felorans666 12046 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۰ من همیشه به قصد آزار دوستان یهو می پرم از پشت سرشون با تغییر صدا می گم از کمیته اومدم خانم... ... اون طفلکام هول می کنن... دیروز گفتم برم حال یکی از بروبچس رو توی سایت بگیرم رفتم بالا سرش گفتم خانم این فیلم های مورد دار چیه.... فیلم غیر اخلاقی دانلود می کنین... ببرمتون کمیته... یهو نگاه کردم دیدم که این که دوستم نیست... طفلی با معصومیت و تعجب و نگرانی زیاد به من نگاه می کرد.... دیدم دوستم سیستم کناریشه.... زدم زیر خنده.... فک کنم به عقلم شک کرده بود... 20 لینک به دیدگاه
Matin H-d 18145 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مهر، ۱۳۹۰ چند روز پیش تو یونی با دوستامون جمع بودیم ..میگفتیم میخندیدم تا کلاس بعدیمون شروع بشه... خلاصه یکی از دوستانم که خیلی مذهبی هست :girlhi:داشت میگفت چند روز دیگه عروسیه داداشمه... فلانه بیساره:(50): ماهم چون میدونستیم خانواده خیلی مدهبی دارن... خواستیم بدونیم عروسیهاشون چه جوریه... خلاصه سوالامونو با خنده می پرسیدیم که ناراحت نشه بهش بربخوره یکی از دوستام ازش پرسید: تو عروسیهاتون بزن برقص دارین؟ گفتش نه ما نمیرقصیم.... پرسیدم مداحو که حتما دیگه دارین: گفت نه مداح هم نمیاریم دوباره پرسیدم پس از این دایره ها (تنبک هست ) میزنید .. گفت نه اونم نداریم.... اما ما مجلسامون خیلی شادن ..میگیم میخندیم.. خیلی خوش میگذره:lol: تودلم میگفتم ای بابا .. پس این همه هزینه هو.. ارایشگاه اینا برا چیه؟:JC_thinking: بری یه گوشه بشینی چه فایده داره اخه!!!!:viannen_38: خلاصه هممون متعجب بودیم که پس اینا چه جوری خوشن.... دوستم نه گذاشت ،نه برداشت... گفت: فهمیدم.جوک میگین :ws47: دوستم::thk: مابقیه دوستام::mpr: من: دوسته مذهبی م: اول اینجوری شد::164:دوم: :w821: سوم::(2310):چهارم: :th_running1: صحنه رو ترک کرد 27 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مهر، ۱۳۹۰ بعد از مدتها یه سوتی باحال دادم... :biggrin: کنار خیابون منتظر تاکسی ایستاده بودم تاکسی هم نمیومد دیگه خسته شده بودم... تا یه دفعه یه پراید که شخصی هم بود ترمز زد (یه دختر و یه خانوم میانسال صندلی قبل نشسته بودن) و منم گفتم (مثلا خیابون هشتم میری؟) و زود سوار شدم. بعدش راننده به من گفت من هشتم نمیرما! شما میدونی فلکه دوم کجاست؟؟ گفتم آره میدونم منم همونجا میرم اشکال نداره برو... :biggrin: یارو هم حرکت کرد... :ydm47612zsesgift969 بعدش یه دفعه دختره از پشت زد زیر خنده... :lol: و گفت آقا ما میخواستیم آدرس بپرسیم شما سوار شدی... منم که یه خورده اینطوری :5c6ipag2mnshmsf5ju3 شده بودم خودمو زدم کوچه علی چپ و گفتم به هرحال اشکال نداره من که مسیرم همینه شمارو هم راهنمایی میکنم... :biggrin: بعدش راننده گفت اقا ما ادرسو واسه این خانوم پرسیدیم (خانوم میانسال) و من به اولین دوربرگردون که برسم دور میزنم... :icon_pf (34): خلاصه یه خورده جلوتر که رفت سر دوربرگردون پیاده شدم... 45 لینک به دیدگاه
Artaria 13629 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مهر، ۱۳۹۰ دیروز رفته بودیم تو یه پاساژ داشتیم میچرخیدیم من یه بوتیک دیدم که تو ویترینش کلی شلوار جین آویزون کرده بود و اصلا هم معلوم نبود دخترونه هستن اول یکم نگاشون کردم، بعد از فروشنده پرسیدم آقا این چنده قیمتش؟ یارو با خنده گفت واس خودتون میخواین؟ منم که تازه فهمیده بودم چه سوتی ای دادم، گفتم نه برا خانومم میخوام 28 لینک به دیدگاه
Valentina 13664 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مهر، ۱۳۹۰ پریشب رفته بودم دندون پزشکی که این سیم کشیا رو سفت کنه..:icon_razz: بعد از این که سیمارو کشید و پدر مارو دراورد.. اومد ی کش بندازه از دندون سمت راست بالا به دندون سمت چپ پایین..:ydm47612zsesgift969 ی آینه داد دستم که ببینم و یاد بده که خودم بتونم عوض کنم.. من اول نفهمیدم آینس.. هی این ور اونورشو نیگا میکردم..گیج درد بودم خو..:icon_razz: بعد گفت باز کن دیگه...:ydm47612zsesgift969 منم دهنمو باز کردم..:53tnkbetm2eof1u84pj بعد یارو هی نیگا میکرد.. گفتم چی شد؟؟ :ydm47612zsesgift969 یهو زد به خنده گفت تو حالت خوبه؟؟؟ این آینه رو میگم وا کن.. :texc5lhcbtrocnmvtp8 29 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۰ این سوتی من نیستا...(چه بچه با وجدونیم من!:girl_blush2::دی) دوستم رفته بود با دوستش بیرون داشتن پاستیل می خریدن دوستش بهش گفت یه پاستیل لب هم بخر اونم به مرده گفته اقا یه لبم بدید 26 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۰ اومدم کیک درست کردم...یه کم روغنش زیاد شد... بعد ته ظرفش هم روغن ریختم که نچسبه....بعد 20 مین رفتم ببینم کیکم در چه حاله...دیدیم داره جیلیز ویلیز می کنه و سرخ می شه تو فر 21 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۰ این روزا خیلی مهمون داشتم حسابی کلافه شدم دیشب به شوهرم گفتم خیلی وقته خونه مامان نرفتیم بریم اونجا سوار ماشین شدیم هنوز سرکوچه نرسیده بودیم که دیدیم یکی هی بوق میزنه منم هی به شوهرم میگم برو بابا نمیخواد نگه داری دیدم دایی شوهرم کنارم وایساده :5c6ipag2mnshmsf5ju3منم تعارف کردم بریم بالا فک کنم صدامو شنید اومدیم تو خونه من شنل پوشیده بودم اول پیش دستیها رو جلو شون چیدم اومدم میوه تعارف کنم شنلم گیر کرد به رومیزی:icon_pf (34): پیش دستیها همه رفت گوشه میز کلا مدل میز عوض شد هول هولکی درست کردم رفتم چایی بیارم دوباره شنلم گیر کرد به رومیزی:icon_pf (34): خلاصه سوتی پشت سوتی:girl_blush2: 28 لینک به دیدگاه
jonny depp 8297 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۰ دیروز از 8 صبح تا 7 شب کلاس بودم عصر می خواستم چای درست کنم هر کاری می کردم گاز روشن نمیشد بعد چند دقیقه ور رفتن با گاز فهمیدم کبریت روشن نکردم :icon_razz: 18 لینک به دیدگاه
poor!a 15130 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۰ یه سوتی دادم دیروز که هنوز شرمندم :icon_pf (34): صبح روز عروسیم پا شدم گفتم تو پروفایلم بنویسم عروسیمه با کلی ذوق اومدم نوشتم دارم میرم عروسی کنم:girl_blush2: بگو مبارکه شب تو عروسی یکی از بچه ها زنگ زده میگه این چیه نوشتی ؟ میگم چی نوشتم ؟:JC_thinking: میگه برو ببین:viannen_38: وسط عروسی با موبایل اومدم دیدم وایییییییییییی :icon_pf (34): قرار بوده بنویسم دارم عروسی میکنم ی عروس نیفتاده نوشم دارم عروس میکنم :girl_blush2: حالا وسط عروسی خودمو خانومم سیاه شدیم از خندهههههه:ws47: 38 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۰ یبار واسمون آجر آوردن ، باید خالی میکرد جلو در پارکینگ ، منم با مامانم داشتیم نگا میکردیم، به جای جلو در روش خالی کرد ، منم گفتم اوف ننه درو ... :icon_pf (34): فکر کن ، تا حالا پیش مامانم بزرگترین فحشی که داده بودم کثافت بود:icon_pf (34): 22 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۰ واسمون که غذا میارن شرکت ، دور هر ظرف واسه اینکه درش باز نشه دو تا کش میکشن. ما هم این کشارو جمع میکنیم میذاریم تو یکی از شاخه های چوب لباسی. دیروز غذا که آوردن، من چندتا غذارو باز کردم، در حالیکه همه داشتند میز غذا رو مرتب میکردن جلوی رئیس شرکتمون و خانمای شرکت به رفیقم گفتم امیر این کشارو بذار تو جاکش. :icon_pf (34): بعد دیدم همکارای مردم سرخ . سفید دارن میشن، رئیس دفترمون هم داره سوت میزنه خانومام همه فرار کردن رفتن تو اتاقشون. :thumbsdownsmiley: :biggrin: 31 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۰ رفیقم داشت تعریف میکرد که جاده تهران مشهد پر از دوربینه که هم عکس میندازن هم تصویر برداری میکنن! منظورش این بود هم عکس میندازن هم فیلم میگیرن. :biggrin: 26 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۰ امروز تو یونی با موبایلم میحرفیدم اخرای صحبتم بود که یکی از همکلاسیای پسرو دیدم گفت سلام خانم ....منم داشتم با دوستم که پشت خط بود خدافظی میکردم به دوستم گفتم سلام برگشتم سمت هم کلاسیم گفتم خدافظ بعد خودم مردم از خنده 19 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۰ دوستان عزیز لطفا در این تاپیک اسپم نکنید. فقط سوتی های خود را تعریف کنید. سایر پست ها خذف شد. 8 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، ۱۳۹۰ امروزبا دوستم از دانشگاه میومدیم خونه...تو ماشین بودیم جفتی خستـــــــــــــــــه حالا بیشتر از خستگی گرسنگی داشت میکشت مارو ناهار نخورده بودیم تعطیلم که شد کلاسمون از ترس اینکه ماشین پیدا نشه بلافاصله راه افتادیم خلاصه انقد گرسنه بودیم که خیال بافی میکردیم راجع به غذا...که الان بریم خونه چی باشه غذا ... چقد بخوریم... داشتیم حرف میزدیم من از تو ماشین یه خانومه رو دیدم کنار خیابون ایستاده بود نون بربری دستش بود به دوستم گفتم وای خانومه رو ببین نون بربری دستشه حتما شام گوشت کوب دارن جالب اینه دوستمم فهمید چی میگم...گفت آره سپید خوشبحالشون بعدچند ثانیه فهمیدیم من جای آبگوشت گفتم گوشت کوب :ws47: 23 لینک به دیدگاه
zahra-d 4993 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۰ از سوتیای bf خواهرم میخوام بگم: یبار داشت راجبه دخترای فامیلشون حرف میزد که هیچکدومشونو قبول نداره اومد خودشیرین بازی در بیاره جلو خواهرم بگه یه تاره موی تورو با اونا عوض نمیکنم سوتی داد گفت من یه تار موی اونا رو با تو عوض نمیکنم یبارم پیشه یه مهندسی رفته بود واسه اینکه واسش کار جور کنه به مهندسه گفت مهندس من گردن شما خیلی حق دارم!بعد خودش فهمید گند زده گفت خیلی کاراست که باید واستون انجام بدم:lol: 32 لینک به دیدگاه
bpcom 10070 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مهر، ۱۳۹۰ چند روز پیش از دانشگاه میومدم خونه که یکی از دوستای قدیمی دیدم که تو خیابون واستاده و منتظر تاکسیه. چند ماهی هم بود که ندیده بودمش،خلاصه سوارش کردم و کلی حال و احوال وشروع کردیم به حرف زدن و منم رانندگی میکردم. یه دفعه دوستم گفت کجا داری میری ؟ اینجا که کوچه خودتونه ؟ یه دفعه به خودم اومدم دیدم انقدر گرم صحبت با هم شده بودیم من اصلا ازش نپرسیده بودم کجا میخوای بری تا برسونمت و مستقیم اومده بودم طبق عادت سمت خونه خودمون :icon_pf (34): واسه اینکه زیاد ضایع نشه گفتم : میدونم یه وسیله باید از خونه بر دارم . اونو بر میدارم بعدش تو رو هر جا خواستی میرسونم :53tnkbetm2eof1u84pj دوستمم گفت باشه ولی فکر کنم فهمید که سوتی دادم :biggrin: 27 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مهر، ۱۳۹۰ هفته پیش با یه سری از دوستام رفته بودیم کافی شاپ،یکی از دوستام بود که چندماهی ندیده بودمش.موقع سلام و احوالپرسی، برگشت بهم گفت خوشگل بودی خوشگلتر شدی، منم هول کردم گفتم دیگ به دیگ می گه روت سیاه منظورم این بود ببین کی به کی می گه خوشگل.تو خودت به این خوشگلی 32 لینک به دیدگاه
saray89 3064 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مهر، ۱۳۹۰ جمعه با اکیپ دوستای دوستم رفته بودیم کوه منم چون یه آشنایی قبلی داشتم برا جلوگیری از هر گونه برخورد بعدی اومدم خط و نشون بکشم میخواستم به دوستم بگم به جفتشونم (دوتاشونم) بگو...... به جاش خیلی جدی و محکم گفتم مینا به جفت تاشونم بگو... :biggrin: 21 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده