تینا 15116 ارسال شده در 21 آذر، 2010 چنان دل کندم از دنیاکه شکلم شکل تنهاییست ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست مرا در اوج میخواهی تماشا کن تماشا کن دروغ این بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم به جز در خود فرو رفتن چه چیزی پیش رو دارم 6
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 22 آذر، 2010 سرچشمه رويش هايي دريايي پايان تماشايي تو تراويدي باغ جهان تر شد ديگر شد صبحي سر زد مرغي پر زد يك شاخه شكست خاموشي هست خوابم برد خوابي ديدم تابش آبي در خواب لرزش برگي در آب اين سو تاريكي مرگ آن سو زيبايي برگ اينها چه آنها چيست ؟ انبوه زمان چيست ؟ اين مي شكفد ترس تماشا دارد آن مي گذرد وحشت دريا دارد پرتو محرابي مي تابي من هيچم : پيچك خوابي بر نرده اندوه تو مي پيچم تاريكي پروازي روياي بي آغازي بي موجي بي رنگي درياي هم آهنگي 4
*Polaris* 19606 مالک ارسال شده در 22 آذر، 2010 سینه ام میسوزد درد دارم امشب........ فکر من بی تاب است حرف دارم امشب....... از کجا آغاز میباید نمود وز چه باید گفت زین رنج درون حرفها دارم ولی ناگفتنی........ 7
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 23 آذر، 2010 ای نگاهت خنده مهتاب ها بر پرند رنگ رنگ خواب ها ای صفای جاودان هر چه هست باغ ها گل ها سحر ها آب ها ای نگاهت جاودان افروخته شمع ها خورشید ها مهتاب ها ای طلوع بی زوال آرزو در صفای روشن محراب ها ناز نوشین تو و دیدار توست خنده مهتاب در مرداب ها در خرام نازنینت جلوه کرد رقص ماهی ها و پیچ و تاب ها 3
PinkGirl 1453 ارسال شده در 23 آذر، 2010 افسار دلم دست خدا بود چنین شد! ای وای اگر دست خودم بود چه میشد ؟ مقصود دلم مهر و وفا بود چنین شد! گر قصد دلم جور و جفا بود چه میشد ؟ … 5
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 25 آذر، 2010 دلگیر شدی جانا ؟ از عشق نمی دانی دلدار شدی ما را ، شاید که پریشانی دور از تو پریشانم ، آتش زده بر جانم این دیده ی گریان را ، خونین ز چه گردانی ؟ پرواز دو پروانه ، مستانه چو دیوانه از خویش گسستن را ، آنگه تو به سامانی ؟ آن آتش سوزان را ، حیران شدن جان را دیدّی و نپرسیدی ، دانم که ز رندانی دلگیر منم با تو ! روی سخنم با تو در فکر چه هستی هان ؟ اینگونه پریشانی ؟ از عشق گریزانم ، از غصه هراسانم ای عاشق دیوانه ، این فتنه چه گردانی ؟ گاهی کندم دلخون ، دیوانه مرا مجنون خوارم کند از افسون ، گوید ز چه خندانی؟ بر سینه زند چنگی ، بر سر بزند سنگی بر حال دل زارم خندد ز چه گریانی ؟ آخر به سر دارم ، دست از تو نبردارم ای یار چه خونخواری ، شاید تو به حرمانی 4
*Polaris* 19606 مالک ارسال شده در 25 آذر، 2010 بسته هاي کاموا کجا مرا گرم مي کند وقتي دستهاي تو نيست يکي زير يکي رو يخ مي زنم از سرما 4
*Polaris* 19606 مالک ارسال شده در 26 آذر، 2010 به جاده نگاه می کنم ... به خیابانی که هر روز شلوغ تر از پیش است ... و عابرانی که از آن می گذرند ... و من دلم می خواهد که ... یکی از عابران تو باشی ...! 11
from_hell 10964 ارسال شده در 27 آذر، 2010 با قلم می گويم: ای همزاد، ای همراه،..... ای هم سرنوشت....... هر دومان حيران بازیهای دورانهای زشت...... شعرهايم را نوشتی.... دستخوش؛ اشكهايم را كجا خواهی نوشت؟؟؟؟ 9
آرماندیس 4786 ارسال شده در 29 آذر، 2010 هنوز دروغهایت را در گنجه دارم گاهی باورشان میکنم و باز عاشقت می شوم ... 9
آرماندیس 4786 ارسال شده در 29 آذر، 2010 موجود بی آزاری هستم کار می کنم قصه می خوانم شعر می نویسم و گاهی دلم که برایت تنگ می شود تمام خیابانها را با یادت پیاده می روم! 9
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 30 آذر، 2010 باران که می بارد تو می آیی باران گل باران نیلوفر باران مهر و ماه آئینه باران شعر و شبنم و شبدر باران که می بارد تو در راهی از دشت شب تا باغ بیداری از عطر عشق و آشتی لبریز با ابر و آب و آسمان جاری غم می گریزد غصه می سوزد شب می گدازد سایه می میرد تا عطر آهنگ تو می رقصد تا شعر باران تو می گیرد از لحظه های تشنه دیدار تا روزهای با توبارانی غم می کُشد ما را تو می بینی دل می کِشد ما را تو می دانی 7
aida.comix 1809 ارسال شده در 30 آذر، 2010 چقدر کودکانه شده تکرار این لحظه ها! که از زمزمه ی جمله های"من مال تو و تو مال منی" روحم هم سرسام گرفته است!! به یاد می آورم،از این همه حرفی که زده بودی در این همه سال،همین یک حرفت را سال ها تکرار کرده ام!دلم هم خسته شد از این همه دروغ! روحم را باید به جمله ی دیگری عادت دهم: "تو مال دیگری شدی و من همچنان تنهایم" 6
!... 1099 ارسال شده در 30 آذر، 2010 :icon_pf (34): هر چقدر به خودت تلقین کنی که حالت خوب نیست,بدتر میشی... ولی اگه, تظاهر به شادی بکنی(حتی اگه حالت خوب نباشه) همه چی روبراه میشه... و خوشانسی و خوبی و خوشی,جای بدی و... رو میگیره... امتحانش ضرر نداره...! 2
Doctor_Shovan مهمان ارسال شده در 30 آذر، 2010 تو نيستي اين باران بيهوده ميبارد ما خيس نخواهيم شد ... حسرت يك خيس شدن حسابي زير باران ، براي هميشه بر دلم می ماند
ارسال های توصیه شده