ARASH_NAZARI 737 ارسال شده در 30 آذر، 2010 حال من دست خودم نیس دیگه آرروم نمیگیرم......دلم از کسی گرفته که میخوام براش بمیرم 7
maryam*arch 1022 ارسال شده در 30 آذر، 2010 کاش می دانستی آن کس که در تو امید به زندگی را پرورش میداد خودش محتاج قطره ای از باران محبتت بود...... 6
maryam*arch 1022 ارسال شده در 1 دی، 2010 من نشانیهای خود را میدهم 1 نفر باید مرا پیدا کند 1 نفر باید که با طوفان عشق برکه ای خشکیده را دریا کند 7
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 2 دی، 2010 گفتم غم تو دارم ، گفتــــا غمت سر آید گفتم که ماه من شو ،گفتا اگر برآیـــد گفتم ز مهـــــــــــر ورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آیـــــد گفتم کـــــــــــــه بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شبرو است او از راه دیگر آیـد گفتم که بوی زلفت گمراه عالمـــــم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آیـــــــــد گفتم خوشا هوایی کز باد صـــــبح خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلـبر آیـد گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آیـــــد گفتم دل رحیمت کی عزم صــــــلح دارد گفتا مگوی با کس تا وقت آن در آیـــد گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید 6
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 2 دی، 2010 روي آن شيشه تبدار تو را "ها" کردم اسم زيباي تو را با نفسم جا کردم حرف با برف زدم سوز زمستاني را با بخار نفسم وصل به گرما کردم شيشه بد جور دلش ابري و باراني شد شيشه را يک شبه تبديل به دريا کردم عرق سردي به پيشاني آن شيشه نشست تا به اميد ورود تو دهان وا کردم در هواي نفسم گم شده بودي اي عشق با سرانگشت تو را گشتم و پيدا کردم با سرانگشت کشيدم به دلش عکس تو را عکس زيباي تو را سير تماشا کردم و به عشق تو فرآيند تنفس را هم جذب اکسيژن چشمان تو معنا کردم باز با بازدمي اسم تو بر شيشه نشست من دمم را به اميد تو مسيحا کردم پنجره دفترم امروز شد و شيشه غزل و من امروز بر اين شيشه تو را "ها" کردم آن قدر آه کشيدم که تو اين شعر شدي جاي هر واژه ، نفس پشت نفس جا کردم 6
arash86. 4604 ارسال شده در 2 دی، 2010 گر به مسجد كشدم زاهد و در دير كشيش چه تفاوت كند اين خانه و آن خانه از اوست 5
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 2 دی، 2010 به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد لب تو میوه ممنوعه ولی لبهایم هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد با چراغی همه جا گشتم وگشتم درشهر هیچکس!هیچکس اینجا به تو مانند نشد هرکسی در دل من جای خودش را دارد جانشین تو در این سینه خداوند نشد 6
maryam*arch 1022 ارسال شده در 2 دی، 2010 من شب واگنی خالی و صدایی که مدام می گوید: دلم برایت تنگ است نمی آیی 5
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 3 دی، 2010 نداند رسم یاری بی وفا یاری که من دارم به آزار دلم کوشد دل آزاری که من دارم وگر دل را به صد خواری رهانم از گرفتاری دل آزاری دگر جوید دل زاری که من دارم به خاک من نیفتد سایه ی سرو بلند او ببین کوتاهی بخت نگونساری که من دارم گهی خاری کشم از چا گهی دستی زنم بر سر به کوی دلفریبان این بود کاری که من دارم دل رنجور من از سینه هر دم میرود سویی ز بستر میگریزد طفل بیماری که من دارم ز پند همنشین درد جگرسوزم فزون تر شد هلاکم میکند آخر پرستاری که من دارم رهی آن مه به سوی من به چشم دیگران بیند نداند قیمت یوسف خریداری که من دارم... 5
arash86. 4604 ارسال شده در 3 دی، 2010 ز مرگم هيچ نمي ترسم اگر دنيا سرم ريزد از اين ترسم كه بعد از من ، گلم را ديگري بويد 4
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 3 دی، 2010 من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم او را خود التفات نبودش به صیدمن من خویشتن اسیر کمند نظر شدم گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد اکسیر عشق در مسم آمیخت زر شدم 4
PinkGirl 1453 ارسال شده در 3 دی، 2010 شعر کلام نیست واژه نیست ما خود را فریب میدهیم آن که شعر را زندگی میکند شاعر است چه بنویسد، چه ننویسد … 2
aida.comix 1809 ارسال شده در 3 دی، 2010 تو عادت کن به تنهایی که ترکِ عادتِ این رسم ِ بی رحم ِ زمونه... یه پایان داره با اسم جدایی!! 1
vergil 11695 ارسال شده در 3 دی، 2010 این روزها تلخ ترم! از قهوه ای... که تو را قسمت فال من نکرد...! 4
ارسال های توصیه شده