رفتن به مطلب

همین الان داری به چی فکر میکنی ؟!


ارسال های توصیه شده

در 10 دقیقه قبل، نفحات گفته است :

کنسرت انلاین به چه صورته ... به اندازه ی حضوریش پر شور و دلچسب هست ؟ 

من زدم روی لینک چیزی عایدم نشد جز یه اعلان 

 

 

والا من قدیما کنسرت های چند تا خارجی رو رفتم خیلی هم حال کردم الان ویدئوشو میبینم بازم حال میکنم بستگی داره کی باشه و چی بلغور کنه

  • Like 1
  • Haha 1
لینک به دیدگاه
در 23 ساعت قبل، Rostam18 گفته است :

از کوچ رفت کجا ادمین شد؟

همون پارس اسکای دیگه:دی

در 23 ساعت قبل، Rostam18 گفته است :

فک کنم منظورت شهرام است.

 

آهان آره شهرام

یادم اومد

 

 

 

+به این فکر می کنم که چه تاثیر بدی گذاشته روی من..همه اش دارم شک می کنم به همه چی...:| |:

 

  • Like 1
لینک به دیدگاه
در 16 ساعت قبل، wheeler گفته است :

والا من قدیما کنسرت های چند تا خارجی رو رفتم خیلی هم حال کردم الان ویدئوشو میبینم بازم حال میکنم بستگی داره کی باشه و چی بلغور کنه

بلغور :))

آره اگر کنسرتی که رفتی رو ببینی حس و حالش برات زنده میشه . 

لینک به دیدگاه

@نفحات، الان لینک رو باز کردم در حال پخش ترانه است. زیرنویس هم کرده که بازپخش کنسرت گروه لیان با حضور جناب خان شنبه ساعت 21. اگه پلیرش برات کار نمی‌کنه حتما فلش‌پلیر روی مرورگرت نصب نیست یا نصبه اما فعال نیست. انگار 24 ساعته ترانه پخش می‌کنه. اگه اعلانی گوشه مرورگرت اومده فعالش کن.

  • Thanks 1
لینک به دیدگاه
در 34 دقیقه قبل، meaning گفته است :

@نفحات، الان لینک رو باز کردم در حال پخش ترانه است. زیرنویس هم کرده که بازپخش کنسرت گروه لیان با حضور جناب خان شنبه ساعت 21. اگه پلیرش برات کار نمی‌کنه حتما فلش‌پلیر روی مرورگرت نصب نیست یا نصبه اما فعال نیست. انگار 24 ساعته ترانه پخش می‌کنه. اگه اعلانی گوشه مرورگرت اومده فعالش کن.

سلام 

خوبی سجاد 

نه نیومد چیزی ...البته با دیشب یه فرقی کرد که یه اسکرین با دکمه پلیر وسطش اومد وسط صفحه که اونم کار نمیکنه :دی

مرسی

  • Like 1
لینک به دیدگاه
در 4 ساعت قبل، leo.unique گفته است :

به غله‌ای که در آسیاب آن را خرد کنند و بشکنند چنان‌که آرد نشود گویند :ws47:

یکم هم شبیه بَق بَقو نیست ؟ :))))

  • Haha 1
لینک به دیدگاه

خدایی روز خوبی بود . همه چی از آب و هوا گرفته تا آبشار طلای باغچه ی عزیز زیر بارون و حتی نتیجه ی تلاشم توی حل مسئله ای که داشتم امروز  و گرگ بازی فامیلیمون توی نت و ناهاری که عصرونه خوردم و چایی دم کشیده الان توی دستم ، همه چییییز  درجه ی کیفی بالایی داشت . الانم خاله م یه کاسه سوپ آورد همشو هورت کشیدم بعدشم یه آخیش ?

حیفم میاد امروز تموم شه . نمیشه بهش تاف زد ؟:star:

آقای الف هی زنگ زده ندیدم جواب بدم. پا شده اومده با عصبانیت میگه به عمرم ندیدم دختری انقد نسبت به گوشیش بی تفاوت ! ....من تعریف فرض کردم خندیدم گفتم مرسی ?همینقدر تباهم 

وقتایی که عصبانی میشه قاعدتا باید بترسم حساب ببرم ولی من خنده م میگیره چون خیلی بامزه میشه :))))

 

وای بند کیفم رو باید بدوزم .

 انتقال برنامه م موند

بیست دقیقه به دوازده س صدتا کار مونده برا فردا 

تازه از پرفسور بالتازار هم سوال داشتم

مطمئنم پنج دقیقه دیگه بیهوشم .... 

  • Like 3
لینک به دیدگاه
در در 23 فروردین 1399 در 02:24، adamak-h گفته است :

همون پارس اسکای دیگه:دی

مگه پارس اسکای پویا نبود؟ دی 

چقدر این بحث طولانی و مسخره شد ?

  • Haha 1
لینک به دیدگاه

این همه پیام دادم رادیو آوا هیچکدوم رو نخوندن

این بار کلی دعواشون کردم خوندن! دی

ولی فعلا آهنگی رو که میخواستم پخش نکردن!

+

دم ظهر رفته بودم بانک برای این رمز پویای مسخره که بازم کارم راه نیوفتاد و نمیدونم چند بار دیگه مجبور بشم این کار رو انجام بدم. برگشتنی دم ی آپاراتی یکی از دوستای قدیمیم رو دیدم زدم کنار رفتم پیشش خیلی وقت بود همدیگرو ندیده بودیم گفت حتما حتما باید ماچت کنم من این چیزا حالیم نیست ، وسط خیابون روبوسی کردیم! دی  ی دوربین لازم بود تا این بی فرهنگی ولی به جاش علاقه و صمیمیت رو ثبت کنه! 

 

  • Like 3
لینک به دیدگاه
در 9 ساعت قبل، Rostam18 گفته است :

مگه پارس اسکای پویا نبود؟ دی 

چقدر این بحث طولانی و مسخره شد ?

دوتا ادمین داشت آخه:دی

حالا اینجا که نمیشه گفت

ولی یه ادمایی تو هم میهن بودن که آدم فکر می کرد چه شخصیت خوبی دارن..یا چه قدر حالیشونه...

ولی خداوکیلی خیلی چیپ بودن..الان که بچه ها تعریف می کنن اصلا کرک و پرم می ریزه خدایی:))

 

 

 

  • Like 2
لینک به دیدگاه

به این استرس ...

ینی هرچی دو دو تا چهارتا میکنم کار درستی کردم . ولی معلوم نبودن نتیجه داره میکشدم . 

انقدری که حتی کلام "فداسرم" در ذهنم هم منعقد نمیشه 

 

لینک به دیدگاه

دیروز داشتم به این فکر می‌کردم که چه حجم خاطره‌ای رو بعنوان اغلب یک بیینده صرف با خودم حمل کرده‌ام مخصوصاً با دوره اول یعنی با اکانت اولم. و انگار یک وزنه‌ای بوده که بدون اینکه دلیلیش رو بدونم درونم با خودم داشتم و انگار این فضای نواندیشان با بچه‌های سابق هم‌میهن سبب شده بتونم این بارِ [شاید] بی‌فایده رو که سال‌ها با خودم حمل کردم زمین بگذارم. بالاخره درگیری ما با فضای هم‌میهن و حتا اینجا که کمابیش هستیم متاثر از زندگی واقعی ما بود هر فراز و فرودی که داشته. به این فکر می‌کردم که وقتی 2015 با اکانت دومی آمدم برجسته‌ترین کاری که کردم فعالیتم فقط برای خودم شد یعنی هرچه می‌نوشتم نه برای خوانده شدن و دیدن بقیه که برای دل خودم بود این باعث آرامش زیادی در من شد که دیگه نه فقط مدیر ارشد و برخی مدیران آنجا که بسیار ما را در دوره‌ای با خودخواهی و نفهمی آزار دادند برام بی‌اهمیت بشه که حتا بیشتر به رفتار و حرف‌ها و نوشته‌های کاربران گوشه به گوشه هم‌میهن توجه کنم و نتیجه‌اش شد پستی که در تاپیک برترین کابران سال 96 نوشتم. به خیال خودم من از فعالیتم با اکانت اولی یعنی دوره اول فعالیتم که متفاوت از دومی بود راضی نبودم اما اواخر هم‌میهن وقتی یکبار دیدم امین (مدیر سابق تالار ورزشی) آنلاین میشه و فقط نگاه میکنه چون از سال‌های فعالیتش خیلی گذشته بود پیام دادم و گفتم من شما رو می‌شناسم با دلخوری از مدیرت و مدیر ارشد از اینجا رفتید، خیلی خوشحال شد و گفت باورت میشه من از اینجا که رفتم انقدر اینجا برام کوچیک و بی‌اهمیت شد که اصلاً اتفاقاتش فراموشم شد. بعد که خواست خودمو معرفی کنم اسم اکانت اولیمو گفتم و گفت خیلی فعالیت خوبی داشتی و چنین و چنان. البته خودمم از اواخر فعالیتم با اکانت اولی خیلی راضی بودم حداقل در نقش نه یک روشنگر یا کنشگر اجتماعی-سیاسی مجازی بلکه در نقش یک دوست و رفیق شاهدشم تاپیک‌های "ترین‌های هم‌میهن" و "زوم".

شیوا هم همینطور وقتی ازدواج کرد بعد از مدتی که برگشت رفتم یکم باهاش حرف زدم و شناخت از بچه‌های قدیمی هستم (با شیوا هم‌دوره بودیم تقریباً) اون هم گفت باورت میشه وقتی از اینجا رفتم همه‌چی رو فراموش کردم. شیوا واقعا خیلی انرژی و وقت گذاشت برای اونجا خیلی انقدر زیاد که من غصه‌ش رو می‌خوردم رایگان این همه تاپیک آموزش استفاده از هم‌میهن بزنی و کلی فعالیت توی شبکه زندگیتو بذاری براش. و در نهایت مثل هر کاربر و مدیر مستقلی دیگه که حواسش جمع بود و از اطرافش خبر داشت شدیداً با مدیر ارشد اونجا درگیری پیدا کرد. شینا هم ناراضی بود اما بیشتر از همه از خود فضای هم‌میهن بود اما مثلاً می‌گفت که در تاپیک مخصوص مدیران اونجا هم پست‌های ما رو مدیر ارشد ویرایش می‌کنه. حرفی هم اگه می‌زد کسی نمی‌تونست چیزی بهش بگه منظور مدیر همه‌کاره‌ای. چون واقعاً از جون و دل برای هم‌میهن زحمت کشیده بود و شاید نزدیک دو هزار -شاید، مطمئن نیستم ولی رقم بالایی بود - تاپیک زد و عامل بحث و ترافیک روی دامنه هم‌میهن شد. اینطوری بود واقعاً متاسفانه حداقل برای من که درگیری مستقیم با مدیریت هم‌میهن دوره اول فعالیتم داشتم خاطرات خوبی نداشت درحالیکه ما جوون و پرشوق بودیم و نیاز به فضایی برای داد کشیدن و حرف زدن بیرون از جامعه بسته واقعی داشتیم. مدیری که علناً برای رسیدن به اهدافش و محق نشون دادن خودش در آرامش و اطمینان به راحتی دروغ می‌گفت و اگر از کسی بدش می‌یومد از هیچ کاری برای حذف و تخریبش اون هم از موضع قدرت فروگذار نبود و همه کارهاشم در چارچوپ قوانین هم‌میهن جلو می‌داد. فقط چنتا کاربر ساده و مجیزگو می‌خواست که زیر هر پستش 10 -12 تا  لایک بزنند. که این حرکت در اواخر هم‌میهن یعنی بعد از 96 شکسته شد به دلیل تغییراتی که در فضای فهم و جویی هم‌میهن شد که دلایل متنوعی داشت اما نظم جدیدی گرفته بود و بخاطر این نبود که از نظم مجیزگویی خارج باشه و بی‌نظم هم باشه، نه هنوز توجه روی مدیریت بود.

یکی دیگه از کاربران که با مدیریت زاویه داشت و خیلی بی‌سر و صدا اما اونقدر دیگه براش اهمیت نداشت که درباره‌ش حرف بزنه - حاج مهدی بود که لیبل "مدیریت" و "دستیار ویژه" رو داشت. اون هم از نسل مدیرانی بود که گفتم ما بهشون نرسیدیم. من اواخر هم‌میهن هم این رو نوشته بودم که یک شب حاج مهدی آنلاین شد و تاپیکی زد با عنوان سو استفاده مدیران انجمن‌ها در فجازی از کاربران (مشخصاً خانم) که گفتند قاسمی شخصاً حذفش کرده و شدیداً اعتراض کاربرهایی مثل آریانا و بی‌صدا و دیلک رو برانگیخت آخرشم هیچ. این تاپیک متنی بود از مقاله‌ای تحقیقی که گمانم در یکی از مجلات یا سایت معتبری منتشر شده بود. بعد از اون هم یکبار حاج مهدی آنلاین شد و تاپیکی زد و دنبال یک موریک بود - Lonely shepherd, اسم موزیک و نوازنده‌ش رو نمی‌دونست پست اولی نه گمونم دومی مدیر ارشد لینک موزیک رو گذاشت با اسم نوازنده، فردا شبش که حاج مهدی آنلاین شد، پست مدیر ارشد رو لایک نکرد خودش پست گذاشت که پیداش کردم با این اسم و این نوازنده این آخرین نمایش علنی زاویه داشتن مهدی بود. این دو مورد دوره‌ای بودند که مهدی تقریباً فعالیتش رو صفر کرده بود یعنی بعد از 92 مگر اوایل به حد آنلاین شدن. قبل از این دو مورد رفتار متفاوتی از مهدی دیدم که با اینکه با شوخی گفت اما نشون از اتفاقاتی پشت حرفاش بود. وقتی که کنسل تاپیک نقد کاربران و مدیران هم‌میهنی رو زد و اونجا حاج مهدی اومد با یک پست شوخی گفت "به من رای بدید برای شرکت در این تاپیک من چیزهایی می‌دونم که بقیه نمی‌دونند" با یک استیکر بچه‌ای که پشت سرش خونه‌ای آتیش گرفته و داره لبخند مرموزی می‌زنه؛ من همونجا به این حرفش واکنش نشون دادم و ازش تشکر کردم که نگاه کنسل هم به این حرف حاج مهدی جلب شد. این مال دوره‌ی اول فعالیتم بود یعنی  قبل از 2015 با اکانت اولی. وضعیت تالارهای موضوعی هم که معلوم بود فقط شهریار خوب بود و real_world وگرنه کاربر یامحسن و مدیریت سلفی-جهادیش بر تالارهای موضوعی (از جمله منطق و فلسفه!!) شهره بود که شدیداً هم موید مدیریتِ مدیر ارشد بود. خوشبختانه من هیچ‌وقت برای چنین فضایی وقت و انرژی جدی نگذاشتم اما شدیداً به بچه‌هاش و بودن بهاشون علاقه زیادی داشتم حتا اون آخریاشون مثل عطارد که هیچ فرقی برام با هم‌دوره‌ای‌هام واسم نداشتند.

حیف شد شیرین بود ساده بود صمیمی بود. وقتی بار دوم بهار با اکانتی دیگه اومد من پیداش کردم. وقتی باهاش حرف زدم و معرفی کردم گفت چطوری منو پیدا کردی و شناختی. برگشتیم به سال‌های قبل گفتمش یادته یه شب تا صبح بیدار بودیم و تو یه دفعه پیام دادی گفتی "چرا ساکتی" منم بهت گفتم "این روزها خیلی دور و ورم می‌پلکی نکنه می‌خوای دوست‌دخترم بشی" تو هم گفتی " آهان الان یعنی پیشنهاد دادی" [با ایموجی مخصوص خودش] اینو که بهش گفتم دوتایمون کلی خندیدم از خاطرات گذشته، گفت دیگه چی گفتم. چقدر خوش‌قلب و ساده و صاف و صادق بودیم هیجان بچگی داشتیم شور داشتیم حرف دلمونو راحت بدون مقدمه و فکرکردن می‌زدیم. تا سال‌ها بعد وقتی به عقب برمی‌گشتم و حال خوشی داشتم تصور می‌کردم ما بچه‌های هم‌میهن دور همیم و من هم مستقیم و رودررو باهاش حرف می‌زنم. و یادم نرفت که سر میتیگ شیراز - دوره اول فعالیتم با اکانت اولی - گفت می‌تونی بیای شیراز؟ و من ... و من .. من جواب پیامشو ندادم. چون خیلی درگیر خودم بودم. ولی واسه خودم اول آشناییمون رو می‌نویسم. خانم خلیج فارس مذهبی معمولی بود یه دختری داشت یه بار - همون اوایل که با اکانت اولی بودم - تاپیک زد که دخترم نماز نمیخونه و اعتقاد نداره و چه و چه که چه کنم. من واقعاً کاربری بودم که توی فکر و باور در اقلیت بودم اما مثل همیشه توی زندگیم مستقل بودم. توی اون تاپیک undead_knight یه دفعه عکس اینترنی گذاشت که بگه تو بعنوان مادر حق نداری به دخترت اجبار کنی. من اون دفعه خلاف رفتار قبلیم برآشفته شدم و یه دفعه بدون هیچ مقدمه‌ای ازش نقل گرفتم که "تو لازم نیست دایه مهربون‌تر از مادر باشی اون مادرشه خودش بچه‌شو بهتر می‌شناسه" این جواب من بدون اینکه خودم از تبعاتش باخبر باش مثل بمب ترکید و روی تاپیک اثر گذاشت. شهریار اون شب دیروقت بیدار بود سریع لایک کرد. اون هم از آرش نقل کرد و جوابی داد. مدیر ارشد اونجا - مثل همیشه که گفتم باید از کسی خوشش میومد - چون من خودم کاربری با افکار خودم بودم نه مثل عموم مذهبی اونجا، پست منو لایک نکرد. خیلی هیجانی شد برای که بگه منم حضور دارم و رد این حرف آرش رو تائید می‌کنم پست شهریار رو لایک کرد اما یه کم بعد لایکشو برداشت. اونجا بود که بهار اولین پیامش رو بهم داد سر این برخوردم با آرش که البته بهار جواب آرش به منو لایک کرد اما بخاطر همون رفتارم پیام داد- هرچند بعدها بهش گفتم و این لایکشو برداشت توی اکانت اولم. آخ بهار من بهت نگفتم گجا بود اولین پیاممون بهم اینجا بود سر این قضیه خواستی با من آشنا بشی. و من همون از اولش فهمیدم که علاقه تو به من از اولش اشتباه بود اما من بهت سررشته آشنایمون و پیام دادنت رو بهت نگفتم. دوران دوانگی و یکرنگی. البته که من بعدها نظراتم خیلی درباره تربیت والدین و فرزندی - کلن هر نوع مشاوره و گفتگویی - رشد کرد و گسترده شد و این توی آخرین پست‌هام اواخر هم‌میهن که اظهار نظر می‌کردم معلوم بود. و البته قطعا به دغدغه خلیج فارس موافق نبودم اما بدتر از اون با رفتار آرش خیلی بیشتر مخالف بودم بدون هیچ شناختی از دختر و مادرش با تبلیغات ضدخدایی که اون موقع خیلی مد بود اونم به شکل خیلی زننده و بدی. همین الان هم توی توئیتر این روند سبک‌عقلی رو داره و خیلی هم واسه طرفداراش برو بیایی داره.

گذشت هرچه بود گذشت. خاطراتی ثبت شد که تا بهونه‌ای نشه مروری و یادآوری نمیشه. انقدر که ما دور شدیم ازشون و توی این سال‌ها هم خودمون عوض شدیم هم محیط و فضای اطرافمون. همه‌چی عوض شده هیچی مثل قبل نیست دیگه از این به بعدشم معلوم نیست چی بشه. اما گفتم تا فرصتی هست اینها رو بازگو کنم و این وزن پوچ خاطراتی رو که با خودم حمل می‌کنم زمین بگذارم که شاید یا حتما دیگه چنین فرصتی پیش نمیاد، اتفاقات و خاطراتی که نمی‌دونم چرا و شاید بی‌دلیل بدون اینکه برام سودی داشته باشه این سال ها با خودم حل کردم و احتمالاً خاطراتی مثل این. همین دیگه تا ببینم بعدش چی پیش میاد.

  • Like 1
  • Thanks 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...