خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۸۹ افسوس امکان ندارد وقتی هوا آفتابی ست یکریز باران ببارد 9 لینک به دیدگاه
ARASH_NAZARI 737 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۸۹ حال من دست خودم نیس دیگه آرروم نمیگیرم......دلم از کسی گرفته که میخوام براش بمیرم 7 لینک به دیدگاه
maryam*arch 1022 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۸۹ کاش می دانستی آن کس که در تو امید به زندگی را پرورش میداد خودش محتاج قطره ای از باران محبتت بود...... 6 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۸۹ برای خودم دست تکان میدهم برای خودم که دور میشود از من 9 لینک به دیدگاه
maryam*arch 1022 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۸۹ من نشانیهای خود را میدهم 1 نفر باید مرا پیدا کند 1 نفر باید که با طوفان عشق برکه ای خشکیده را دریا کند 7 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۸۹ گفتم غم تو دارم ، گفتــــا غمت سر آید گفتم که ماه من شو ،گفتا اگر برآیـــد گفتم ز مهـــــــــــر ورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آیـــــد گفتم کـــــــــــــه بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شبرو است او از راه دیگر آیـد گفتم که بوی زلفت گمراه عالمـــــم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آیـــــــــد گفتم خوشا هوایی کز باد صـــــبح خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلـبر آیـد گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آیـــــد گفتم دل رحیمت کی عزم صــــــلح دارد گفتا مگوی با کس تا وقت آن در آیـــد گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید 6 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۸۹ وفا كنيم وملامت كشيم خوش باشيم كه در طريقت ما كافريست رنجيدن 7 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۸۹ روي آن شيشه تبدار تو را "ها" کردم اسم زيباي تو را با نفسم جا کردم حرف با برف زدم سوز زمستاني را با بخار نفسم وصل به گرما کردم شيشه بد جور دلش ابري و باراني شد شيشه را يک شبه تبديل به دريا کردم عرق سردي به پيشاني آن شيشه نشست تا به اميد ورود تو دهان وا کردم در هواي نفسم گم شده بودي اي عشق با سرانگشت تو را گشتم و پيدا کردم با سرانگشت کشيدم به دلش عکس تو را عکس زيباي تو را سير تماشا کردم و به عشق تو فرآيند تنفس را هم جذب اکسيژن چشمان تو معنا کردم باز با بازدمي اسم تو بر شيشه نشست من دمم را به اميد تو مسيحا کردم پنجره دفترم امروز شد و شيشه غزل و من امروز بر اين شيشه تو را "ها" کردم آن قدر آه کشيدم که تو اين شعر شدي جاي هر واژه ، نفس پشت نفس جا کردم 6 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۸۹ گر به مسجد كشدم زاهد و در دير كشيش چه تفاوت كند اين خانه و آن خانه از اوست 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۸۹ به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد لب تو میوه ممنوعه ولی لبهایم هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد با چراغی همه جا گشتم وگشتم درشهر هیچکس!هیچکس اینجا به تو مانند نشد هرکسی در دل من جای خودش را دارد جانشین تو در این سینه خداوند نشد 6 لینک به دیدگاه
maryam*arch 1022 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۸۹ من شب واگنی خالی و صدایی که مدام می گوید: دلم برایت تنگ است نمی آیی 5 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۸۹ از تمامی دردها كه بگذریم چه تجربه مضحكیست دورِیَت... 7 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، ۱۳۸۹ نداند رسم یاری بی وفا یاری که من دارم به آزار دلم کوشد دل آزاری که من دارم وگر دل را به صد خواری رهانم از گرفتاری دل آزاری دگر جوید دل زاری که من دارم به خاک من نیفتد سایه ی سرو بلند او ببین کوتاهی بخت نگونساری که من دارم گهی خاری کشم از چا گهی دستی زنم بر سر به کوی دلفریبان این بود کاری که من دارم دل رنجور من از سینه هر دم میرود سویی ز بستر میگریزد طفل بیماری که من دارم ز پند همنشین درد جگرسوزم فزون تر شد هلاکم میکند آخر پرستاری که من دارم رهی آن مه به سوی من به چشم دیگران بیند نداند قیمت یوسف خریداری که من دارم... 5 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، ۱۳۸۹ ز مرگم هيچ نمي ترسم اگر دنيا سرم ريزد از اين ترسم كه بعد از من ، گلم را ديگري بويد 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، ۱۳۸۹ من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم او را خود التفات نبودش به صیدمن من خویشتن اسیر کمند نظر شدم گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد اکسیر عشق در مسم آمیخت زر شدم 4 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، ۱۳۸۹ بي تو در كلبه گدايي خويش رنجهايي كشيده ام كه مپرس 4 لینک به دیدگاه
PinkGirl 1453 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، ۱۳۸۹ شعر کلام نیست واژه نیست ما خود را فریب میدهیم آن که شعر را زندگی میکند شاعر است چه بنویسد، چه ننویسد … 2 لینک به دیدگاه
aida.comix 1809 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، ۱۳۸۹ تو عادت کن به تنهایی که ترکِ عادتِ این رسم ِ بی رحم ِ زمونه... یه پایان داره با اسم جدایی!! 1 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، ۱۳۸۹ این روزها تلخ ترم! از قهوه ای... که تو را قسمت فال من نکرد...! 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده