رفتن به مطلب

تصویر نوشته (تاپیک درخواست)


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 132
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

اینم از ترکیب زندگی مدرن و ساختمانها در کنار طبیعت

یه متن معمارانه یا هنرمندانه میطلبه

کم یا زیادش مهم نیست فقط هرجایی تونستید متن و بنویسید.

ctl7e4tbdpy2foq0vlg6.jpg

لینک به دیدگاه
با سلام مجدد

اجازه هست هدیه دوستان رو کش رفت یا نه :whistle:

این متن و عکس خیلی خوبه میشه به اسم من هم هدیه اش بدهید .:icon_pf (34)::icon_redface:

 

 

یا یک عکس و متنی تو این مایه ها به انتخاب خودتون

البته من خیلی اهل گوش خالی نیستم زبون و حرف هم میپسندم:hanghead::ws37:

 

سلام به روی ماه شاهدخت عزیز...

 

در این مورد خودتون باید از سما عزیز اجازه بگیرین...

 

من وقتی هدیه رو می دم...و دوستی هدیه رو می گیره....دیگه صاحب اثر نیستم...نمی تونم نظر بدم درموردش....:icon_redface:

 

اگه دوست داشتین با سما عزیز مطرح کنین...اگر اجازه دادن..من حتما اسم شما رو می تونیم تو همین متن بزارم و براتون بفرستم....البته دیگه تو تاپیک نمی زارم...:w16:

 

اگرم نشد..یا شما با ایشون مطرح نکردین...بفرمایین تو همین مایه ها یک تصویر نوشته براتون می فرستم.پس خبر از شما...:icon_gol::icon_redface:

 

با سلام خدمت سام عزیز

بازم منم با چندتا عکس

:icon_gol:

من خیلی به ماه اونم کاملش علاقه دارم و معمولا سرشار از انرژی میشم بقولی الکی خوش میشم

یه چندتا عکس ماه دار میذارم که توش از احساس خوب و حتی دلتنگی و فرار از دلتنگی و کلا همه چی توش باشه.

یه دنیا ممنونم

 

در مورد تصویر اول...:icon_redface:

 

سعی کردم تشبیه کنم اون دلتنگی رو به ماهی که از شدت دلتنگی از قرص کامل به هلال تبدیل شده...:ws37:

 

هلال ماهی که در انتظار ماه کاملی هست که قاصدک از شب بوها خبر اومدنشون رو شنیده...:w16:

 

یک اعتقادی هست که بهترین و خوش بو ترین وقتی که گل های شب بو عطر رو متصاعد می کنن زمانی هست که قرص ماه کامل می شه...(یک اعتقاد قدیمی هست):w16:

 

e2d5t1lyrv3g9sobao.jpg

 

هلالِ ماهِ وجودم..

 

دلتنگِ قُرصِ ماه رویِ توست...

 

فرشته وار آمده ام در شبِ نیلی...

 

قاصدک،خبر آمدنت را از شب بو ها برایم آورده...

.

.

.

خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

لینک به دیدگاه

جاده و رسیدن به ماه و ... هرچی به ذهن زیباتون میاد

 

شاهدخت سرزمین پارسائی هم بمونه پائینش ممنون:icon_gol:

 

سوژه ای که از دید اون داریم جاده و ماه رو می بینیم...

 

به کسی تشبیه کردم که کل روز رو قدم هاش رو می شماره به نشانه ثانیه شماری که به شب برسه...:w16:

 

و قرص کامل ماه رو در تلاقی با افق ببینه..

 

یک استعاره از چهاردمین شب گذاشتم که تاکیدی باشه بر اون قرص کامل و البته کمال رویِ ماه...که حد نهایی تشبیه هست به زیبایی...:w16:

 

تصویر شد این

 

grd7jo8jvz2jpz335u0.jpg

 

همه روز قدم هایم را می شمارم به نشانِ گذر زمان در جاده آمدنت...

تا نگاهم به نگاهت بیافتت...

در تلاقیِ شبِ چهاردهمِ کمالِ رویت بر اُفقِ زمین..

.

.

.

خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

لینک به دیدگاه
انعکاس درختان تو آب و...

یک دفعه یاد این افتاده که وقتی می ریم کنار دریاچه...اگر سنگ صیقلی ببینیم..یک جوری می ندازیم رو آب که همین جوری رو سطح ش سُر بخوره و در نهایت بعد از چند بار اصطحکاک با اب می ره داخل آب و محو می شه...:ws37:

 

سوزه که سنگ تو دستش هست...محو زیبایی این تصویر طبیعی و انعکاسش درون اب می شه که دیگه دلش رضا نمی ده اون انعکاس رو حتی برای لحظه ای از بین ببره روی آب با پرتاب سنگ...

 

حاصل شد این

 

mj9jdewv3a3aebr2zaox.jpg

 

سنگ ماسید در مُـشتم از دلتنگیِ سُرسُره بازی بر آب...

 

به او گفتم...

 

دلم را بُرده انعکاسِ قد درختان بر آب...

 

دِگر رضا نیست دلم به دست بُردن در این غایت زیبا...

.

.

.

خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

لینک به دیدگاه
اینم خودتون دیگه استادید

 

دیدین بعضی تصاویر رو که می بینین حس می کنین یک موسیقی با تماشا کردنش هم درون گوشتون زمزمه می شه...

 

اینقد عناصر زیبا هستند که همشون مثه یک سمفونی زیبا آهنگ می نوازنددر عین بی صدایی

 

حاصل شد این

 

74hh31lev4y3gm6zy17i.jpg

 

رقصِ نور است در نوازشِ آب بر رویِ سنگ...

چه سَمفونی زیبایی دارد تصویری که

دریایِ رنگ ست در بی صدایی!...

.

.

.

خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

لینک به دیدگاه
اینم از ترکیب زندگی مدرن و ساختمانها در کنار طبیعت

یه متن معمارانه یا هنرمندانه میطلبه

کم یا زیادش مهم نیست فقط هرجایی تونستید متن و بنویسید.

 

نمی شد متن رو تو این تصویر زیبا از پارک مرکزی منهتن قرار داد...کنتراست اصلا جواب نمی داد...:ws37:

 

ولی چون عکس قدی بود..من بخشی رو محو کردم...تا بتون تصویر رو درونش قرار بدم...

 

دیگه خوبی یا بدی تصویر با شماست...که بهم بگین...اگه این جواب نمی ده...می تونم یک کادر سفید انتهای عکس هم اضافه کنم..اونجوری متن مستقل از تصویر باشه...:icon_redface:

 

بعضی اوقات می بینیم که تو جهان بیرون عناصر متضاد خیلی راحت با هم در عین رعایت مرز همنشینی دارن...

 

خیلی هاشون هم ساخته ی دست انسان هاست...گفتم کاش این سازگاری تو ساخته ی دستمون به خودمون هم منتقل بشه...

 

حاصل شد این

 

 

dyaxpls8zekfa4izkic.jpg

 

دست به دست هم می دهند بر یک مرز مشخص

بافت سبز و بافت دوده زده ی شهر...

چه خوب می شد ما آدم ها هم ساز گاری را

از ساخته های دستمان یاد می گرفتیم...

.

.

.

خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

لینک به دیدگاه
سلام به روی ماه شاهدخت عزیز...

 

در این مورد خودتون باید از سما عزیز اجازه بگیرین...

 

من وقتی هدیه رو می دم...و دوستی هدیه رو می گیره....دیگه صاحب اثر نیستم...نمی تونم نظر بدم درموردش....:icon_redface:

 

اگه دوست داشتین با سما عزیز مطرح کنین...اگر اجازه دادن..من حتما اسم شما رو می تونیم تو همین متن بزارم و براتون بفرستم....البته دیگه تو تاپیک نمی زارم...:w16:

 

اگرم نشد..یا شما با ایشون مطرح نکردین...بفرمایین تو همین مایه ها یک تصویر نوشته براتون می فرستم.پس خبر از شما...:icon_gol::icon_redface:

 

 

 

 

حرفتون کاملا متین هست .

دیگه اجازه هم نمیگیرم دوست ندارم کسی تو معذوریت بذارم

یکی به انتخاب خودتون ممنون میشم.

 

همه متنها با تصاویر عالی و دلنشین بودند.

من سعی کردم نقل قول از تک تکشون نگیرم چون تکرار یک یا دو تصویر 3 بار برای دوستان ممکنه خسته کننده باشه.

در کل یکجا تشکر میکنم ازتون:icon_gol::icon_gol:

 

تصاویر ماه ها خیلی خیلی عالی بودند.:hapydancsmil:

و تکنیکی هم که برای تصویر آخر بکار بردید خیلی خوب و بجا بود . ممنون :icon_gol::icon_gol:

لینک به دیدگاه
حرفتون کاملا متین هست .

دیگه اجازه هم نمیگیرم دوست ندارم کسی تو معذوریت بذارم

یکی به انتخاب خودتون ممنون میشم.

 

همه متنها با تصاویر عالی و دلنشین بودند.

من سعی کردم نقل قول از تک تکشون نگیرم چون تکرار یک یا دو تصویر 3 بار برای دوستان ممکنه خسته کننده باشه.

در کل یکجا تشکر میکنم ازتون:icon_gol::icon_gol:

 

تصاویر ماه ها خیلی خیلی عالی بودند.:hapydancsmil:

و تکنیکی هم که برای تصویر آخر بکار بردید خیلی خوب و بجا بود . ممنون :icon_gol::icon_gol:

 

خواهش می کنم شاهدخت عزیز...عالی می بینید..:icon_redface:

 

کار کاملا به جایی انجام می دین...:w16: اینجوری تصاویر تو صحات گم نمی شه...(البته تاپیک آلبوم رو گذاشتم برای همین که تصاویر گم نشن تو انبوه پست های این تاپیک):icon_redface:

 

من مجبور هستم هی تکرار کنم اون یک تیکه متن رو..بالاخره باید نظر خواهی کنم...و یاداوری کنم که بچه ها یادشون نره تو آلبوم قرار تصاویر رو.

 

من یک نوشته مشترک رو داخل دو تا تصویر قرار دادم...:icon_redface:

 

راستی..من دقت کردم..شما نوشته بودین عنوان "پارسائی"...من می نوشتم "پارسایی"....فرق "ئ" بود با این "ی"....از این بعد همون اولی رو می نویسم...:icon_redface:

 

دیگه نظر شما هست...

 

مشکلی بود یا جور دیگه خواستین...بهم بگین...

 

o3atbv6dpykykyt5ug5e.jpg

 

گاهی دلت...هم دل می خواهد به رنگ خودش...زبان می خواهد هم زبان خودش...

 

گاهی گوشِ شنوایی می خواهد که صدایِ دلتنگی هایش را از فرسخ ها تنهایی بشنود...

 

و در یک چشم بهم زدن شانه به شانه ات باشد...در قامت یک رفیق...

 

 

 

2cdvb7xvyfck66vdrvp.jpg

گاهی دلت...هم دل می خواهد به رنگ خودش...زبان می خواهد هم زبان خودش...

 

گاهی گوشِ شنوایی می خواهد که صدایِ دلتنگی هایش را از فرسخ ها تنهایی بشنود...

 

و در یک چشم بهم زدن شانه به شانه ات باشد...در قامت یک رفیق...

.

.

.

خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

لینک به دیدگاه
خواهش می کنم شاهدخت عزیز...عالی می بینید..:icon_redface:

 

کار کاملا به جایی انجام می دین...:w16: اینجوری تصاویر تو صحات گم نمی شه...(البته تاپیک آلبوم رو گذاشتم برای همین که تصاویر گم نشن تو انبوه پست های این تاپیک):icon_redface:

 

من مجبور هستم هی تکرار کنم اون یک تیکه متن رو..بالاخره باید نظر خواهی کنم...و یاداوری کنم که بچه ها یادشون نره تو آلبوم قرار تصاویر رو.

 

من یک نوشته مشترک رو داخل دو تا تصویر قرار دادم...:icon_redface:

 

راستی..من دقت کردم..شما نوشته بودین عنوان "پارسائی"...من می نوشتم "پارسایی"....فرق "ئ" بود با این "ی"....از این بعد همون اولی رو می نویسم...:icon_redface:

 

دیگه نظر شما هست...

 

مشکلی بود یا جور دیگه خواستین...بهم بگین...

 

o3atbv6dpykykyt5ug5e.jpg

 

گاهی دلت...هم دل می خواهد به رنگ خودش...زبان می خواهد هم زبان خودش...

 

گاهی گوشِ شنوایی می خواهد که صدایِ دلتنگی هایش را از فرسخ ها تنهایی بشنود...

 

و در یک چشم بهم زدن شانه به شانه ات باشد...در قامت یک رفیق...

 

 

 

2cdvb7xvyfck66vdrvp.jpg

گاهی دلت...هم دل می خواهد به رنگ خودش...زبان می خواهد هم زبان خودش...

 

گاهی گوشِ شنوایی می خواهد که صدایِ دلتنگی هایش را از فرسخ ها تنهایی بشنود...

 

و در یک چشم بهم زدن شانه به شانه ات باشد...در قامت یک رفیق...

.

.

.

خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

 

ممنون ازتون

من کلا اون تاپیک تصاویر و میذارم در همه حالتش :icon_redface:

اون ئ یا ی فرقی نداره و مشکلی نیست هرکدومشو که نوشتید.

البته چون اینجا منظورم دو پهلو و ترکیبی از فامیلیم و یک سرزمین پارسا گونه هست فکر میکنم ی مناسب تر باشه بهرحال هر کدومشو نوشتید ممنونم.

در مورد این عکسها هم یه نظر کوچک براتون فرستادم.

بازم ممنون

بتونم جبران کنم لطفتونو:icon_gol::icon_gol:

لینک به دیدگاه
ممنون ازتون

من کلا اون تاپیک تصاویر و میذارم در همه حالتش :icon_redface:

اون ئ یا ی فرقی نداره و مشکلی نیست هرکدومشو که نوشتید.

البته چون اینجا منظورم دو پهلو و ترکیبی از فامیلیم و یک سرزمین پارسا گونه هست فکر میکنم ی مناسب تر باشه بهرحال هر کدومشو نوشتید ممنونم.

در مورد این عکسها هم یه نظر کوچک براتون فرستادم.

بازم ممنون

بتونم جبران کنم لطفتونو:icon_gol::icon_gol:

 

طبق اونچه صحبت کردیم با هم شاهدخت بانو...این شد حاصلش...

 

هم زبان...و هم دل و هم شنوا...یکی که همه ی همراهی رو با هم داره...:w16:

 

icar79u0d8pr8hg9kf6g.jpg

چه خوب گفته اند...دل به دل راه دارد...

حکایتِ یک رنگیِ روحی ست که در دو جسم جا دارد...

هم شنوا، هم بینا ، هم زبان...

او همان ست که همه ی همراهی ها را با هم دارد...

.

.

.

خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

لینک به دیدگاه
ش

 

ناصر جان اشتباهی فرستادی تصویر رو تو آلبوم تصاویر(#36)

 

من هنوز که برات ننوشتم تصویر نوشته....:icon_redface:

 

لطف کن حذفش کن..و یکی از این تصاویر رو بزار...البته اگر از متنش خوشتون اومد...:w16:

 

چون نگفتین به نام کتابخونه نواندیشان بنویسم....یا با نام ناصر...:icon_redface:

 

هر دو تا رو نوشتم..انتخاب با خودتون...:w16:

 

اون کلاغ...اون ادم یر صخره که هم دستش کوتاه و هم اراده اش کوتاه برای نجات همزادش که در حصاره...

 

حاصل شد این

 

dubs3jr5memy4szomusa.jpg

در حصار تنهایی نشسته، همزادِ وجودم...

 

زاغِ بد شگون، زندانبان است...

 

و من برصخره ای با دستان و اراده ی کوتاه ام!

 

فقط بیننده ی این درامِ تلخ هستم...

 

 

“ کتابخانه نواندیشان ”

 

 

 

2pcta9a56sqgisjechp5.jpg

در حصار تنهایی نشسته، همزادِ وجودم...

 

زاغِ بد شگون، زندانبان است...

 

و من برصخره ای با دستان و اراده ی کوتاه ام!

 

فقط بیننده ی این درامِ تلخ هستم...

 

“ ناصر ”

.

.

.

خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

لینک به دیدگاه
ناصر جان اشتباهی فرستادی تصویر رو تو آلبوم تصاویر(#36)

 

من هنوز که برات ننوشتم تصویر نوشته....:icon_redface:

 

لطف کن حذفش کن..و یکی از این تصاویر رو بزار...البته اگر از متنش خوشتون اومد...:w16:

 

چون نگفتین به نام کتابخونه نواندیشان بنویسم....یا با نام ناصر...:icon_redface:

 

هر دو تا رو نوشتم..انتخاب با خودتون...:w16:

 

اون کلاغ...اون ادم یر صخره که هم دستش کوتاه و هم اراده اش کوتاه برای نجات همزادش که در حصاره...

 

حاصل شد این

 

dubs3jr5memy4szomusa.jpg

در حصار تنهایی نشسته، همزادِ وجودم...

 

زاغِ بد شگون، زندانبان است...

 

و من برصخره ای با دستان و اراده ی کوتاه ام!

 

فقط بیننده ی این درامِ تلخ هستم...

