نگم خیلی دلم میخواد بدونم شما از دوره بچگی مخصوصا از کلاس اول تا پنجم دبستان چه چیز ی رو بیشتر از همه دوست داشتید .. من خودم زنگ اخر روزای پنج شنبه ! اگر چه الان دیگه روزای هفته زیاد فرقی با هم ندارند ...اما هنوز مزه اون روزا ی پنجشنبه زنگ اخر تو ذهنمه ..شما چی ؟ . . . . . آرش دامت برکاته من از همون بچگی دوس داشتم دوس دختره سوباسا باشم! 1
سمندون 19437 ارسال شده در 10 مهر، 2010 من از همون بچگی دوس داشتم دوس دختره سوباسا باشم! :ws28:دمت گرم 2
هولدن کالفیلد 19946 مالک ارسال شده در 10 مهر، 2010 من از همون بچگی دوس داشتم دوس دختره سوباسا باشم! . . .بیچاره سوباسا ...اگه میشدی که فوتبال میذاشت کنار . 1
Cinderella 9897 ارسال شده در 10 مهر، 2010 :ws28:دمت گرم :TAEL_SmileyCente: .. .بیچاره سوباسا ...اگه میشدی که فوتبال میذاشت کنار . آره دیگه راس میگی آخه دم به دیقه پا میشد میومد دنبال من مرفتیم بیرون اونخ دیگه وقتی نمی موند که واسه فوتبال!!! :Ghelyon: 1
هولدن کالفیلد 19946 مالک ارسال شده در 10 مهر، 2010 :tael_smileycente: آره دیگه راس میگی آخه دم به دیقه پا میشد میومد دنبال من مرفتیم بیرون اونخ دیگه وقتی نمی موند که واسه فوتبال!!! :ghelyon: . . .چقد خودشم تحویل میگره ! اون موقعه ماشین نداشت که !! 1
Cinderella 9897 ارسال شده در 10 مهر، 2010 .. .چقد خودشم تحویل میگره ! اون موقعه ماشین نداشت که !! خب باشه!! من هر گشتنی با ماشینه؟؟ بعدشم جفتمون دوچرخه داشتیم آی حال میداد کورس میزاشتیم!! :Ghelyon:
DCBA 8191 ارسال شده در 10 مهر، 2010 آرش من باخودم فک کردم دیدم خیلی ام نیستن....ولی تا دلت بخواد میتونم از چیزایی که دوس نداشتم برات بگم.... ولی تو دوران دبستان صدای مینی بوس هایی که می اومدن تو حیاط و معنیش این بود که به لحظه رهایی داریم نزدیک میشیم و خیلی دوس داشتم.... یا تداخل یکی از جشن ها با ساعات درسی .... و صد البته کلاس های نقاشیم.... 3
هولدن کالفیلد 19946 مالک ارسال شده در 10 مهر، 2010 آرش من باخودم فک کردم دیدم خیلی ام نیستن....ولی تا دلت بخواد میتونم از چیزایی که دوس نداشتم برات بگم....ولی تو دوران دبستان صدای مینی بوس هایی که می اومدن تو حیاط و معنیش این بود که به لحظه رهایی داریم نزدیک میشیم و خیلی دوس داشتم.... یا تداخل یکی از جشن ها با ساعات درسی .... و صد البته کلاس های نقاشیم.... .. .گفتی جشن یادم 22 بهمن می اد که کلاس ها رو با کاغذ رنگی تزیین می کردیم و سرود دیو چه بیرون رود فرشته دراید رو می خوندیم زهی خیال باطل .. 1
rezanassimi 9036 ارسال شده در 10 مهر، 2010 بد ترین خاطره ای که دارم این بود که وقتی تو مسابقه ریاضی کلاس چهارم بین سه تا کلاس مدرسمون اول شدم و قرار بود جاییزش دوچرخه باشه، بعد از 2 ماه که طولش دادن یه روز سر صف برنده های همه پایه ها (سوم و چهارم و پنجم) رو صدا زدن و به هر کودوم یه تندیس برنزی امام دادن و گفتن این ارزشش از دوچرخه بیشتره... هنوزم دارمش 3
Gizmo 5887 ارسال شده در 11 مهر، 2010 تو دوران مدرسه روزای برفیو دوست داشتم؛چون مدرسه تعطیل میشد...از غروب جمعه متنفر بودم؛از مدرسه بیشتر...منم یه بار خودمو به مریضی زدم نرم مدرسه،چون اون روز قرار بود نمره امتحان ریاضی مونو بگیریم؛گند زده بودم...نشستم یه مرض کمیاب باور پذیر پیدا کردم:گوش درد؛تا صبح الکی نالیدم،بابام بردم دکتر 4 تا آمپول برام نوشت,فکر کردم نمی ارزید؛وقتی رسیدم خونه دیدم دوست فضولم برگه امتحانمو تحویل گرفته آورده در خونه داده به مامانم...16:w00: نمی ارزید دیگه،ولی یه کاری کردم بیارزه...لج کردم و 3تا آمپول باقیمونده رو نزدم 1
ترمه جون 1381 ارسال شده در 11 مهر، 2010 از روزی که نمیدونم چی شد اومد این دنیا تا حالا هیچ چیزی که دلم بخواد تو ذهنم نگهش دارم وجود نداشته اما منتظرم..........میدونم یه روزِ خوب میاد چون لیاقتشو دارم. 3
هولدن کالفیلد 19946 مالک ارسال شده در 11 مهر، 2010 از روزی که نمیدونم چی شد اومد این دنیا تا حالا هیچ چیزی که دلم بخواد تو ذهنم نگهش دارم وجود نداشته اما منتظرم..........میدونم یه روزِ خوب میاد چون لیاقتشو دارم... . کاش یکی از اون دفتر مشخ های خط خطی بچگیمون رو داشتیم میدونی چقدر ارزش داشت اون موقه بی ارزش بودن اما الان یه دنیاغ میارزه برامون .. الان هم کلی چیزای خوب داریم که بعد ها خیلی برامون عزیز میشن مثله ..؟
ارسال های توصیه شده