YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 14 شهریور، 2010 باز پاييز است ... باز اين دل از غمي ديرينه لبريز است باز مي لرزد به خود سر شاخه هاي بيد سرگردان باز مي ريزد فرو بر چهره ام باران باز رنجورم خداوندا پرشانم باز مي بينم كه بي تابم و گريانم باز پاييز است ... باز اين دنيا غم انگيز است باز پاييز است و هنگام جدايي ها باز پاييز است و مرگ آشنايي ها 4
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 14 شهریور، 2010 از تهی سرشار جویبارلحظه ها جاری ست چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب واندر آب بیند سنگ دوستان و دشمنان را می شناسم من، زندگی را دوست می دارم؛ مرگ را دشمن. وای،اما با که باید گفت این؟ من دوستی دارم که به دشمن خواهم از او التجا بردن! جویبار لحظه ها جاری . "مهدی اخوان ثالث" 4
MEMOLI 8954 مالک ارسال شده در 14 شهریور، 2010 درست مثل فنجان قهوه که ته می کشد پنجره کم کم از تصویر تو تهی می شود ... حالا من مانده ام و پنجره ای خالی و فنجان قهوه ای که از حرفهای نگفته پشیمان است ...! گروس عبدالملکیان 7
fanous 11130 ارسال شده در 15 شهریور، 2010 ما سرخوشان مست دل از دست داده ایم همراز عشق و هم نفس جام باده ایم بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند تا کار خود به ابروی جانان نهاده ایم ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد گو باده صاف کن که به عذر ایستاده ایم کار از تو می رود مددی ای دلیل راه که انصاف می دهیم و ز راه اوفتاده ایم چون لاله می مبین و قدح درمیان کار این داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست؟ نقش غلط مبین که همان لوح ساده ایم 6
fanous 11130 ارسال شده در 15 شهریور، 2010 من رسوایی و این بارگناه تو تنهایی و چشم سیاه از من تازه مسلمان بگذر بگذر از سر پیمان، از سر پیمان بگذر 5
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 16 شهریور، 2010 بگذار بمیرم ای خوبتر از گل ای پاکتر از قطره ی شبنم ای دل به تو محتاج من جز تو نخواهم ز دو عالم دل در تب سنگین خمار است ای دوست بهار است جز چشم تو هر چشم خمار است کیفیت چشمان تو چون جام شراب است ای چشم تو سر چشمه ی خورشید یک دم نگاهم کن صیاد منم ای آنکه به دام تو اسیرم بگذار که از پای بیافتم مستانه بمیرم ای هستیم ز تو ارزنده چه دارم؟ که به پای تو بریزم؟ در کوی وفایت چشمانم گر ندهد جان گر سر ندهم بر سر پیمان ای وای به من گر که به محشر پرسند چه کردی در راه محبت؟ 4
MEMOLI 8954 مالک ارسال شده در 16 شهریور، 2010 وسوسهام کرد با آمدنش که خداحافظی کند ... در پاسخ درنگ کردم و هنوز ... در نرمای تاريکی بوی پيراهنش را میشنوم ...! 6
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 16 شهریور، 2010 وفاگر از کسی بینم زخود بیگانه می گردم من آن شمعم که بر گرد سر پروانه می گردم به این جادوگریها احتیاجی نیست چشمت را که من با یک نگاه آشنا دیوانه می گردم گناه از من نباشد گر کسی دردم نمی داند که در این بزم خواب آلود چون افسانه می گردم چرا برخود نلرزم من که در این بزم پر غوغا بدست مردمی بد مست چون پیمانه میگردم به مرغان چمن خوش باد ، باغ و بستان ها من آن بوم سیه بختم که در ویرانه می گردم 3
خاله 3004 ارسال شده در 16 شهریور، 2010 یک آوازه خوان قلب مرا دزدیده و ثروتمندترین مردجهان شده است باور ندارید؟ روزنامه بخوانید ...... تاریخ بخوانید..... حتی فلسفه...... همیشه ثروتمندان دزدان بزرگی بوده اند 6
*Polaris* 19606 ارسال شده در 16 شهریور، 2010 داوودی ها همیشه دیر می رسند چهار یا پنج ماه بعد از بهار 6
خاله 3004 ارسال شده در 17 شهریور، 2010 با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت با هرچه رود راه تو را می توان سرود بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را با دستهای روشن تو می توان گشود 4
MEMOLI 8954 مالک ارسال شده در 18 شهریور، 2010 در خواب روزها زودتر می گذرند ! برايم لالايی بگو می خواهم بخوابم ...! 8
Astraea 25351 ارسال شده در 18 شهریور، 2010 من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها میبینم؛ و ندایی که به من می گوید: گرچه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است 6
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 19 شهریور، 2010 موهايم همه سپيد شد از وقتي که به آسياب عشق تو رسيدم تمام شعرها و آوازهايم را بابت اجاره قلبت دادم چشم هاي خيسم را به لانه پرستو هاي کوچ کرده آويختم تاشايد قاصدکي از دور خبر بازگشت تو را برايم ارمغان بياورد دعا از دست من خسته شد و اجابت از من مي گريزد و گرنه اين همه نذر که من، به ساق سيمين ستاره ها،در دامن پرچين شب دخيل بسته ام تو را نيمه شبي به من باز مي گرداند... فرشته ها غمگين به من مي نگرند و سر در بالهايشان فرو مي کنند خدا عاشقانه به اشک هايم لبخند مي زند اما از هيچ کس کاري بر نمي آيد همه چيز را به من مي دهند 5
MEMOLI 8954 مالک ارسال شده در 19 شهریور، 2010 نامت را در پرانتزی می نویسم که آن را برای همیشه خواهم بست ... سالها بعد چون دری قدیمی بازش می کنند زن بر دریچه خیره مانده و مرد آرام دور می شود ... حالا قلم مو را بردار ! موهای زن را سفید کن گرامافون را خاموش و اندوه را در قاب هایی تاریک از تمام دیوارها بیاویز ... در کشیدن تار عنکبوت آزادی ! در بسته می شود و نامت را در پرانتزی می نویسم که آن را برای همیشه خواهم بست ... سال ها بعد چون قبری بازش می کنند مردی خودکارش دستش دلش در بین یک پرانتز غمگین گیر کرده است ... حالا قلم مو را بردار ...! گروس عبدالملکیان 6
خاله 3004 ارسال شده در 19 شهریور، 2010 ما چیستیم؟ جُز مولکولهای فعال ذهن ِ زمین ، که خاطرات کهکشان ها را مغشوش می کنیم ! 6
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 20 شهریور، 2010 تو قله خیالی و تفسیر تو محال بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال ای همچو شعر حافظ و تفسیر مثنوی شرح تو غیر ممکن و تفسیر تو محال عنقای بی نشانی و سیمرغ کوه قاف تفسیر رمز و راز اساطیر تو محال بیچاره ی دچار تو را چاره جز تو چیست ؟ چون مرگ ناگزیری و تدبیر تو محال ای شعر ای سرنوشت من تقدیر من غم تو و تغییر تو محال ... 5
MEMOLI 8954 مالک ارسال شده در 20 شهریور، 2010 رو در رو برای اعتراف به کلیسا می روم رودرروی علف های روییده بر دیوار کهنه می ایستم وهمه گناهان خود رایکجا اعتراف می کنم ! بخشیده خواهم شد به یقین علف ها بی واسطه با خدا سخن می گویند ... حسین پناهی 5
Astraea 25351 ارسال شده در 20 شهریور، 2010 ای انعکاس خنده ی خورشید در بلور رنگین کمان خم شده از غصه های نور گاهی بیا به خلوت نبضی که مرده است گاهی بیا به خلوت بغضی که سوت و کور_ _یا تار می تند به خودش با گلایه ها یا گوش می دهد به نت اشک های شور دور و برم که پر شده از خانه خانه برج دور و برم که پر شده از قطعه قطعه گور تکرار می شود همه ی واژه های شعر وقتی که لحظه حظه تو را می کنم مرور 3
ارسال های توصیه شده