رفتن به مطلب

وصف حالتان با زبان شعر


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

کجا نوشته بودم

اول و آخر دفترم که دلتنگت می شوم؟!

 

من که دلی نداشتم

تو آب آوردی و کوزه!

تو دل دادی و دلواپسی!

وگرنه من همان کویر بودم و خاک...

 

امضایی بزن زیر تمامی تقصیرهایم!

من به بودن محتاج خواهم بود...

  • Like 7
لینک به دیدگاه

بذار من تنها باشم میخوام که تنها بمیرم

برم و گوشه ی تنهایی و غربت بگیرم

من یه عمریست که اسیرم زیر زنجیر غمت

دست و پام غرق به خون شد، دیگه بسته موندنت

  • Like 4
لینک به دیدگاه

ز گریه مَردُم چشمم نشسته در خون است

ببین که در طلبت حال مردمان چون است

به یاد لعل تو و آن دو چشم میگونت

ز جام غم ، می لعلی که میخورم خون است

..........................

..............

  • Like 2
لینک به دیدگاه

این روزها که می گذرد شادم

 

این روزها که می گذرد شادم که می گذرد

 

این روزها شادم که می گذرد ... !

 

 

"قیصر امین پور"

  • Like 4
لینک به دیدگاه

ديگه قهرم با چشمات ديگه آشتي نميشم

دوباره مثل قديم اون كه داشتي نميشم

بذار حرفي نزنم آخه بغضم ميگيره

تا ميام از تو بگم دلم بازم ميگيره

  • Like 3
لینک به دیدگاه

درد عشقی کشیده‌ام که مپرس

زهر هجری چشیده‌ام که مپرس

گشته‌ام در جهان و آخر کار

دلبری برگزیده‌ام که مپرس

آن چنان در هوای خاک درش

می‌رود آب دیده‌ام که مپرس

من به گوش خود از دهانش دوش

سخنانی شنیده‌ام که مپرس

سوی من لب چه می‌گزی که مگوی

لب لعلی گزیده‌ام که مپرس

بی تو در کلبه گدایی خویش

رنج‌هایی کشیده‌ام که مپرس

همچو حافظ غریب در ره عشق

به مقامی رسیده‌ام که مپرس

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...