sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 آذر، ۱۳۹۵ به به به به به به به به به به تصویر چهارم... یک دشتِ بی پایان...با یک درخت در میونش...اون دشت رو به مثابه یک پیکره دیدم و ازش تعریف ساختم...آخر سرم گفتم این قاب بدون ما زیباست...ما بیاییم دیگه به این زیبایی طبیعی نیست... موج می زند در طبیعت سایهِ روشنِ نور... رَختِ سبز بر قامتش...سَروِ درختی بر پیشانی اش... رخصِ دشت بر پیکره اش...چه موزون است طبعبت بی ما... . . . خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین... . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) 9 لینک به دیدگاه
Just Mechanic 27854 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 آذر، ۱۳۹۵ قبلش ارشد جان... یک پیشنهاد از دوست بزرگوارم علی آقای فاطمی اومد که اگر بشه این پست ها در کانال نواندیشان هم قرار داده بشه توسط گردانندگانش..اگر در جریانی و می دونی کی به کی هست..بهشون اطلاع بده اگر دوست داشتن استفاده کنن....اگرم خواستن بگن بهم..اصلا شاید به جای ادرس سایت ادرس کانال رو زدیم..یا هر دوتاش رو... . . . ناصر جان...تصویر جوری بود که هر جوری می نوشتم...متن پدیدار نمی شد تو اون هاشور ها..با اجازه ات..اندازه ی عکس رو بزرگ کردم... بعد تو اون خورشید که به دانایی تعبیرش کردن نوشته رو قرار دادم... یعنی یکم حرکت زدم..اگر دیدی نوشته های خطوط پشت سر هم نیستن بدون چرا اینجوری شد.. دیگه حسودا مثه دزد سر گردنه واسادن... و ورق به ورق دانایی اون فلک زده رو از دوش بر می دارن.. تازه برای خودشون و نفع خودشون هم بر نمی دارن..می ندازن زمین... مصداق اون مسئله هست که دیگی که واسه من نجوشه ..معذرت می خوام...سر یک حیوانی داخلش بجوشه.... رفتن تو مسیر دانایی با توجه به کوره راه بودنش سخت هست...همچین ادم هایی هم قدم به قدمش هستن...(اون کلمه بِبَرَند بود...نتونستم فتحه رو بزارم به خاطر اینکه شلوغ می شد،امیدوارم باعث بد خوانی نشه..بّبُرند هم بخونن بازم لا مشکل) پس اینجوری شد که: در کورهِ راهِ دانایی،حَسودان سر گردنه قدم به قدم ایستاده اند.. تا ببرند ورق به ورق، از تو آنچه خود ندارند.. . . . خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین... . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) lvsduh مرسی عالیهههه درمورد پیشنهادتون من دیروز هم چندتا از این تصاویر رو قرار دادم و هر روز یکی از این تصاویر رو در کانال کتابخونه میذارم هر روز با یک تصویر نوشته برای همین اگر لطف کنی اونایی هم که به اسم کتابخونه نواندیشان میگم بنویسی که بجز آیدی کانال اسم انجمن هم باشه مرسی با اجازه ی دوستان تصویر نوشته های اونهارو هم میذارم منتهی هر روز یک تصویر نوشته به ترتیب ارسال در آلبوم تصویر نوشته 9 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 آذر، ۱۳۹۵ خیلی خیلی ممنون از ایده جالبتون آقا سام عزیزبه انتخاب خودتون برام درست کنید بیزحمت میخام بذارم عکس پروفایلم و ازش انرژی بگیرم و هروقت نگاش میکنم حالم خوب بشه سپاس از لطف شما و ممنون که قبول زحمت کردین همیشه شاد باشین اسمم سمانه هست ممنون میشم اگ توی عکس نوشته اسمم باشه سلام به روی ماه شما سمانه ی عزیز... حتما به روی چشمم..ولی من کج سلیقه شاید اونچه دوست دارین رو نتونم انتخاب کنم.. پس یک قول به من بدین... بدون تعارف اگر تصویر دیگه دوست داشتین بفرمایین...من رو تصویر دیگه ای کار می کنم و دوباره انجام میدم.. ایده ام برای این تصویر رفاقت بود..از این رفاقت ها که به جای اینکه بیان ادم رو سرزنش کنن..آروم کنار ادم بشینن و گوش بدن...به جای زبون دراز...گوش عمیق داشته باشن برای شنیدن..که کنارش و شونه به شونه شون اروم بشیم... اینم هدیه ی من به شما... اندکی دو نفره می خواهم از جنس رفاقت، لا به لای تنهایی هایم... او که به جایِ زبان، تمام قد گوش باشد برایِ من... تا آرام شود دلتنگی هایم، شانه به شانه او... . . خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین... . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) 9 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۵ چه تاپيك محشري مدتهاست دلم ميخواد همچين كاري انجام بدهم برگردم شهرم عكس ميفرستم 9 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۵ میخام ی حس پنهان رو ببینم فلذا، خدمت شما: 7 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۵ میخام ی حس پنهان رو ببینم فلذا، خدمت شما: درود سجاد عزیز... اولا من باب توضیح عرض کنم که ابعاد عکس رو مجبور هستم کوچیک کنم..طبق همون توضیحات که برای دوستان دیگه هم عرض کردم...سنگین میشه...حجم عکس می ره بالا....بعد لود شدنش در تاپیک هم دردسر ساز میشه برای بچه های دیگه... حالا برسیم به خود عکس...حسم نسبت به شما این هست که "کم گویی و گزیده گویی چون دُر" رو دوست می دارین... پس من هم کم گفتم و گزیده..می دونین برای من چقد سخته... حاصل شد این: در ظاهر خَموشَم...اما در دل فغان ها دارم... کس ندیدم صدایِ دل من گوش کند... . . خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین... . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) 7 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۵ خسته نباشید دلاور خدا قوت پهلوان.. ابعاد عکس باز یکم زیاده ولی باز یک جورایی جا دادم دیگه... متن رو هر جا می زاشتم سوژه ای از نوشته رو ماسکه می کرد...پایین می زاشتم..ریشه ها و بچه ها رو می گرفت... سعی کردم یک جایی بزارم که بشه از رنگ سفید واسه فونت استفاده کرد که بیشتر مشخص بشه... می تونستم خاکستری ببینم..یا نا امیدانه بگم... ولی سعی کردم اون تبر زن رو ببرم زیر سوال.. و بگم تو داری تنه و ساقه ی من که فک می کنی ثروت منه رو می بری...ولی خبر نداری...من گنج اصلیم که آرامشم(بچه ها شدن استعاره از قطره های آرامش) هست رو تو ریشه ها گذاشتم که دستت بهشون نمی رسه... حاصل شد این: آدَمکِ طَماع تَبر به تَنه ام می زند که دریایِ ساقه و برگ است... نمی داند که قطره هایِ آرامشم را در دلِ ریشه ها به امانت گذاشتم... . . خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین... . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) 6 لینک به دیدگاه
sogolsalimy 20 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آذر، ۱۳۹۵ فرستاده شده از SM-J700Fِ من با Tapatalk 5 لینک به دیدگاه
Yamna 1 17420 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آذر، ۱۳۹۵ هر انچه فرمودین نشان لطفتون هست... دیگه هر چی میاد از ذهن رو می نویسم..تجربی نیست...غریزی ست... به چشم شما خوب می آد..به چشم خیلی ها هم نه... باز ممنون..و در خدمت هستم... تصویر اولتون... اون پلاک 22 بالای در یک هو من رو برد به یک نوشته ی عاشقانه... انگار جایی که دو نفر با هم خاطره دارن...اون دو تایی...اون دو تا دو بالای در تو نوشته خیلی ایده داد بهم... و از گل ها و طراوت مکان هم استفاده کردم برای اینکه بگم به خاطره اون دو تایی بودنه هنوز اینجا سبز هست... دو به دو چه خاطراتی ما داریم با هم، بر در پلاک 22... هنوز آن قاب پُر از گل است از یادآوری مهر ما دو تا با هم... . . خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین... . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) این عالی بود عالی:icon_gol: 7 لینک به دیدگاه
Yamna 1 17420 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آذر، ۱۳۹۵ تصویر دوم... یک راه...انتظار برای رسیدن...و اینکه کسی که پا گذاشته تو این راه..مناظر رو نمی بینه...و فقط عطر کسی رو بو می کنه که دنبالشه...و اون عطر رو بَلَدِ راهش می دونه... قدم هایت را می شمارم در این راه بی پایان... در میان مناظر رنگارنگ..آنچه جذب می کند مرا...عطر توست.. بَلَدِ راه من اوست...می بویم او را... . . . خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین... . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) انگار همون چیزی بود که میخواستم:cryingf: ممنونم :icon_gol: 7 لینک به دیدگاه
Yamna 1 17420 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آذر، ۱۳۹۵ تصویر سوم... یک قاب از آسمون...آسمون کمی صاف تا ابری رو بهانه کردم که بگم احوال آسمون صاف تا کمی ابری هست...و اونچه این قاب رو خاص می کنه اون تاج گلی هست که از یک گوشه می آد... رو که به قاب آسمان می گیرم.. در احوالِ کمی صاف تا ابری ش، تاجِ گل تو پیداست... رونقِ این قاب، سپیدیِ گلبرگ هایِ تاجِ توست... . . . خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین... . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) فوق العاده واقعا ممنونم 6 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آذر، ۱۳۹۵ فرستاده شده از SM-J700Fِ من با Tapatalk سلام به روی ماه شما دوست خوبم... من عنوان نام شما رو در تصویر نوشته چی بنویسم؟ 7 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آذر، ۱۳۹۵ ناصر رفیق... ممنونم ازت که تصویر های خوبی قرار می دی....در صدم ثانیه می نویسمشون بدون فکر تو جامعه دیدی دیگه...ما همه شاهیم خودمون...تکبر و غرور موج می زنه....کاش یک مقدار سرباز داشتیم...کاش یک مقدار سرباز بیشتر داشتیم... در آیینه ی خود بینی...همه ی سرباز ها، شاه َاند... در این خودمحوری...ما همه، شاهانِ بی سربازیم... . . خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین... . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) 7 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آذر، ۱۳۹۵ ن در مورد این یکی چند تا دیگه می تونستم بنویسم..اگه دیدین که به دلت نمی چسبه بگو که چندتا دیگه بنویسم برات... سوژه موندن عصاها در عقب و رفتن دو تا خانوم و آقا به جلو بود...از دو اصطلاح "رفیق نیمه ی راه" و "رفیق روزهای سخت" استفاده کردم... گفتم عصاها شدن رفیق نیمه ی راه...و روشون نمیشه حساب کرد..ولی اون دو تا رو دست هاشون می تونن حساب کنند در روزهای سخت... در جایی که َعصاهامان رفیقِ نمیه ی راه شدند.... دست های گره کرده بر تن مان، رفیقِ روزهای سخت شدند... . . خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین... . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) 7 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آذر، ۱۳۹۵ یِه هو دلم خواست این عکسو که دوسش دارم بذارم تشکر جناب سام:icon_gol: 6 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آذر، ۱۳۹۵ یِه هو دلم خواست این عکسو که دوسش دارم بذارمتشکر جناب سام:icon_gol: تصویر زیبایی هست...ولی جا نداره من متن بزارم... رنگ های زیادی رو امتحان کردم..ولی هر رنگ رو استفاده می کردم دیده نمی شد... بهترینش همین بود... دو مدل واستون درست کردم...یکی تو متن...یکی هم از متن بیرون گذاشتم..هر کدوم به کارتون اومد استفاده کنین.. حس متن...اون اصلاح معروف یکی برای همه...همه برای یکی... فقط از جنس دوستی دیدم... دوستانی که خیلی وابسته ان و با هم شاده شادن... هم چی اینجا رو روزن دو تایی گذاشتم...دست به دست..پا به پا....انگشت ها جفت رو نشون می دن... اینا دارن یک قسم می خورن... که هر یکی از "من" ها...یکی از کل واحد "ما" هستن...(من یکی هستم زِ ما) این"ما" رو هم ما از "کنار هم بودن" داریم....(ما یکی هستیم زِ ما) دست به دست و پا به پا و جفت به جفت... همه اجزای وجود مان قَسم یاد کند... من یکی هستم زِ ما...ما یکی هستیم زِ هَم... . . خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین... . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) اینم اونیکی ش 6 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آذر، ۱۳۹۵ تصویر زیبایی هست...ولی جا نداره من متن بزارم...رنگ های زیادی رو امتحان کردم..ولی هر رنگ رو استفاده می کردم دیده نمی شد... بهترینش همین بود... دو مدل واستون درست کردم...یکی تو متن...یکی هم از متن بیرون گذاشتم..هر کدوم به کارتون اومد استفاده کنین.. حس متن...اون اصلاح معروف یکی برای همه...همه برای یکی... فقط از جنس دوستی دیدم... دوستانی که خیلی وابسته ان و با هم شاده شادن... هم چی اینجا رو روزن دو تایی گذاشتم...دست به دست..پا به پا....انگشت ها جفت رو نشون می دن... اینا دارن یک قسم می خورن... که هر یکی از "من" ها...یکی از کل واحد "ما" هستن...(من یکی هستم زِ ما) این"ما" رو هم ما از "کنار هم بودن" داریم....(ما یکی هستیم زِ ما) دست به دست و پا به پا و جفت به جفت... همه اجزای وجود مان قَسم یاد کند... من یکی هستم زِ ما...ما یکی هستیم زِ هَم... . . خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین... . . . اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...) اینم اونیکی ش بسیار زیبا خیلی ممنون:love070: 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده