رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 1.4k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

سالهاست که می خواهم

 

شعر و سیگار را ترک کنم

 

اما نمی شود !

 

آخر چگونه

 

هم شب باشد و تو

 

و هم سیگار و قهوه

 

پس شعر چه می شود ؟!

 

یا اینکه

 

تو باشی و شعر

 

یاد اولین قرار

 

پس سیگار چه می شود ؟!

 

اصلا انگار

 

باید تو را ترک کنم ...!

  • Like 35
لینک به دیدگاه

قسمت هایی از تو در من آرمیده

 

گاهی بلند می شود

 

آهسته

 

خودش را به آخرین ایستگاه می رساند !

 

قطاری که به جای سوت آه می کشد

 

رد دست های مرا به لبخندت می نشاند

 

به پیشوازم آمده ای ...

 

با کوله پشتی، چند دانه گردو

 

و فیلمی که تمام کودکی ام را بازی می کند ...!

 

انسیه کریمیان

  • Like 26
لینک به دیدگاه

تنهایم

 

در این اتاقک کوچک

 

آن سوتر آخرین صندلی

 

انتظار تنهایی مرا می کشد ...

 

در پرده‌ی چشمانم

 

خورشید غروب می کند

 

و آدم ها

 

بی توقف می گذرند

 

از ریزش قطرات باران ...

 

همه‌ی اینها به سرعت می گذرند

 

از پنجره‌ی

 

اتوبوس

 

کهنه ...!

 

پریا پورزند

  • Like 25
لینک به دیدگاه

دمکراسی این نیست

که مرد نظرش را درباره‌ی سیاست

بگوید،

و کسی هم به او اعتراض نکند

دمکراسی این است که

زن نظرش را درباره‌ی عشق بگوید

و کسی هم او را نکشد!

  • Like 27
لینک به دیدگاه

نه تو می ما نی , نه اندوه

و نه هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود قسم

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذ شت

غصه هم خواهد رفت

آن چنان که فقط خاطره ای خواهد ماند ... گرچه اما تلخ !

لحظه ها عریانند

به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشا ن هرگز

توبه آیینه , نه , آیینه به توخیره شده است

تواگر خنده کنی او به تو خواهد خندید

و اگر بغض کنی

آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد !!!!!!!!!

  • Like 18
لینک به دیدگاه

دوباره دل هوای با تو بودن کرده

 

نگو این دل دوریه عشقتو باور کرده

 

دل من خسته از این دست به دعاها بردن

 

همه ی آرزوهام با رفتن تو مردن

 

حالا من یه آرزو دارم تو سینه

 

که دوباره چشم من تو رو ببینه

 

حالا من یه آرزو دارم تو سینه

 

که دوباره چشم من تو رو ببینه

 

واسه پیدا کردنت تن به دل صحرا میدم

 

آخه تو رنگ چشات هیبت دنیا رو دیدم

 

توی هفتا آسمون تو تک ستاره ی منی

 

به خدا ناز دو چشماتو به دنیا نمیدم

 

حالا من یه آرزو دارم تو سینه

 

که دوباره چشم من تو رو ببینه

 

حالا من یه ارزو دارم تو سینه

 

که دوباره چشم من تو رو ببینه

دوباره دل هوای با تو بودن کرده

 

نگو این دل دوریه عشقتو باور کرده

 

دل من خسته از این دست به دعاها بردن

 

همه ی آرزوهام با رفتن تو مردن

 

همه ی آرزوهام با رفتن تو مردن

 

حالا من یه آرزو دارم تو سینه

 

که دوباره چشم من تو رو ببینه

 

حالا من یه آرزو دارم تو سینه

 

که دوباره چشم من تو رو ببینه

  • Like 15
لینک به دیدگاه

چه بی صدا

می شکند

کاسهء آرزوهای

این طفلک بیچاره دلم ...

و

چه عظیم است

غم

نان خیال

چه بلند است

صدای من

وتنهایی من

وچه کوتاه

نخ حوصله ات

وچه نزدیک

نفس آخرمن

وخدا

نزدیک است ...

  • Like 16
لینک به دیدگاه

دلواپس و بی تابم

باز امشبم بی خوابم

ازت خبر ندارمو

تا خود صبح بیدارم

حس خوبی ندارم

چشام همش به ساعته

می پرسم این چه حسیه

یکی میگه خیانته

گوشی رو بردار تا صدات

یه ذره ارومم کنه

این نفسای اخره

دلم داره جون می کنه

همش دارم فکر می کنم

دست یکی تو دستته

دارم می میرم ای خدا

فکر می کنم حقیقته

دلواپس و بی تابم

باز امشبم بی خوابم

ازت خبر ندارمو

تا خود صبح بیدام

حس خوبی ندارم

چشام همش به ساعته

می پرسم این چه حسیه

یکی می گه خیانته

گوشی و بردار تا صدات

یه ذره ارومم کنه

این نفسای اخره

دلم داره جون می کنه

همش دارم فکر می کنم

دست یکی تو دستته

دارم می میرم ای خدا

فکر می کنم حقیقته

  • Like 10
لینک به دیدگاه

هر كه خوبي كرد زجرش مي دهند

هر كه زشتي كرد اجرش مي دهند

باستان كاران تباني كرده اند

عشق را هم باستاني كرده اند

هر چه انسانها طلايي تر شدند

عشق ها هم موميايي تر شدند

اندك اندك عشق بازان كم شدند

نسلي از بيگانگان آدم شدند.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

به خدا دست خودم نيست اگر می رنجم

يا اگر شادی زيبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم .

من صبورم اما . . .

چقدر با همه ی عاشقيم محزونم !

و به ياد همه ی خاطره های گل سرخ

مثل يک شبنم افتاده ز غم مغمومم .

من صبورم اما . . .

بی دليل از قفس کهنه ی شب می ترسم

بی دليل از همه ی تيرگی تلخ غروب

و چراغی که تو را ، از شب متروک دلم دور کند. . . می ترسم .

من صبورم اما . . .

آه . . . اين بغض گران صبر نمی داند ....

  • Like 5
لینک به دیدگاه

از درخت ها

چه بگویم

از آسمان

که فرو رفته تا گلو در دود !

مجبور نیستم شعر بگویم

می توانی مثلاً

قیمت ارز را

از روزنامه ها بپرسی

یا قیمت طلای سیاه را

چه فرق می کند

بشکه ای پنجاه دلار که شد

صد دلار شود ...

در پایتخت خبری نیست

جای آسمان و اخترانش خالی

رهگذران فصل ها را نمی بینند

رنگ ها

فرقی نمی کنند

هی می دوند و نمی رسند ...

عشق را

از مغازه های لوکس می خرند

در آپارتمان ها

دست و پاگیر زندگی می کنند

و در خیابان های شلوغ می میرند ...!

 

مهدی مظفری ساوجی

  • Like 9
لینک به دیدگاه

دریا دریا دکل می کاریم

ماهی ها به جهنم !

کندوها پر از قیر شده اند

زنبورهای کارگر به عسلویه رفته اند

تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند

چه سعادتی !

داریوش به پارس می نازید

ما به پارس جنوبی !

  • Like 5
لینک به دیدگاه

احساس بی کسی می کرد

 

اما نگران نبود ...

 

از جا برخاست

 

جسدی را كه بر کف اتاق افتاده بود، ندید !

 

ناپیدایی اش را در آینده ندید

 

به میز نزدیک شد

 

شعر ناتمامش را خواند ...

 

و بر آخرین برگ دفتر نوشت

 

هنوز هم زیبایی، زندگی ...!

 

واهه آرمن

  • Like 8
لینک به دیدگاه

خداحافظ ...

 

آخرین کلامی که از تو شنیدم

 

و باز قصه‌ی تلخ جاده و آن راه بلند ...

 

که تو را از خلوت من می ربود

 

آسمان می گریست

 

شیشه ها می گریستند

 

و من مبهوت رفتنت ...

 

در پس شیشه های مه آلود

 

بغض دردناکم را بلعیدم !

 

دیوانه وار خندیدم

 

و تو را بدرقه کردم ...!

 

سحر شاه محمدی

  • Like 8
لینک به دیدگاه

مادر از عروسی برگشت

گیس مصنوعی

دندان مصنوعی

لنز چشم

مژه و ناخن مصنوعی را برداشت

خط چشم

خط ابرو

خط لب را پاك كرد

مادربزرگ شد

پدر به طعنه گفت:

لعنت بر این صنایع مونتاژ

  • Like 8
لینک به دیدگاه

باران آهسته بارید

 

بر تمام بام ها

 

کوچه ها و خیابان ها ...

 

به تو اندیشیدم و آن سال ها

 

و تمام غم ها

 

و آیا تو می دانستی...؟!

  • Like 8
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...