تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۸۹ چنان دل کندم از دنیاکه شکلم شکل تنهاییست ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست مرا در اوج میخواهی تماشا کن تماشا کن دروغ این بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم به جز در خود فرو رفتن چه چیزی پیش رو دارم 6 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 شهریور، ۱۳۸۹ سرچشمه رويش هايي دريايي پايان تماشايي تو تراويدي باغ جهان تر شد ديگر شد صبحي سر زد مرغي پر زد يك شاخه شكست خاموشي هست خوابم برد خوابي ديدم تابش آبي در خواب لرزش برگي در آب اين سو تاريكي مرگ آن سو زيبايي برگ اينها چه آنها چيست ؟ انبوه زمان چيست ؟ اين مي شكفد ترس تماشا دارد آن مي گذرد وحشت دريا دارد پرتو محرابي مي تابي من هيچم : پيچك خوابي بر نرده اندوه تو مي پيچم تاريكي پروازي روياي بي آغازي بي موجي بي رنگي درياي هم آهنگي 4 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مهر، ۱۳۸۹ سینه ام میسوزد درد دارم امشب........ فکر من بی تاب است حرف دارم امشب....... از کجا آغاز میباید نمود وز چه باید گفت زین رنج درون حرفها دارم ولی ناگفتنی........ 7 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مهر، ۱۳۸۹ ای نگاهت خنده مهتاب ها بر پرند رنگ رنگ خواب ها ای صفای جاودان هر چه هست باغ ها گل ها سحر ها آب ها ای نگاهت جاودان افروخته شمع ها خورشید ها مهتاب ها ای طلوع بی زوال آرزو در صفای روشن محراب ها ناز نوشین تو و دیدار توست خنده مهتاب در مرداب ها در خرام نازنینت جلوه کرد رقص ماهی ها و پیچ و تاب ها 3 لینک به دیدگاه
PinkGirl 1453 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مهر، ۱۳۸۹ افسار دلم دست خدا بود چنین شد! ای وای اگر دست خودم بود چه میشد ؟ مقصود دلم مهر و وفا بود چنین شد! گر قصد دلم جور و جفا بود چه میشد ؟ … 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۸۹ دلگیر شدی جانا ؟ از عشق نمی دانی دلدار شدی ما را ، شاید که پریشانی دور از تو پریشانم ، آتش زده بر جانم این دیده ی گریان را ، خونین ز چه گردانی ؟ پرواز دو پروانه ، مستانه چو دیوانه از خویش گسستن را ، آنگه تو به سامانی ؟ آن آتش سوزان را ، حیران شدن جان را دیدّی و نپرسیدی ، دانم که ز رندانی دلگیر منم با تو ! روی سخنم با تو در فکر چه هستی هان ؟ اینگونه پریشانی ؟ از عشق گریزانم ، از غصه هراسانم ای عاشق دیوانه ، این فتنه چه گردانی ؟ گاهی کندم دلخون ، دیوانه مرا مجنون خوارم کند از افسون ، گوید ز چه خندانی؟ بر سینه زند چنگی ، بر سر بزند سنگی بر حال دل زارم خندد ز چه گریانی ؟ آخر به سر دارم ، دست از تو نبردارم ای یار چه خونخواری ، شاید تو به حرمانی 4 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۸۹ بسته هاي کاموا کجا مرا گرم مي کند وقتي دستهاي تو نيست يکي زير يکي رو يخ مي زنم از سرما 4 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۸۹ و گور تنها خانه ای است که از نبودن تو در آن دلم نمی گیرد 4 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۸۹ به جاده نگاه می کنم ... به خیابانی که هر روز شلوغ تر از پیش است ... و عابرانی که از آن می گذرند ... و من دلم می خواهد که ... یکی از عابران تو باشی ...! 11 لینک به دیدگاه
from_hell 10964 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۸۹ با قلم می گويم: ای همزاد، ای همراه،..... ای هم سرنوشت....... هر دومان حيران بازیهای دورانهای زشت...... شعرهايم را نوشتی.... دستخوش؛ اشكهايم را كجا خواهی نوشت؟؟؟؟ 9 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۸۹ هنوز دروغهایت را در گنجه دارم گاهی باورشان میکنم و باز عاشقت می شوم ... 9 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۸۹ موجود بی آزاری هستم کار می کنم قصه می خوانم شعر می نویسم و گاهی دلم که برایت تنگ می شود تمام خیابانها را با یادت پیاده می روم! 9 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۸۹ باران که می بارد تو می آیی باران گل باران نیلوفر باران مهر و ماه آئینه باران شعر و شبنم و شبدر باران که می بارد تو در راهی از دشت شب تا باغ بیداری از عطر عشق و آشتی لبریز با ابر و آب و آسمان جاری غم می گریزد غصه می سوزد شب می گدازد سایه می میرد تا عطر آهنگ تو می رقصد تا شعر باران تو می گیرد از لحظه های تشنه دیدار تا روزهای با توبارانی غم می کُشد ما را تو می بینی دل می کِشد ما را تو می دانی 7 لینک به دیدگاه
aida.comix 1809 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۸۹ چقدر کودکانه شده تکرار این لحظه ها! که از زمزمه ی جمله های"من مال تو و تو مال منی" روحم هم سرسام گرفته است!! به یاد می آورم،از این همه حرفی که زده بودی در این همه سال،همین یک حرفت را سال ها تکرار کرده ام!دلم هم خسته شد از این همه دروغ! روحم را باید به جمله ی دیگری عادت دهم: "تو مال دیگری شدی و من همچنان تنهایم" 6 لینک به دیدگاه
!... 1099 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۸۹ همه چی آرومه... من چقدر خوشحالم! :دی 3 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۸۹ همه چی آرومه...من چقدر خوشحالم! :دی من که 3 لینک به دیدگاه
!... 1099 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۸۹ :icon_pf (34): هر چقدر به خودت تلقین کنی که حالت خوب نیست,بدتر میشی... ولی اگه, تظاهر به شادی بکنی(حتی اگه حالت خوب نباشه) همه چی روبراه میشه... و خوشانسی و خوبی و خوشی,جای بدی و... رو میگیره... امتحانش ضرر نداره...! 2 لینک به دیدگاه
Doctor_Shovan مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۸۹ تو نيستي اين باران بيهوده ميبارد ما خيس نخواهيم شد ... حسرت يك خيس شدن حسابي زير باران ، براي هميشه بر دلم می ماند لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده