آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اردیبهشت، ۱۳۹۳ بسه دیده برین خونه هاتون شما که اون دو تا لپتو باید بکَنَم بزارم کف دستت لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اردیبهشت، ۱۳۹۳ ابداااااااااااااا شما که اصلا مهمان پذیر و مهمان نوازی ، دختر اینقد اروم و ساکت بودی به نهال مجازی امیدوار شدم مگه مشهدی هستی؟ قربونت لطفت داری بانو :5c6ipag2mnshmsf5ju3 نهال مجازی مگه چیه؟ خانواده ام هستن لینک به دیدگاه
pari.v 10304 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اردیبهشت، ۱۳۹۳ بسه دیده برین خونه هاتون سودی خاله بیا بکشمت....... چرا نیومدی ببینمت؟؟؟؟ هااااااااان؟؟؟؟؟؟ :w589: لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اردیبهشت، ۱۳۹۳ سودی خاله بیا بکشمت....... چرا نیومدی ببینمت؟؟؟؟ هااااااااان؟؟؟؟؟؟ :w589: نیومتم اما خیلی ناسم لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اردیبهشت، ۱۳۹۳ من ازین کارا نمی کنم :scared9: خوشم میاد همه این موقع ها مخفی میشن ولی عاشق همدیگه هم هستن لواشکو که طفلی گردن میلاد انداختیم از من خجالت کشید فک کرد دلم واقعا خواسته خرید و به کام همه شد، بستنی رو هم که اینقد شیرینی شیرینی گفتین ، اینقد استخاره کردن اخرش 3 نفر واسه 4 تا بستنی دنگ گذاشتن خریدن ،شکلاتم که خدا خیرشون بده خانوم سلامت تو کیفشون داشتن ، این چه دوست داشتنیه اخه ؟ لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اردیبهشت، ۱۳۹۳ قربونت لطفت داری بانو :5c6ipag2mnshmsf5ju3نهال مجازی مگه چیه؟ خانواده ام هستن نهال مجازی حداقل یکم صحبت میکنه باهامون، هرازگاهی یادی میکنه اونجا که 3 قلوهای بهم چسبیده با مینا و میم شیمی بودی بانو ، سکوت اختیار کرده بودی لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اردیبهشت، ۱۳۹۳ نهال مجازی حداقل یکم صحبت میکنه باهامون، هرازگاهی یادی میکنه اونجا که 3 قلوهای بهم چسبیده با مینا و میم شیمی بودی بانو ، سکوت اختیار کرده بودی خو ازمون دور بودی لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۳ خو ازمون دور بودی بلیط گرون بود بخری بیایی پیشش بشینی؟ لینک به دیدگاه
Mr. Specific 43573 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۳ آخ جون گیس و گیس کشی :hapydancsmil: لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۳ آخ جون گیس و گیس کشی :hapydancsmil: گیس و گیس کشی نیست داریم خاطراتمون رو مرور میکنیم لینک به دیدگاه
Mr. Specific 43573 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۳ گیس و گیس کشی نیست داریم خاطراتمون رو مرور میکنیم مشخصه لینک به دیدگاه
Valentina 13664 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۳ چه جو مهربانی من که اصلا نشد امسال برم نمایشگاه.. لینک به دیدگاه
pari.v 10304 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۳ آتروس کجایی بگی: دخترااا.. دختراااااااا.. لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۳ آتروس کجایی بگی: دخترااا.. دختراااااااا.. همچین میگه انگار صد سال گذشته و آتروس بابا بزرگمون بوده :/ لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۳ آخ جون گیس و گیس کشی :hapydancsmil: هیچم گیس و گیس کشی نیست فقط داریم یه کم جریان رو باز میکنیم لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۳ عزیزم دیگه هر چی بود گذشت همینکه دیدمتون خوشحال شدم ، نیاز به توضیح نیست اما فقط واسه اینکه فراموش کردین میگم وقتی اومدم و چون بچه ها داشتن میومدن جمع یکم شلوغ بود من کنار راضیه بودم اون ردیفی که اقای مهندس محمد عارف نشسته بودن و شما رو به روی ما بودین بعد من چون خیلی دوستتون دارم از راضیه اجازه گرفتم بیام کنارتون و اینکارو کردم که بعدشم بچه ها حلقه زدن و خانوم سلامت وسط نشستن و اون کاغذ رو امضا زدیم، دیگه دیدم خیلی با هم دلتنگی دارین و با هم صحبت میکنین راضیه هم دید تنهام گفت برگردم سرجای قبلیم البته امید هم همین نظر رو داشت که من برگشتم، بعد شما تشریف بردین کتاب بخرید و برگشتین کنار خانوم اربنیست نشستین که منم نزدیکتون کنار راضیه و ... بودم بعضی دوستان اومدن از خاطراتشون اینجا نوشتن من چیزی ننوشتم الان این متن شد خاطره ی من خیلی باحالی فاطمه تمام موقعیت رو شرح دادی فقط من دلم از همتون گرفته که هیچ کدومتون درباره اون کارگرای مظلوم شهرداری صحبت نکردید لینک به دیدگاه
pari.v 10304 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۳ همچین میگه انگار صد سال گذشته و آتروس بابا بزرگمون بوده :/ خب بوده دیگه :5c6ipag2mnshmsf5ju3 لینک به دیدگاه
pari.v 10304 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۳ خیلی باحالی فاطمه تمام موقعیت رو شرح دادیفقط من دلم از همتون گرفته که هیچ کدومتون درباره اون کارگرای مظلوم شهرداری صحبت نکردید راستشو بخواین من فک کردم شله مِدن دعوتشون کرده بودم میتینگ.. محمد چجوری دلت اومد شله ندی؟؟؟ لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۳ راستشو بخواین من فک کردم شله مِدن دعوتشون کرده بودم میتینگ.. محمد چجوری دلت اومد شله ندی؟؟؟ من چند بار خواستم برم یه سلامی بهشون بدم ولی خب نشد اگر میرفتم میشد سرکارگرشون بخاطر رنگ متفاوتم لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۳ عزیزم دیگه هر چی بود گذشت همینکه دیدمتون خوشحال شدم ، نیاز به توضیح نیست اما فقط واسه اینکه فراموش کردین میگم وقتی اومدم و چون بچه ها داشتن میومدن جمع یکم شلوغ بود من کنار راضیه بودم اون ردیفی که اقای مهندس محمد عارف نشسته بودن و شما رو به روی ما بودین بعد من چون خیلی دوستتون دارم از راضیه اجازه گرفتم بیام کنارتون و اینکارو کردم که بعدشم بچه ها حلقه زدن و خانوم سلامت وسط نشستن و اون کاغذ رو امضا زدیم، دیگه دیدم خیلی با هم دلتنگی دارین و با هم صحبت میکنین راضیه هم دید تنهام گفت برگردم سرجای قبلیم البته امید هم همین نظر رو داشت که من برگشتم، بعد شما تشریف بردین کتاب بخرید و برگشتین کنار خانوم اربنیست نشستین که منم نزدیکتون کنار راضیه و ... بودم بعضی دوستان اومدن از خاطراتشون اینجا نوشتن من چیزی ننوشتم الان این متن شد خاطره ی من فاطمه جونی کنار من نشستی گلم ...منم که حرف زدم باهاتتازه کلی هم التماس دعایی داشتم لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده