sam arch 55879 ارسال شده در 11 آذر، 2011 تو یک شهر دور در منطقه محروم رفته بودم واسه کاری..میخواستم برم کافی نت...شنیده بودم کافی نتی همین نزدیکی هاست....رفتم در زدم....ساعت 9 صبح....کسی نیومد..بیشتر در زدم....دیدم یکی داره میاد..... کیه؟؟؟؟... چه خبرته.....چی میگی کله سحره ای؟؟!!!!!.... جواب دادم..ببخشید اومدم واسه اینترنت....گفت برو کله پاچه تو بزن بعد بیا عموووووو....:w888: گفتم حالا تو بیا یک کاسه زبونم واسه تو آوردم....بیا نونشم تازه است..... طرف اومد در رو وا کرد یک جوون 17....18 ساله...با شلوار کردی و تی شرطه حلقه ای..با چشای قرمز..:imoksmiley: اومد گفت:خوش مزه هم که هستی؟؟؟!!!..:evilsmile: گفتم اختیار دارین...نمک از خودتونه..... گفت برو عمو یک ساعت دیگه بیا وضعمو که میبینی؟!!!!... گفتم بیا کار مارو راه بنداز ما کار داریم...گفت ندیدمت اینجا ها.....؟؟؟؟...گفتم ماله اینجا نیستم...واسه کاری اومدم...گفت چی کار؟؟!!!... می خواستم بگم به توچه؟!!...ولی کارم گیرش بود...گفتم من اومدم برای بازبینیه نقشه شهری شهرتون.....یک دفعه دیدم چشاش گرد شد....به مهندس.....بفرما تو...بفرما..... گفتم نه ممنون...فقط این کاره مارو راه بندازی ممنونت میشم...اصلا راه نداره بیا تو بیا.....:4chsmu1: گفتم آقاجون کار دارم بیا این کاره مارو راه بنداز....گفت چشم مهندس صبر کن برم کلید بیارم.....رفت کلید آورد در رو وا کرد...کلا مغازه متراژش 20 مترمربع نمی شد..... کامپیوتر رو راه انداخت نشستیم پشتش.....ععععععع ویندوز 98؟؟؟؟؟؟....اینا مگه هنوز کار میکننن؟؟؟؟؟ مگه میشه....؟؟؟؟؟؟؟؟خوب بریم اینترنت اکس پلور رو وا کنیم....کلیک.......10 مین بعد.....خو وا شد......بریم گوگل.......10 مین بعد ...وا شد....خو نو اندیشان.......10 مین بعد..خو واشد.....کلا 1 ساعت طول کشید تا من کار 15 دقیقه ای رو انجام بدم..... موقع کار دیدم یک پسربچه...اومد تو گفت سلام آقا رجب.....گفت رجب چیه؟!!!....من شهرامم!!!.... :ws28:از عوارض شهر شدن یک جا همینه دیگه ملت میخوان اسمشونم شهرش شه....!!!:ws28: اومدم واسه کلاس کامپیوتر.....شهرام گفت....کامپیوتر نه یارانه!!!!......(از این به بعد حرفاش نیاز به ترجمه داره!!...ترجمه میکنم واستون!!).... :ws28: حالا بیا اینجا بشین پشته...مانیتورینگ(مانیتور)..... حالا نگاه کن به این صفحه میگن....دستاپ(دکستاپ)..... اینام آیکیوهاشن(آیکون هاش).... اینم مونو استارشه(منو استارت).... من دیگه طاقت نیاوردم زدم زیر خنده:ws28::ws28: برگشت چپ چپ نگاهم کرد.....گفتم ببخشید یکی از دوستام پی ام خنده دار گذاشته بود...برگشت به پسره گفت میدونی پی ام چیه؟.....پی ام همون اس ام اس خودمونه!!!.......:ws28::ws28: موقع حساب کردن.....آقا چه قد شد؟!...قابلی نداره مهندس......باشه...جان من باشه.....3000 تومن!!!!!...گفتم 1 ساعت بودا نه 3 ساعت.....گفت گفتم قابلی نداره مهندس...ولی خو این جا حق بدی آب و هوا و منطقه محروم هم میاد روش دیگه.....!!!!!! :ws28: 35
rojnay 181 ارسال شده در 11 آذر، 2011 تو یک شهر دور در منطقه محروم رفته بودم واسه کاری..میخواستم برم کافی نت...شنیده بودم کافی نتی همین نزدیکی هاست....رفتم در زدم....ساعت 9 صبح....کسی نیومد..بیشتر در زدم....دیدم یکی داره میاد..... کیه؟؟؟؟... چه خبرته.....چی میگی کله سحره ای؟؟!!!!!.... جواب دادم..ببخشید اومدم واسه اینترنت....گفت برو کله پاچه تو بزن بعد بیا عموووووو....:w888: گفتم حالا تو بیا یک کاسه زبونم واسه تو آوردم....بیا نونشم تازه است..... طرف اومد در رو وا کرد یک جوون 17....18 ساله...با شلوار کردی و تی شرطه حلقه ای..با چشای قرمز..:imoksmiley: اومد گفت:خوش مزه هم که هستی؟؟؟!!!..:evilsmile: گفتم اختیار دارین...نمک از خودتونه..... گفت برو عمو یک ساعت دیگه بیا وضعمو که میبینی؟!!!!... گفتم بیا کار مارو راه بنداز ما کار داریم...گفت ندیدمت اینجا ها.....؟؟؟؟...گفتم ماله اینجا نیستم...واسه کاری اومدم...گفت چی کار؟؟!!!... می خواستم بگم به توچه؟!!...ولی کارم گیرش بود...گفتم من اومدم برای بازبینیه نقشه شهری شهرتون.....یک دفعه دیدم چشاش گرد شد....به مهندس.....بفرما تو...بفرما..... گفتم نه ممنون...فقط این کاره مارو راه بندازی ممنونت میشم...اصلا راه نداره بیا تو بیا.....:4chsmu1: گفتم آقاجون کار دارم بیا این کاره مارو راه بنداز....گفت چشم مهندس صبر کن برم کلید بیارم.....رفت کلید آورد در رو وا کرد...کلا مغازه متراژش 20 مترمربع نمی شد..... کامپیوتر رو راه انداخت نشستیم پشتش.....ععععععع ویندوز 98؟؟؟؟؟؟....اینا مگه هنوز کار میکننن؟؟؟؟؟ مگه میشه....؟؟؟؟؟؟؟؟خوب بریم اینترنت اکس پلور رو وا کنیم....کلیک.......10 مین بعد.....خو وا شد......بریم گوگل.......10 مین بعد ...وا شد....خو نو اندیشان.......10 مین بعد..خو واشد.....کلا 1 ساعت طول کشید تا من کار 15 دقیقه ای رو انجام بدم..... موقع کار دیدم یک پسربچه...اومد تو گفت سلام آقا رجب.....گفت رجب چیه؟!!!....من شهرامم!!!.... :ws28:از عوارض شهر شدن یک جا همینه دیگه ملت میخوان اسمشونم شهرش شه....!!!:ws28: اومدم واسه کلاس کامپیوتر.....شهرام گفت....کامپیوتر نه یارانه!!!!......(از این به بعد حرفاش نیاز به ترجمه داره!!...ترجمه میکنم واستون!!).... :ws28: حالا بیا اینجا بشین پشته...مانیتورینگ(مانیتور)..... حالا نگاه کن به این صفحه میگن....دستاپ(دکستاپ)..... اینام آیکیوهاشن(آیکون هاش).... اینم مونو استارشه(منو استارت).... من دیگه طاقت نیاوردم زدم زیر خنده:ws28::ws28: برگشت چپ چپ نگاهم کرد.....گفتم ببخشید یکی از دوستام پی ام خنده دار گذاشته بود...برگشت به پسره گفت میدونی پی ام چیه؟.....پی ام همون اس ام اس خودمونه!!!.......:ws28::ws28: موقع حساب کردن.....آقا چه قد شد؟!...قابلی نداره مهندس......باشه...جان من باشه.....3000 تومن!!!!!...گفتم 1 ساعت بودا نه 3 ساعت.....گفت گفتم قابلی نداره مهندس...ولی خو این جا حق بدی آب و هوا و منطقه محروم هم میاد روش دیگه.....!!!!!! :ws28: دسکتاپ (desktop) 21
Sepideh.mt 17530 ارسال شده در 14 آذر، 2011 خب این سوتی مربوط میشه به یکی از دوستام با کمی فقط کمی(خدا ششششاهده) اذیت من من 2سال همدان درس خوندم اونجا با 2تا از بچه های همدانی صمیمی شدم آتنا(titi.kh ) و گلناز یه شب که اینا اومده بودن شب پیش من بمونن واسه گلی یه کاری پیش اومد باید زنگ میزد به مامانش تلفن خونه رو برداشت شروع کرد به شماره گرفتن من رفتم گفتم گلی من چون این تلفن رو از تهران آوردم با کده تهران جوره فقط شماره های تهران رو بدون کد میگیره تو الان بخوای زنگ بزنی خونتون باید کد بگیری اونم گفت ااا راست میگی؟...تلفن رو قطع کرد دوباره برداشت و شماره گرفت 0811.... من و آتنا در اولین لحظات :jawdrop::jawdrop::jawdrop: من و آنتا لحظاتی بعد و هر وقت که یادمون میاد :ws47::ws47: گلی از لحظه ای که فهمید چیکار کرده و هروقت که یادش میاد :viannen_38::viannen_38::viannen_38: 29
تینا 15116 ارسال شده در 14 آذر، 2011 از خواب بیدار شدم سریع حاضر شدم برم بیرون زنگ زدم اژانس ماشین برام بفرسته رفتم پشت در خونمون وایسادم تا ماشین بیاد دیدم یه ماشینی بوق زد منم سرمو کردم بیزون دیدم یه پرایدیس وایساده منم گفتم اژانس اقا دیدم مردخندید تازه دوزاریم افتاد که بابا این همسایه دیوار به دیوارمونه منم پوکیدم از خنده عذرخواهی کردم 25
Artaria 13629 ارسال شده در 16 آذر، 2011 صبح رفته بودم سلمونی، خیلی شلوغ بود و آرایشگر با عجله داشت کار میکرد اتو مو رو داد بهم گفت آقا بهرام اینو بی زحمت بزن به پریز تا گرم شه کارش با اتو که شروع شد، دید اتو مو گرم نیست ، بیچاره فک کرد خراب شده، همه هم منتظر بودن نوبتشون بشه:167: یک نگاهی به پریز انداختیم،دوشاخه را به پریز تلفن زده بودم همه همچین نگام کردن که .... :hapydancsmil: 27
El Roman 31720 ارسال شده در 16 آذر، 2011 تو یه جمع چند نفری نشسته بودیم چند نفر هم تازه وارد بود ، بحث فیلم و اینا شد بعدش بحث سی دی فروشا ، من گفتم: آقا از هرکسی میگیرین بگیرین از طوفان نگیرین ؛ مردک نمیدونه فیلم چیه همش خالی میبنده ، گرون هم میده تازه ، فیلمه پرده میده خودشم گرون رسما یعنی دزده یکی از این تازه واردا سیگارشو در آورد آتیش میزد هر پکی که میزد یک چهارم سیگار میرفت ، بعد یکی گفت اون داداشه طوفان بود 24
HaMeD-GibsoN 1859 ارسال شده در 17 آذر، 2011 دیروز داشتم واسه نامزدم نطق میکردم میخواستم بگم تو فکر فرو رفته؟ گفتم : فکرش فرو رفته!!!! نیگاش کردم دیدم چشاش از تغجب زده بیرون 31
* v e n o o s * مهمان ارسال شده در 17 آذر، 2011 نمیدونم به این میشه گفت سوتی یا نه :persiana__hahaha: دیشب اومدم لپ تاپو گذاشتم رو میز کوچولوم و تکیه دادم به دیوار پشت سرم و تو نت میچرخیدم؛ دیدم صدایه پچ پچ از سمته چپم میاد؛ سمته چپم فقط یه کمد کتاب بود؛ درشو وا کردم شاید چیزی توشه :banel_smiley_52: هیچی نبود, گفتم شاید از موبایلمه؛ دیدم اونم که موردی نداره؛ خونه هم کسی نبود؛:banel_smiley_52: هر بار که میشستم صداش میومد؛ سمته چپ رو نگاه میکردم چیزی نبود؛ اخساس کردم دیگه دارم خل میشم،:icon_pf (34): کم کم خودمو زدم به نشنیدن ؛ :persiana__hahaha: آخرش بعد 2 ساعت که اومدم کتابمو که سمته چپم بود بردارم, دیدم گوشیمه ( از این هندزفریا هستا؛ من میزنم به لپتاپو و با اون آهنگ گوش میکنم) , آهنگ داشت پخش میشد؛ از اون صدا در میمود و من حواسم نبود :persiana__hahaha:
Mahnaz.D 61917 ارسال شده در 18 آذر، 2011 سر کلاس بودیم استاد تاریخ معماری داشت یه تصویر نشون می داد که یه مجسمه بود با سر انسان و بدن گاو...اما گاوه 5 تا پا داشت... گفت کسی می دونه دلیلش چیه؟ یکی ار بچه ها گفت: استاد برای ایستایی بیشتر که گاوه بتونه وزن رو تحمل کنه 30
captain 9274 ارسال شده در 19 آذر، 2011 دیروز یکی از همکارام اومد توی دفترم و گفت می خواد توی صفحه face book خودش یه چیزی بهم نشون بده. بعد هم از کامپیوتر من با ID و password خودش وارد شد و ... بعد یه دفعه کاری براش پیش اومد و رفت بیرون. من هم بعد از چند دقیقه به حساب این که توی صفحه خودم هستم شروع کردم به پیام دادن و سر کار گذاشتن دوستان مشترکمون... نگو که این همکارمون با خیلی هاشون شوخی نداره و خیلی جدیه.. از دیروز همه چی قاطی پاطی شده و این همکارمون تا بقیه رو می بینه و سریع در میره .... بقیه هم 28
goddess_s 16415 ارسال شده در 19 آذر، 2011 داشتم از سر کار بر میگشتم خونه! ذهنم حسابی درگیر و مشغول بود، از تاکسی که میخواستم پیداشم یک خداحافظی گرم و صمیمی با راننده کردم...:persiana__hahaha: طفلک راننده هنگ کرده بود:Laie_28: 32
Mahnaz.D 61917 ارسال شده در 22 آذر، 2011 سر کلاس تاریخ معماری بودیم...استادمون خیلی بلده..حیتی از فیلمای تاریخی هم ایراد می گیره... داشت یه چیزی رو توضیح می داد...بعد گفت این موضوع تو فیلم اسب تروژان هم هست...بعد از اوناست که مثلا" بگی آره منم دیدم این فیلمو ..می گه خب کجاش بود؟ دلیلت چیه؟ گفت کیا دیدن فیلمو؟ یه سری دستمونو بالا بردیم.... یهو یادم اومد اه این گیره....زودی دستمو آوردم پایین...چشمای استاد گرد شد....گفتم الان می گه توضیح بده...به دوستم می گم زهرا من غلط کردم فیلمو ندیدم.... 24
Mahnaz.D 61917 ارسال شده در 22 آذر، 2011 اومدم موهای شوهرمو کوتاه کنم....قیچی رو گرفتم دستم....دنبال شونه می گشتم... میگم: فرهاد قیچی کو؟ می گه دستته می گم : فرهاد بت می گم قیچی کو؟ می گه دستته به خدا.... گفتم: مگه من مسخره ی تو ام...بت می گم قیچی کو؟ باز می گه به جون خودم دستته...ببین! دیدم آره قیچی دستمه.....دیدم بد ضایع شدم.... می گم شونه کو؟ می گه اونم جلوته :icon_pf (34): 30
Mahnaz.D 61917 ارسال شده در 22 آذر، 2011 استادمون اومد تفاوت 2 تا بنا رو بگه...گفت اصلی ترین تفارت ظاهریش چیه؟ چرا؟ حالا کلا" یکی از ینا ها ستون نداشت اون یکی 100 تا ستون داشت.... بنده خدا پسره گفت: این یه کم کج تر از اونه....همین 24
RAPUNZEL 10430 ارسال شده در 22 آذر، 2011 هميشه با دوستاي دانشگامون با هم شوخي داريم خبيث بازي در مياورديم :2rqfst4: مثلا پول ميديم به هم قاپ ميزنيم بقيشو از دست همديگه آخراي همين ترم تابستونيم بود با دوستم كاربر (sipi) رفتيم كافينت روبروي دانشگا پسره هي پولو گرفت هي پولو داد معلوم نبود داره چيكار ميكنه اصلا ... گيج بود هي در حال حساب كردن بود كه من حساب كردم بايد 300 بهم پس ميداد منم هم ديرم شده بود هم حواسم نبود بابا اين پسر مردمه دوستم نيس :icon_pf (34):ديدم يه صدي و دو تا ديويستي دستشه ...يه صدي و يه دويستي رو سري قاپ زدم گفتم اين مال خودمه...:tt2: يهو ديدم پسره اينجوري خشكش زد واااااااااااااي تازه به خودم اومدم عجب كاري كردم دوستم داشت از شدت خنده غش ميكرد پسره كه صداش در نميومد دهنش وا بود چشا بسته داشت ميتركيد از خنده منم كلي گيجالت كشيدم:girl_blush2: معذرت خواهي كردم زودي اومدم بيرون :icon_pf (34)::th_running1: 31
RAPUNZEL 10430 ارسال شده در 22 آذر، 2011 هميشه براي تالار گيلان شكلك پرچم بالا رو ميذارماصلنم حواسم به پرچما نبود كه به جاي پرچم چي هست!!!! ميخواستم متفاوت باشه يه شكلك پرچم بالاي ديگه رو چندين بار واسه يكي از اخويان انجمن در جاهاي مختلف ميون حرفام فرستادم:icon_pf (34): نگو لامذهب نميخواد تفاوت ايجاد كني ... به يكي از دخترا دادم همون شكلكو گف (به پرچم يه نگا بكن) يهو نگا كردم ديدم يا ابالفضل به جاي پرچم يه چيز ديگست:icon_pf (34): يني الان دارم از خجالت ذوب ميشم:mpr: 25
sam arch 55879 ارسال شده در 23 آذر، 2011 می خواستم برم سفر با اتوبوس...رفتم اطلاعات....گفتم ببخشید آقا....این اتوبوس ما کدومه؟!.... برگشت یک نگاهی کرد بهم.....چشم هاش قرمز بود.....:97: یگجوری نگام کرد خودم حساب کار دستم اومد....گفتم منظورتون اینه که رو بلیط شماره اتوبوس رو نوشته؟!!!!... بیشتر چشماش گرد شد....:jawdrop: گفتم حالا منظورتون اینه که خوب تو که میدونی چرا می پرسی؟!!!.....:lol: دیدم داره آماده میشه بتوپه بهم....گفتم از راهنمایی تون ممنون...:texc5lhcbtrocnmvtp8 خدا به شما خیر بده از صبح تا شب با مردم سر و کله می زنین و راهنمایی شون میکنین!!!.....اومد تا چیزی بگه دیدم یکهو یک مادر فولاد زره ساکشو گذاشت رو پیشخون... با لهجه غلیظ شهرستانی گفت آقا این اتوبوس ما کدومه؟؟؟؟؟ دیدم یارو داره اشکش در میاد تنهاش گذاشتم!!!!!! :ws28: رفتم سمت اتوبوس ها....از سر خط شروع کردم....اتوبوس رو پیدا کردم...شاگرد شوفر داشت اسباب مردم رو تحویل می گرفت می چپوند تو محفظه بار یکی داد میزدآقا یواش تر....شکستنی توشه!!!....:w00: من ساک رو دادم دستش گفتم این یکی رو واقعا مواظب باش لپ تاپ توشه؟!! گفت:هاااا؟؟؟؟چی توشه؟!!! گفتم هیچی یک لحظه بده من....لب تاب رو از توش برداشتم دادم دستش گفتم حالا هر چی دق و دلی داری رو این یکی خالی کن..... 35
Mahnaz.D 61917 ارسال شده در 24 آذر، 2011 امروز با بچه های یونی رفته بودیم نمایشکاه...یکی از بچه ها قرار بود دیر تر بیاد....منم نمی شناختمش...تو کلاس زهرا دوستم بود.... دیدم از ساختمون دانشگاه بلژیک اومدیم بیرون...یه پسره داره با یکی از دخترامون می حرفه...می گه و می خنده... منم زدم به زهرا گفتم این پسره کیه؟خودشو چسبوند به گروه ما گفت وااااااااااا :ydm47612zsesgift969 گفتم مردم چه زود پسر خاله می شن ! گفت اینو می گی؟ بابا هم کلاسیه ماست...دیر اومده 20
Mahnaz.D 61917 ارسال شده در 24 آذر، 2011 بارون داشت میومد امروز....زهرا گفت مهناز من دوربین دستمه...چترمو باز می کنی؟ یه 10 نفر واستاده بودیم....کلی هم از این چینیا...خیلی اتو کشیده.... منم دکمه ی چترو محکم فشار دادم..از دستم در رفت...عین فشنگ پرید 2 متر جلو تر :ydm47612zsesgift969 جالبیش اینه که باز هم نشد ملت همه زدن زیر خنده :ws47: 26
دختر شاه پریون 1483 ارسال شده در 26 آذر، 2011 داشتم میگفتم:ی مامی کیک درس کرده بودو خاله ام اینا هم بودن بوی سوختنی ابلند شد پسر خالم گف بو سوختنی میاداااا مامانم خیلی جدی گف : فک کنم دیگه داره درس میشه تو خونه ما تا چیزی نسوزه ینی درس نشده:ی 27
ارسال های توصیه شده