 

 

“ کتابخانه نواندیشان ”

 

 

 

2pcta9a56sqgisjechp5.jpg

در حصار تنهایی نشسته، همزادِ وجودم...

 

زاغِ بد شگون، زندانبان است...

 

و من برصخره ای با دستان و اراده ی کوتاه ام!

 

فقط بیننده ی این درامِ تلخ هستم...

 

“ ناصر ”

.

.

.

خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

uhgdi

عالیه دمت گرم

بابت اون مورد هم اشتباهی فرستادم بعد حذف کردم نمیدونم چطور حذف نشده:|:ws52:

لینک به دیدگاه
:ws3:مرسی بابت قبلیا:icon_gol:عالیییی...

متن شب یلدایی رو اگه شد برام با کادر سفید بزنین:5c6ipag2mnshmsf5ju3

 

 

 

در مورد متن شب یلدا...

 

دو تصویر واستون درست کردم...یکی یک بخشی از تصویر رو کم رنگ کردم و متن رودرنوش قرار دادم..و یکی همون کادر سپید...

 

روز آخر پاییز رو بهانه کردم برای اینکه دیگه افتادیم تو وقت اضافه...و با انار به شب نشینی نشستیم با تِم محبت...و البته یکم بازی ناصواب ورق رو هم پاش رو کشیدم به وسط...:whistle:

 

و گفتم تو بازی حُکم وَرق..همیشه حُکم ...حکم دلِ....که تو چله زمستان غم ها رو می بُره...می بَره نه..می بُره..همون اصطلاح ورق بازی...:whistle:

(یاد اون داب اسمش بخیر که می گفت: تو تَکِ دل من بُریدی!!!!:ws28:)

 

0884ha53qmogzamnvkup.jpg

 

در خزانِ برگ ها در وقتِ اضافه...

گنجِ محبتِ انار را دانه به دانه ، در کنار هم به شب نشینی نشستن..

حُکمِ دلَ ست ، که تمام غم ها رو می ُبرد...در چله زمستان...

“نسرین”

 

 

vugcf443fnabyywtvu2p.jpg

 

در خزانِ برگ ها در وقتِ اضافه...

گنجِ محبتِ انار را دانه به دانه ، در کنار هم به شب نشینی نشستن..

حُکمِ دلَ ست ، که تمام غم ها رو می ُبرد...در چله زمستان...

“نسرین”

.

.

.

خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

لینک به دیدگاه
:ws3:مرسی بابت قبلیا:icon_gol:عالیییی...

متن شب یلدایی رو اگه شد برام با کادر سفید بزنین:5c6ipag2mnshmsf5ju3

 

 

 

در مورد تصویر اول..

 

باز از قاعده ی تصاویر یک مقدار بزرگ تر بود..من مجبور بودم متن رو بزرگتر کنم...که دیده بشه...

 

یاد درد مشترکمون افتادم نسیم بانو...:ws37:

 

خوشبینی...

 

برای همین تِم نوشته رو گذاشتم بر روی همین...

 

که حتی پیراهنمون..اسیر گیره ها باشه بر روی بند هم باز لبخند به لب داره...از بس که وجودش خوشبینه...:w16:

 

 

g8jsb8xf09chpgtyypx.jpg

 

نیمه ی خوشبـینی وجودم آنقدر لبریز ست...

که جامهِ تنم...

اسیرِ گیره ها بر بند َرخت هم، لبخند به لب دارد...:)

“نسرین”

.

.

.

خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

لینک به دیدگاه
:ws3:مرسی بابت قبلیا:icon_gol:عالیییی...

متن شب یلدایی رو اگه شد برام با کادر سفید بزنین:5c6ipag2mnshmsf5ju3

 

 

 

حدسم این هست که این تصویر رو خودتون گرفتین...چون رزولیشنش خیلی بالا بود..

 

مجبور شدم کم کنم...:icon_redface:

 

گره خوردن آلبالوها بهم توجه من رو به هم جلب کرد..بعد حس کردم می تونم به آونگ هم تشبیه کنم..حرکت آونگ ها که می دونین همیشه به هم می رسه...مدت دوری شون از هم کمه...:icon_redface:

 

p4muspxhn64n79pmefpo.jpg

 

گره خورده بند دوستی شان به حُکمِ جدا نشدن...

این دو آونگِ سُرخِ تنیده بهم...

بهترین صدا را از برخوردِ قلب هایشان با هم شنیده اند...

“نسرین”

.

.

.

خوبه یا یک نوشته دیگه بنویسم؟:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...