*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۳ با سپاس فراوان از همه دوستان....همه پستارو خوندم فقط یادم رفت از گزینه سپاس استفاده کنم معذرت میخوام حرفایی که پدرام عزیز زد دقیقا حرفای خود منِ.... اون دنیا چیه؟ آخرت دیگه.اگه اون دنیا ای که ما فکر میکنیم ، وجودش حقیقت داشته باشه. اینکه من می دونم ک اگر بچه دستش ب اتیش بخوره می سوزه و اینکه من می دونم اون دستش ب اتیش می خوره و خواهد سوخت، اصلا " دلیل" این نیست ک من دست بچه رو سوزوندم ! سلام. الان تو این مثال شما، به عنوان مثال من=خدا و بچه=انسان و آتیش و سوختگی = عوامل و اتفاقات دنیا هستن؟ 5 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۳ آخرت دیگه.اگه اون دنیا ای که ما فکر میکنیم ، وجودش حقیقت داشته باشه.سلام. الان تو این مثال شما، به عنوان مثال من=خدا و بچه=انسان و آتیش و سوختگی = عوامل و اتفاقات دنیا هستن؟ اولین رو ک مطمئن هستم. من خدا هستم، مرا بپرستید و جز من نپرستید جدا از شوخی. هر چند، این رو مثال رو اصلا مربوط ب بحث نمی دونم و صرفا برای عده ای گفتم ک ب نظر میاد دچار اشتباه شدن اما؛ بله. ب غیر از مورد اخر. ک باز بحث شیرین احتمالات پیش میاد و اتفاقات! همیشه اتفاق ها، اتفاق اند؟ بایزید بسطامی ما رو سفارشی کرده" یا چنان نما ک هستی یا چنان باش ک می نمایی" واقعا رویدادهایی با ظاهر اتفاقی، اتفاقی هستن؟ 4 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۳ اگه اخلاق چن سال پیشم رو داشتم , منم جوری پایه بحث میشدم که انگار همه چی رو میدونم. با تعجب دارم میبینم که این اخلاق رو خیلی ها داشته اند و دارند. همونایی که با اعتماد یه حرفایی میزنن که انگار به چشم دیده اند. از این دسته آدمها تو سردسته آئین ها زیاده ولی انگار این ویروس همه جا سر میکشه و از خودش نشونه هایی میذاره. 4 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۳ آخرت دیگه.اگه اون دنیا ای که ما فکر میکنیم ، وجودش حقیقت داشته باشه. کسی از اونور نیومده که خبر بده. بنابراین هر کی هر چی میگه , از خودش میگه. تصور من اینه که ما بعد از هجرت از این مرحله , روحمون بشکل یه ذی وجود غیرماده تو یه عالم مخصوص به خودش منتظر نوبت میشه که سر وقت برگرده و باز امتحان پس بده تا زمانی که بکل عیارش پر بشه و به خدا بپیونده. تا اون مرحله ممکنه بار ها بیاد و بره . کامل که شد دیگه نمیاد. 4 لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۹۳ اولین رو ک مطمئن هستم. من خدا هستم، مرا بپرستید و جز من نپرستید جدا از شوخی. هر چند، این رو مثال رو اصلا مربوط ب بحث نمی دونم و صرفا برای عده ای گفتم ک ب نظر میاد دچار اشتباه شدن اما؛ بله. ب غیر از مورد اخر. ک باز بحث شیرین احتمالات پیش میاد و اتفاقات! همیشه اتفاق ها، اتفاق اند؟ بایزید بسطامی ما رو سفارشی کرده" یا چنان نما ک هستی یا چنان باش ک می نمایی" واقعا رویدادهایی با ظاهر اتفاقی، اتفاقی هستن؟ خوب طبیعتا برای منی که معتقد به فلسفه تقدیرگرایی هستم، نه، هیچ اتفاقی ، اتفاقی نیست. جواب این سوال رو افراد مختلف، بسته به نوع دیدگاه و فلسفشون پاسخ های مختلفی خواهند داد. خوبه.ای کاش من و خیلی از انسان های دیگه انقدر مطمئن بودیم چه برای وجود داشتنش چه برای وجود نداشتنش.حداقل خیالمون راحت میشد و تکلیفمون مشخص و راهمون هموارتر. اولا که این تشابه خیلی دوره.چون اون اختیاری که خدا نسبت به من و از وجود من داره اصلا قابل قیاس نیست با اون اختیاری که من از بچم دارم. اختیاری که من از بچم دارم و تنها تاثیری که میتونم تو وجودش داشته باشم به عنوان یک مرد فقط چند قطره اسپرمه.تازه اونم 100% قطعی نیست که این چند قطره به بچه تبدیل شه و اصلا به چه نوغ انسانی؟ و حتی در موارد بسیاری میبینیم که جنین به دنیا نمیاد یا به هر دلیلی سقط میشه یا چند قلو میشه.پس واقعا من چقدر نقش دارم؟ اما اختیاری که خدا از وجود ما داره چی؟ آیا اصلا محدودیت و نهایتی داره؟ یه سوال: اولا من در مورد رخ دادن یا عدم رخ دادن هیچ اتفاقی مطلع و مطمئن نیستم و اما خدا هست.احتمال داره من آتیش روشن کنم و اصلا سوختنی در کار نباشه. دوما اگه من با وجود داشتن بچه ای مثلا 5 ساله با وجود اینکه میدونم احتمال سوختن اون بچه زیاده یه آتیش وسط خونه به پا کنم و اون بچه دست بزنه و بسوزه آیا من مقصر نیستم؟ اینکه من بچه ای دارم و تو خونم آتیش به پا کنم و چاه بکنم و موانع و تله های مختلف درست کنم و بعد به بچم بگم که عزیزم من تو رو خیلی دوست دارم و چون دوست دارم راهنماییت میکنم و میگم که نزدیک این تله ها و موانع نشو چون برا خطرناک هستن، چه معنی ای میده؟ در مرحله بعد حتی کتاب راهنما بهش بدم و بچه ی باهوش تری نسبت به بچه خودم رو استخدام کنم که بچم رو راهنمایی کنه که چگونه این موانع رو بگذرونه و نسوزه و تو چاه نیوفته!! اگه به من باشه هیچ وقت تو خونم همچین موانعی رو ایجاد نمیکنم که بعدم نیازی به راهنمایی های خودم و استخدام افراد و بقیه داستانها باشه.....! یا حداقل اگه این قدرت رو داشتم بچه خودم رو هم مثل اون بچه باهوش خلق میکردم که دیگه نیازی به آوردن و استخدام افراد دیگه و کتاب راهنما و احتمال اینکه بچم به راهنمایی های اونها توجه کنه و اونهارو فرا بگیره یا نه ، اینکه بتونه در گذشتن از این موانع موفق باشه یا نه، نیازی نباشه....!! 4 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۹۳ خوب طبیعتا برای منی که معتقد به فلسفه تقدیرگرایی هستم، نه، هیچ اتفاقی ، اتفاقی نیست.جواب این سوال رو افراد مختلف، بسته به نوع دیدگاه و فلسفشون پاسخ های مختلفی خواهند داد. خوبه.ای کاش من و خیلی از انسان های دیگه انقدر مطمئن بودیم چه برای وجود داشتنش چه برای وجود نداشتنش.حداقل خیالمون راحت میشد و تکلیفمون مشخص و راهمون هموارتر. اولا که این تشابه خیلی دوره.چون اون اختیاری که خدا نسبت به من و از وجود من داره اصلا قابل قیاس نیست با اون اختیاری که من از بچم دارم. اختیاری که من از بچم دارم و تنها تاثیری که میتونم تو وجودش داشته باشم به عنوان یک مرد فقط چند قطره اسپرمه.تازه اونم 100% قطعی نیست که این چند قطره به بچه تبدیل شه و اصلا به چه نوغ انسانی؟ و حتی در موارد بسیاری میبینیم که جنین به دنیا نمیاد یا به هر دلیلی سقط میشه یا چند قلو میشه.پس واقعا من چقدر نقش دارم؟ اما اختیاری که خدا از وجود ما داره چی؟ آیا اصلا محدودیت و نهایتی داره؟ یه سوال: اولا من در مورد رخ دادن یا عدم رخ دادن هیچ اتفاقی مطلع و مطمئن نیستم و اما خدا هست.احتمال داره من آتیش روشن کنم و اصلا سوختنی در کار نباشه. دوما اگه من با وجود داشتن بچه ای مثلا 5 ساله با وجود اینکه میدونم احتمال سوختن اون بچه زیاده یه آتیش وسط خونه به پا کنم و اون بچه دست بزنه و بسوزه آیا من مقصر نیستم؟ اینکه من بچه ای دارم و تو خونم آتیش به پا کنم و چاه بکنم و موانع و تله های مختلف درست کنم و بعد به بچم بگم که عزیزم من تو رو خیلی دوست دارم و چون دوست دارم راهنماییت میکنم و میگم که نزدیک این تله ها و موانع نشو چون برا خطرناک هستن، چه معنی ای میده؟ در مرحله بعد حتی کتاب راهنما بهش بدم و بچه ی باهوش تری نسبت به بچه خودم رو استخدام کنم که بچم رو راهنمایی کنه که چگونه این موانع رو بگذرونه و نسوزه و تو چاه نیوفته!! اگه به من باشه هیچ وقت تو خونم همچین موانعی رو ایجاد نمیکنم که بعدم نیازی به راهنمایی های خودم و استخدام افراد و بقیه داستانها باشه.....! یا حداقل اگه این قدرت رو داشتم بچه خودم رو هم مثل اون بچه باهوش خلق میکردم که دیگه نیازی به آوردن و استخدام افراد دیگه و کتاب راهنما و احتمال اینکه بچم به راهنمایی های اونها توجه کنه و اونهارو فرا بگیره یا نه ، اینکه بتونه در گذشتن از این موانع موفق باشه یا نه، نیازی نباشه....!! درود چون از من نقل قول گرفتین ادامه می دم: اول اینکه خیلی موراد رو اشاره کردین. ب نظر شما هم خداباور هستین. خوبه. در باره مثال بچه- اتیش-من- باید بگم ک اون تنها درباره قدرت دانستن بود و نه اختیار! در جواب بد فهمی از علم ب جای دلیل. و درست هست، درباره مورد اختیار این تشبیه درست نیست. درباره شر های موحود در جهان، باز بحث قدیمی قبح ذاتی و عقلی پیش می اد. ک بارها ب زوایای مختلف دربارش بحث شد. فصل اول کتاب احلاق خدایان دکتر سروش در این باره بسیار جالب ه. اما جدا از این بحث پایه ای، نظر درباره کمیتش هم زیاده مثل این مورد ک: "ترک خیر کثیر ب خاطر شر قلیل خود شری کثیر است" ب هر صورت، هدف اینکه بدونیم اختیار هست یا نه، نه اینکه بدونیم چرا شر هست و اثر این اشرار. بحث هدایت.... وای چقدر زیاده. دوست دارم بچه ها هم تو بحث شرکت کنن. از هم دیگه چیزها بیاموزیم. هر چ تعداد بیشتر باشه، سخن ها زیبا تر می شه. ولی درمجموع می گم؛ ب شخصه معتقدم انسان ( خودم) تازه اگر انفس رو تمام کرده باشم و انسان باشم. میخاد ک مقصر برای اشتباهاتش پیدا کنه. این رو ب عنوان یک سیستم ذهنی دفاعی ذاتی برای انسانها کشف کردم. برای همین سعی کردم کمتر سمت بحث جبر و اختیار برم. هر چند در زندگی شخصی خیلی رخداد ها بوده ک واقعا خارج از اختیار من بوده، مانند مرگ عزیزترین کسانم. مانند ممکن نبودن حضور من در مراسم اونها... بگذریم. ولی من همیشه تو ذهن خودم میگم من باید این کار رو انجام بدم. و سعی می کنم در موقع انجام تصمیمات م ب جبر و قدرت های این چنینی فکر نکنم. 5 لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اسفند، ۱۳۹۳ درودچون از من نقل قول گرفتین ادامه می دم: اول اینکه خیلی موراد رو اشاره کردین. ب نظر شما هم خداباور هستین. خوبه. در باره مثال بچه- اتیش-من- باید بگم ک اون تنها درباره قدرت دانستن بود و نه اختیار! در جواب بد فهمی از علم ب جای دلیل. و درست هست، درباره مورد اختیار این تشبیه درست نیست. درباره شر های موحود در جهان، باز بحث قدیمی قبح ذاتی و عقلی پیش می اد. ک بارها ب زوایای مختلف دربارش بحث شد. فصل اول کتاب احلاق خدایان دکتر سروش در این باره بسیار جالب ه. اما جدا از این بحث پایه ای، نظر درباره کمیتش هم زیاده مثل این مورد ک: "ترک خیر کثیر ب خاطر شر قلیل خود شری کثیر است" ب هر صورت، هدف اینکه بدونیم اختیار هست یا نه، نه اینکه بدونیم چرا شر هست و اثر این اشرار. بحث هدایت.... وای چقدر زیاده. دوست دارم بچه ها هم تو بحث شرکت کنن. از هم دیگه چیزها بیاموزیم. هر چ تعداد بیشتر باشه، سخن ها زیبا تر می شه. ولی درمجموع می گم؛ ب شخصه معتقدم انسان ( خودم) تازه اگر انفس رو تمام کرده باشم و انسان باشم. میخاد ک مقصر برای اشتباهاتش پیدا کنه. این رو ب عنوان یک سیستم ذهنی دفاعی ذاتی برای انسانها کشف کردم. برای همین سعی کردم کمتر سمت بحث جبر و اختیار برم. هر چند در زندگی شخصی خیلی رخداد ها بوده ک واقعا خارج از اختیار من بوده، مانند مرگ عزیزترین کسانم. مانند ممکن نبودن حضور من در مراسم اونها... بگذریم. ولی من همیشه تو ذهن خودم میگم من باید این کار رو انجام بدم. و سعی می کنم در موقع انجام تصمیمات م ب جبر و قدرت های این چنینی فکر نکنم. منم با این گفته موافقم که انسان خواهانه اینه که برای تمامی افعالش حالا چه نادرست وچه درست فاعلی روپیدا کنه. حتی به نظر من انسان خیلی بیشتر تمایل داره که فاعل افعالش رو خودش بدونه تا خدا و جبر و این حرفا.انسان دوست داره که تصور کنه مختار و دارای قدرت انتخابه. در مثنوی و سایر آثار مولانا بسیاری ابیات رو میبینیم که باهم در تضادن و شخص حیران می مونه که بالاخره کدام یک از جبر یا اختیار حقیقت حال ماست و شاعر پیرو و معتقد به کدام فلسفه ست. پاسخ مولانا و جمله بزرگان ما این است که ما از یک سو ما احساس اختیار می کنیم و نمیتوانیم منکر احساس خود شویم از طرف دیگر می دانیم که هر چه رخ می دهد علتی دارد و آن علت را نیز علتی است تا می رسد به علت اول که آن خداست. برای رهایی ا زاین تضاد و حیرت، بهتر این است که ما در روابط با یکدیگر خود و دیگران را مختار و مسئول دانیم و بر مبنای آن عمل کنیم اما در عین حال در عالم ادراک آگاه باشیم که نه ما و نه دیگران هیچ یک به استقلال فاعل عمل نیستیم بلکه ما مسخر فرمان الهی هستیم که به اختیار خود کاری را انجام دهیم. ذات انسان ناخودآگاه به گونه ایه که هممون فکر میکنیم که مختار هستیم اما زمانیکه تو زندگیم یک دفعه یه اتفاقی میوفته که کلا زندگیمون رو زیرورو میکنه و به طور کل مسیرمون رو تغییر میده ، اون موقع ست که از خودمون سوال میکنیم که واقعا اراده و اختیار من چقدر تاثیر داشت در رخ دادن این اتفاقات و تعیین این مسیری که من الان در اون قرار دارم و گام بر میدارم؟ من چندتا صفحه پیش داستان دوستم و اتفاقاتی که 2سال پیش براش رخ داد رو گفتم دوباره میگم: من دوستی داشتم که خیلی زیاد به تحصیل علاقه داشت و در طول 24سال کل زندگیش رو معطوف درس کرده بود. 9 ماه شبانه روز برای کنکورارشد درس خوند.روز قبل کنکور پدرش حالش بد شد و رفت بیمارستان و متوجه شد که پدرش سرطان داره.درنتیجه کنکور نتونست بده.حتی پایان نامه کارشناسیش رو هم نتونست بده و زمان معافیت تحصیلیش تموم شد و با معدل 19 حتی مدرک کارشناسیش رو هم نتونست بگیره و الان داره کاره آزاد میکنه. خب اون تصمیم اولیه ای که دوست من گرفته بود کجا وشرایط این روزش کجا؟ دوست من چقدر در انتخاب این زندگی ای که الان در اون قرار داره مختار بوده؟ این فرد حتی میتونست ارشد قبول شه و برای دکترا بره خارج و همون جا از زنی خوشش بیاد و ازدواج کنه و موندگار شه و یک زندگی و دنیایی کاملا متفاوت نسبت به این چیزی که الان داره رو داشته باشه نه؟ 3 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اسفند، ۱۳۹۳ منم با این گفته موافقم که انسان خواهانه اینه که برای تمامی افعالش حالا چه نادرست وچه درست فاعلی روپیدا کنه.حتی به نظر من انسان خیلی بیشتر تمایل داره که فاعل افعالش رو خودش بدونه تا خدا و جبر و این حرفا.انسان دوست داره که تصور کنه مختار و دارای قدرت انتخابه. در مثنوی و سایر آثار مولانا بسیاری ابیات رو میبینیم که باهم در تضادن و شخص حیران می مونه که بالاخره کدام یک از جبر یا اختیار حقیقت حال ماست و شاعر پیرو و معتقد به کدام فلسفه ست. پاسخ مولانا و جمله بزرگان ما این است که ما از یک سو ما احساس اختیار می کنیم و نمیتوانیم منکر احساس خود شویم از طرف دیگر می دانیم که هر چه رخ می دهد علتی دارد و آن علت را نیز علتی است تا می رسد به علت اول که آن خداست. برای رهایی ا زاین تضاد و حیرت، بهتر این است که ما در روابط با یکدیگر خود و دیگران را مختار و مسئول دانیم و بر مبنای آن عمل کنیم اما در عین حال در عالم ادراک آگاه باشیم که نه ما و نه دیگران هیچ یک به استقلال فاعل عمل نیستیم بلکه ما مسخر فرمان الهی هستیم که به اختیار خود کاری را انجام دهیم. ذات انسان ناخودآگاه به گونه ایه که هممون فکر میکنیم که مختار هستیم اما زمانیکه تو زندگیم یک دفعه یه اتفاقی میوفته که کلا زندگیمون رو زیرورو میکنه و به طور کل مسیرمون رو تغییر میده ، اون موقع ست که از خودمون سوال میکنیم که واقعا اراده و اختیار من چقدر تاثیر داشت در رخ دادن این اتفاقات و تعیین این مسیری که من الان در اون قرار دارم و گام بر میدارم؟ من چندتا صفحه پیش داستان دوستم و اتفاقاتی که 2سال پیش براش رخ داد رو گفتم دوباره میگم: من دوستی داشتم که خیلی زیاد به تحصیل علاقه داشت و در طول 24سال کل زندگیش رو معطوف درس کرده بود. 9 ماه شبانه روز برای کنکورارشد درس خوند.روز قبل کنکور پدرش حالش بد شد و رفت بیمارستان و متوجه شد که پدرش سرطان داره.درنتیجه کنکور نتونست بده.حتی پایان نامه کارشناسیش رو هم نتونست بده و زمان معافیت تحصیلیش تموم شد و با معدل 19 حتی مدرک کارشناسیش رو هم نتونست بگیره و الان داره کاره آزاد میکنه. خب اون تصمیم اولیه ای که دوست من گرفته بود کجا وشرایط این روزش کجا؟ دوست من چقدر در انتخاب این زندگی ای که الان در اون قرار داره مختار بوده؟ این فرد حتی میتونست ارشد قبول شه و برای دکترا بره خارج و همون جا از زنی خوشش بیاد و ازدواج کنه و موندگار شه و یک زندگی و دنیایی کاملا متفاوت نسبت به این چیزی که الان داره رو داشته باشه نه؟ خوب من نمیدونم ک، نسل بشر اصولا خواهان اینکه خودش اختیار داشته باشه یا اینکه فکر کنه اتفاقات همش جبری ه. اما بر خلاف شما، من حس می کنم چون ذات ما راحت طلب ه، ب دنبال اینکه با طناب جبر برخی از اشتباهات خودش رو ببنده. ب هر صورت، مشابه این داستان دوستت برای خود من اتفاق افتاده مهندس. من ادم، چاق و فربه با جیب پر از پول پدر نیستم ک از فلسفه و تقدیر حرف می زنم. نمگم کوزت بودم. ولی من هم مشابه خیلی ها تجربه هایی داشتم. درک میکنم گاهی زندگی روی دشوار خودش رو نشون می ده. اما گاهی بحث های اینچنینی رو باید درشت تر مورد تحقیق قرار داد. مشابه همون تئوری اثر پروانه ای. البته اینا همش حرف ه. و اون درد در لحظه واقعیت ه. ب هر حال، دوست من. این زندگی الان ماست. چ ب قول باخ سراسر اوهامات باشه. چ ب قول عده ای، زندگی در یک ابر سوپر کامپیوتر باشه. این لحظه ماست! باید لذت برد در عین حال کمک کنیم ب رشد اخلاقیات. ب رشد مهربانی و زیبایی و دانایی 4 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۹۳ آیا خداوند از ازل میدانست که من میخوام هم در فلان زمان و مکان،فلان کار رو انجام بدم؟ اگه نه که این ینی جبر و اگه آره که با علم خدا در تناقض.... می خوردن من حق ز ازل میدانست گر می نخورم علم خدا جهل بود 4 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۹۳ آیا خداوند از ازل میدانست که من میخوام هم در فلان زمان و مکان،فلان کار رو انجام بدم؟ اگه نه که این ینی جبر و اگه آره که با علم خدا در تناقض.... می خوردن من حق ز ازل میدانست گر می نخورم علم خدا جهل بود من هر کاری بکنم راضی ام. اصن به فکرم هم خطور نمیکنه که چند و چون افکار و اعمال من حکایتش چیه. حتی یک بار هم به این چیزا فکر نکردم. 2 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۹۳ آیا خداوند از ازل میدانست که من میخوام هم در فلان زمان و مکان،فلان کار رو انجام بدم؟ اگه نه که این ینی جبر و اگه آره که با علم خدا در تناقض.... می خوردن من حق ز ازل میدانست گر می نخورم علم خدا جهل بود درود. خوب البته خیام. قطعا استاده. و این شعر هم منسوب ب استاد. حرفی نیست. ولی بهتره ب شعرها عمیق تر نگا کنیم ب جنبه وزوز های مگس ( ب قول سقراط) جهت بیداری ! بگذریم ک حرف زیاده، دانش من کم. خب. شما هم خداباوری. در بحث خدا لازمه ی سری اوصاف در نظر بگیرین ک بگیم خدا ! یعنی همین مسئله بینهایت بودن و والا ترین بودن. ب طبع مورد علم هم مطرحه. مفهومی ک ب نظر من بیشتر تعریفی انتزاعی داره علم خدا رو ب ما میده. البته خیلی ها این سوال رو جواب دادن. مث مطهری. ولی حس می کنم باید ماهیت دانستن رو جدا از ذات و ماهیت دانستن خودمون بدونیم. یعنی اینکه دانستن انتگرالی. دانستن ب معنای شناخت. دیدی ک میگن با شناختی ک من از فلانی دارم این کار رو می کنه. ب نظرت شناخت هر چی کامل تر باشه پیشبینی دقیق تر نمیشی؟ ی معادله دیفرانسل رو فرض کن. می بینی چ ساده یم شه رفتار فیزیک رو متوجه شد. حتی نیوتن ادعا کرده بود اگر بتونه تمام متغیرها عالم رو بشناسه و در یک معادله واحد بیاره، با حل این معادله دیفرانسیل می تونه کل رفتار دنیا رو پیشبینی کنه. درباره شخصیت نیتون و کارهاش حتما مستند رازهای سیاه نیوتن رو ببین. پس با فرض بودن خدا، با فرض والاترین بودن خدا، فرض بر عالم بودن الزامی است پس این علم از ماهیت شناخت ه. من ب نوعی پیشبینی فوق دقیق این ماهیت رو نزدیک تر می دونم تا مفهوم علمی ک نزد ماست در پناه حق 5 لینک به دیدگاه
خردبین 456 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۳۹۳ من این بحث رو چند صفحه دنبال کردم و از روند بحث هم خسته شدم چون مدافعان خدای دین حتی نتونستند یک جواب نصفه و نیمه بدن تا یک شخص متعصب مذهبی بتونه دلش رو خوش کنه. اصولا اینکه خدا من رو مختار آفریده یا نه به چه درد من میخوره؟ من باید با مشکلات بشری خودم دست و پنجه نرم کنم. با جواب دادن به این سوال مشکلات بشری من هنوز حل نشده باقی موندند. من به هرحال باید با توهم آزادی اراده زندگی کنم چون چاره دیگه ای ندارم. جمله زیبایی هست که میگه: زندگی مسئله ای نیست که باید آن را حل کرد بلکه حقیقتی است که باید آن را تجربه کرد. این رو میگم که زیاد به این بحث ها گیر ندید و بیشتر دنبال فهمیدن زندگی از طریق تجربه کردن زندگی باشید. من فکر می کنم جذاب تر اینه که خدای انتزاعی رو بگذاریم کنار و با معادلاتی روبرو بشیم که به طور ملموس باهاشون سروکار داریم. ایا ما صرفا یک محصول با یک ترکیب dna منحصربفرد هستیم و خصوصیات فیزیکی و همه رفتارهای ما حاصل کنش و واکنش های شیمیایی است و این واکنش های شیمیایی هم از قوانین فیزیکی پیروی می کنند؟ نکته مهم اینجاست که هر چیزی رو میشه تحلیل کرد و با شکستنش به قطعات کوچکتر رازش رو شکست و معماگونه بودنش رو از بین برد. چرا من این موقع شب دارم تایپ می کنم؟ خب می تونم یک سلسله علل جبری رو بیان کنم که میشه اینطوری دسته بندی کرد: دلایل ژنتیکی، محیط خانوادگی، زندگی بین مردم ایران(یک محیط اجتماعی بزرگتر)، وضعیت مالی، وضعیت تحصیلی، شرایط آب و هوایی، شرایط کاری، شرایط کیهانی (اینکه شصت میلیون سال پیش یک جرم بسیار بزرگ به زمین برخورد کرد و دایناسورها رو منقرض کرد) و... می بینید که مجموعه عواملی هستند که در عین مستقل بودن کاملا بهم مرتبط هستند و هرکدام از این عوامل خودشون به هزاران عامل کوچکتر تقسیم می شند. یکسری عوامل موازی و در عین حال بهم مرتبط و البته آنقدر پیچیده که حتی نمیشه تصور محاسبه کردنش رو کرد. 6 لینک به دیدگاه
hfml 1545 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۳ سلام دوستان نمیدونم باید خدا رو شکر کنم که دیگه خیلی تو وادی این جور مسائل نیستم یا باید به خودم بیام! فقط یه چیزو میدونم: از اینکه با اختیار خودم دارم در راه هدفم سختی میکشم لذت میبرم. حاضر نیستم به راحتی این لذت و این سختی رو با خمودی و بی هدفی یا در خوشبینانه ترین حالت با راهی با ضریب اطمینان بسیار پایین عوض کنم. ببخشید اگه اسپم بود 4 لینک به دیدگاه
Just Mechanic 27854 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اسفند، ۱۳۹۳ و انسان خدا را آفرید ... خدا بر دو نوع است 1- ساخته دست بشر که بهش بت میگن 2- ساخته ذهن بشر که بهش پروردگار میگن 5 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 فروردین، ۱۳۹۴ در مورد سوال اولتون نظر من اینه:آگاهی خدا از آینده ی بشر دلیل بر اختیار نداشتن انسان نیست خدا بر حسب خدا بودنش باید همه چی رو بدونه خدا اینده رو میدونه سرنوشت بشرو و جهانو کامل میدونه که چی خواهد شد اما اون فقط آگاهی داره که چه اتفاقی خواهد افتاد خدا میداند که من نوعی در زندگی چه خواهم کرد این دلیل بر جبر بودن زندگی نیست مثال خیلی کوچیکی میزنم برفرض پدر من میدونه که من اگر فلان شهر برم اتفاق بدی برام خواهد افتاد و آگاهی کامل داره نسبت به این موضوع اما میگه خودت انتخاب کن و منن میرم اون شهر و همون اتفاق بد برام میفته اینجا معلومه که من به اختیار شخص خودم اون راهو انتخاب کردم و پدرم بنا به دلیل بیشتر دونستنش و آگهیش از آخر این رفتن خبر داشت ....تو فیلمنامه بازگیر میدونه داره بازی میکنه و تو وجود خودش نسبت به این موضوع داناست که این بازی هستش نه واقعیت و میدونه داره چیزی رو بازی میکنه که خودش نیست اما تو زندگ واقعی انسان همان رو انجام میده که خودش میخواد این بی انصافیه محضه که انسان نداشته هاش ندانسته هاش و ضعفاشو بذاره به پای جبر من اگر راهی میرم اگر خطایی میکنم زندگی جبری اینو القا نکرده من بر حسب اختیارم اونو انتخاب کردم زندگی اختیار مطلق نیست اما جبر هم توش دخیل نیست این یه چیز بدیهی هستش اما در مورد بحثی که در روند تاپیک ایجاد شد فرصت نکردم همه ی پیامارو بخونم جسته گریخته یه چیزایی خوندم به نظر من:خدایی که من پرستش میکنم نه ساخته ی دست منه نه ساخته ی ذهن من خدای من ساخته نشده چون ساختنی نیست چیزی که هست نیازی به ساخته شدن نداره انسان دیدش ذهنش درکش عقلش محدوده اگر توانایی درک وجود خدارو نداره دلیل بر این نمیشه که خدا نیست آدمایی که حس میکنن قوی هستن بزرگ هستن کامل هستن و نیازی به خدا ندارن و حس میکنن موجودی که خدا رو پرستش میکنه به خاطر ضعفش هست به خاطر امل بودنش هست به جرات میتونم بگم که یه ماسک بزرگ زدن رو چهره شون اینی که من میبینم واقعیت وجودش نیست ...انسان, کامل نیست ضعف داره این یه واقعیته آدمی که به خاطر پرستش چیزی که وجودش از اون نشات گرفته امل خوانده میشه در مقابل خدای خودش ضعیف هست ناتوان هست امل هست اما قسم میخورم در مقابل خیلی از آدما که امل خطابش میکنن قوی تر و آگاهتر و داناتره ...انسان بعضی وقتا میداند و گمان میکند که نمیداند و بعضی وقتا میداند اما دوس داره دیگران فرض کنند که نمیداند و این خیلی فاجعه بار تر از انسانی که که نمیداند..... 2 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 فروردین، ۱۳۹۴ مشکل اصلی اینه که همه مون فکر میکنیم اون چیزی که میدونیم عین واقعیته. ولی نیست. 2 لینک به دیدگاه
قاصدکــــــــ 20162 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۴ مسلما میدانیم که " خدا " در دین اسلام از آینده خبر دارد . با این وصف سوال از اختیار انسانها و رابطه آن با این علم الهی ! پیش می آید . اگر " اسلام " میگه که خدا از آینده من خبر داره ، چرا همین " اسلام " ادعا میکنه که من اختیار دارم؟! مثالی میتونه به فهم بیشتر سوال کمک کنه : فیلمنامه نویسی رو در نظر بگیرید که یه سناریو مینویسه . تو این سناریو تعیین میشه که هر بازیگر چه نقشی داره ، در فلان موقعیت باید چه کاری انجام بده و خلاصه میشه گفت فیلنامه نویس از آینده هر بازیگر اطلاع کامل داره . و طبیعتا بازیگر در فیلم اختیاری از خودش نداره . بلکه باید اون چیزی که براش پیش بینی شده رو انجام بده . حالا همین مثال رو برای رابطه خدا - انسان - زندگی در نظر بگیریم : آیا خدا سناریوی فیلمی به نام زندگی رو نوشته تا بازیگرانی به نام انسان ها اون رو اجرا کنند ؟! ----------------------------------- اینو یه جایی خوندم....دوست دارم نظر بقیه دوستان رو هم بدونم....خوشحال میشم سلام آقاي مدير سال نو مبارك همونطور كه شما خيلي ساده و صريح سوال پرسيديد، دوست دارم من هم خيلي ساده نظر خودم رو بگم. ببينيد دوست من، سوال و مثال شما غلطه و ذهنتون اشتباها گيج شده. يكبار ديگه با هم اول سوالتون رو مرور مي كنيم : اگر " اسلام " میگه که خدا از آینده من خبر داره ، چرا همین " اسلام " ادعا میکنه که من اختیار دارم؟! ببخشيد ساده صحبت مي كنم : چه ربطي داره ؟ خبر داشتن از آينده يعني اينكه بدانيم در طول زمان چه اتفاقاتي مي افتد. نه اينكه "بگوييم" در طول زمان چه اتفاقاتي بيافتد مثال شما هم غلط تعريف شده. براي تشبيه بايد خداوند رو به عنوان ناظر نهايي فيلم در نظر بگيريد. كسي كه قبل از تهيه ي فيلم، فيلم رو ديده. چرا كه از بعد زمان خارجه. اما اين اصلا ربطي به اينكه فيلم چطور ساخته بشه نداره شاد باشيد دوست من 2 لینک به دیدگاه
Just Mechanic 27854 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۴ سلام آقاي مديرسال نو مبارك همونطور كه شما خيلي ساده و صريح سوال پرسيديد، دوست دارم من هم خيلي ساده نظر خودم رو بگم. ببينيد دوست من، سوال و مثال شما غلطه و ذهنتون اشتباها گيج شده. يكبار ديگه با هم اول سوالتون رو مرور مي كنيم : ببخشيد ساده صحبت مي كنم : چه ربطي داره ؟ خبر داشتن از آينده يعني اينكه بدانيم در طول زمان چه اتفاقاتي مي افتد. نه اينكه "بگوييم" در طول زمان چه اتفاقاتي بيافتد مثال شما هم غلط تعريف شده. براي تشبيه بايد خداوند رو به عنوان ناظر نهايي فيلم در نظر بگيريد. كسي كه قبل از تهيه ي فيلم، فيلم رو ديده. چرا كه از بعد زمان خارجه. اما اين اصلا ربطي به اينكه فيلم چطور ساخته بشه نداره شاد باشيد دوست من سلام راستش من زیاد دوست ندارم وارد بحث ها بشم معتقذم هرکسی اعتقاداتش برای خودشه و هرچی باشه محترم و بهش احترام میذارم. اما در مورد متن شما یه سوال پیش میاد شما دنیا رو به یک فیلم و خدارو ناظر اون خوندید. می خوام کمی درباره خواص فیلم صحبت کنم. در هر فیلم فیلمنامه ای وجود داره و کارگردان و عواملی پشت صحنه که بازیگر رو ملزم میکنه که چطووری رفتار کنه. شاید من بیینده که فیلم از پشت صحنه فیلم خبر ندارم دید متفاوتی داشته باشم اما حقیقت اینه بازیگر اختیاری نداره و یه سری دستورات بهش دیکته شده که ملزم به اجراش هست تا چیزی که مد نظر کارگردان و ناظر فیلم هستش بوجود بیاد فقط خواستم بگم مثال خوبی نبود پیش بینی آینده خیلی فرق داره با خبر داشتن از آینده. چیزی که عنوان میشه خداوند از آینده خبر داره پس ما بازیگران فیلم نامه ای هستیک که قبلا تنظیم شده 4 لینک به دیدگاه
قاصدکــــــــ 20162 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۴ سلامراستش من زیاد دوست ندارم وارد بحث ها بشم معتقذم هرکسی اعتقاداتش برای خودشه و هرچی باشه محترم و بهش احترام میذارم. اما در مورد متن شما یه سوال پیش میاد شما دنیا رو به یک فیلم و خدارو ناظر اون خوندید. می خوام کمی درباره خواص فیلم صحبت کنم. در هر فیلم فیلمنامه ای وجود داره و کارگردان و عواملی پشت صحنه که بازیگر رو ملزم میکنه که چطووری رفتار کنه. شاید من بیینده که فیلم از پشت صحنه فیلم خبر ندارم دید متفاوتی داشته باشم اما حقیقت اینه بازیگر اختیاری نداره و یه سری دستورات بهش دیکته شده که ملزم به اجراش هست تا چیزی که مد نظر کارگردان و ناظر فیلم هستش بوجود بیاد فقط خواستم بگم مثال خوبی نبود پیش بینی آینده خیلی فرق داره با خبر داشتن از آینده. چیزی که عنوان میشه خداوند از آینده خبر داره پس ما بازیگران فیلم نامه ای هستیک که قبلا تنظیم شده ناصر خان عزيز قطعاً مثال ها هميشه ناقص اند و فقط براي بيان يك قسمت از تشابهات استفاده ميشن و تمام. من فقط سعي كردم اشتباه نتيجه گيري دوستمون (فكر مي كنم در فلسفه بهش ميگن سفسطه) رو با مثال خودش شبيه سازي كنم به طوري كه متوجه منظورم بشه. وگرنه كاملاً حق با شماست و اگر خود من بخوام براي كل موضوع مثالي بزنم اين مثال درست نيست. به عبارتي : فقط و فقط صفت "آگاهي" خداوند رو به "ناظر فيلم" قبل از تهيه خود فيلم تشبيه كردم. بحث سر جبر و اختيار رو مي سپرم به اهل فن 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده