shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ از پروف bahram_first007 نبار باران.... زمین جای قشنگی نیست من از اهل زمینم خوب میدانم که گل در عقد زنبور است ولی سودای بلبل دارد و پروانه را هم دوست میدارد! 12 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ از پروف آرماندیس با اجازه صاحبش باید برود هر چه شود گو بشه و باش بگذار که این جاده خطر داشته باشد باید بپرد هر که درین پهنه عقاب است حتی نه اگر بال و نه پر ، داشته باشد 11 لینک به دیدگاه
m.mahnaz 1020 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ این متن و خیلی دوست دارم... میخواستم امضا م باشه که نشد.... تو پروفایلم هم جا نشد... علت واقعی افتادن یا که ماندن در اوج یا که چون برگی زرد بر سر شاخه نابارور فکر و خیال دادن تن به شکست یا که پیروزی و فتح علتش آب و هوا اینکه کجا باشی نیست علت واقعی واقعه در قلب شماست عامل اصلی این حادثه آن است که در باورهاست 10 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ اینو از پروف یک روح کش رفتمpesare irani :banel_smiley_52: یک وصی به pesare irani سلام حال همه ما خوب است ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگویند با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنارِ زندگی میگذرم که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و نه این دلِ ناماندگارِ بیدرمان 13 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ دزدی در روز روشنm.mahnaz زندگی فرصت بس کوتاهیست..........تا بدانیم که مرگ................ آخرین نقطه پرواز پرستوها نیست. برای عشق گریه کن،اماکسی رابه خاطرعشق به گریه کردن ننداز!! باعشق بازی کن،اماهرگزکسی را با عشق بازی نده!! علت واقعی افتادن یا که ماندن در اوج یا که چون برگی زرد بر سر شاخه نابارور فکر و خیال دادن تن به شکست یا که پیروزی و فتح علتش آب و هوا اینکه کجا باشی نیست علت واقعی واقعه در قلب شماست عامل اص� 14 لینک به دیدگاه
mohamad_rs 1423 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ منم این شعرو دوس دارم اما یکم تلخه : یاد دارم یک غروب سرد سرد/می گذشت از توی کوچه دوره گرد. «دوره گردم کهنه قالی میخرم/کاسه و ظرف سفالی میخرم دست دوم جنس عالی میخرم/گر نداری کوزه خالی میخرم» اشک در چشمان بابا حلقه بست/عاقبت آهی زد و بغضش شکست. «اول سال است؛ نان در سفره نیست/ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟» بوی نان تازه هوش از ما ربود/اتفاقا مادرم هم روزه بود صورتش دیدم که لک برداشته/دست خوش رنگش ترک برداشته سوختم دیدم که بابا پیر بود/بدتر از آن خواهرم دلگیر بود مشکل ما درد نان تنها نبود/شاید آن لحظه خدا با ما نبود باز آواز درشت دوره گرد/رشته ی اندیشه ام را پاره کرد «دوره گردم کهنه قالی میخرم/کاسه و ظرف سفالی میخرم دست دوم جنس عالی میخرم/گر نداری کوزه خالی میخرم» خواهرم بی روسری بیرون دوید. آی آقا ! سفره خالی می خرید . . . .؟ ! ؟ 12 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ پروفایل خودم هیچ وقت گریه کردن آدمها رو از این زاویه قضاوت کردید؟ مردم گریه میکنند. نه به خاطر اینکه ضعیف هستند. بلکه به این خاطر که برای مدت طولانی قوی بوده اند 13 لینک به دیدگاه
Afsaneh.M 19632 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ پروفایل Amirdb گاهي گمان نمي كني ولي مي شود، گاهي نمي شود، نمي شود كه نمي شود؛ گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است، گاهي نگفته قرعه به نام تو مي شود؛ گاهي گداي گداي گدايي و بخت نيست، گاهي تمام شهر گداي تو مي شود...!! 13 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۰ دوست دارم بروم سر به سرم نگذاريد , رفتنم را به حساب سفرم نگذاريد دوست دارم كه به پابوسي باران بروم , آسمان گفته كه پا روي پرم نگذاريد چشمي روشن تر از آئينه گرفتارم كرد , بس كنيد اين همه دل دور و برم نگذاريد آخرين حرف من اين است : زميني نشويد فقط از حال زمين بي خبرم نگذاريد! . البته این امضامه ، جمله پروفم نیس ، اما خوشمله 12 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۰ اینم مال پروفم : كوك كن ساعتِ خویش ... اعتباری به خروسِ سحری، نیست دگر ... دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است كوك كن ساعتِ خویش ... كه مـؤذّن، شبِ پیـش ... دسته گل داده به آب ... و در آغوش سحر رفته به خواب كوك كن ساعتِ خویش ... اعتباری به خروسِ سحری، نیست دگر ... دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است كوك كن ساعتِ خویش ... ماكیان ها همه مستِ خوابند ... شهر هم ... خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند كوك كن ساعتِ خویش ... . البته کامل نیستا ، جا نمیشد چن تا بیتشو گلچین کردم نوشتم 17 لینک به دیدگاه
from_hell 10964 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت، ۱۳۹۰ memories... Don't want to be alive anymore . . پروفایل vergil ............................................................. سعی کنید از وقت خود نهایت استفاده رو کنید. تفریح فقط قسمت کوچکی از زندگیست. بیاین با هم بیاموزیم و بیاموزانیم. -------------------------------------- کارگران مشغول کارند! این هم پروفایل ادمینی...mohamad a 17 لینک به دیدگاه
SH E I KH 18713 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت، ۱۳۹۰ من بازم از پروف خودم گذاشتم. درود از همه عزیزان خواهش میکنم که شعر پشت سرم تلاوت نکنند , دمتون گرم . دوست اون کسیه که همیشه به یاد آدم باشه نه وقتی باهات کار داره . پس نگید چرا اد لیست تو کم کردی. . . این پایین نشستم . لای پرزهای قالی خونتون , لای ریگای کوچتون , لای چمنای باغچه دانشکدتون . به این امید نشستم که لگدم کنی . من که خرد شدم استخوان شکسته یا پودر شده چه فرقی داره . حالا که آغوشتو ندارم , کف پاتم قسمتم نیست ؟ !!! . . 17 لینک به دیدگاه
Afsaneh.M 19632 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۰ از پروفایل خبیثکم ( آذر ) - niaz انسان های بزرگ درباره عقاید سخن میگویند....انسان های متوسط درباره وقایع سخن میگویند.... انسان های کوچک پشت سر دیگران سخن میگویند... 17 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۰ حجم ِ خالی ِ تو را حجم ِ پُر ِ هیچکس پُر نمیکند ... حالا هی بگو : دوستان به جای ِ ما ! 11 لینک به دیدگاه
SH E I KH 18713 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۹۰ مثل باران باش و مپرس کاسه های خالی از آن کی ست, تو ببار. (کورش کبیر) تو پر کن, حتی اگر از عزیزانت باشد. (...) تو پر کن, مخصوصا اگر از عزیزانت باشد. (...) . . 9 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 خرداد، ۱۳۹۰ اینم مال من: می ستاییم روان های مردان پیرو راستی و زنان پیرو راستی را در هر سرزمینی که زاده شده باشند. مردان و زنانی که برای پیروزی آیین راستی کوشیده اند می کوشند و خواهند کوشید. فروردین یشت،بند154 10 لینک به دیدگاه
bpcom 10070 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 خرداد، ۱۳۹۰ بچه که بودیم ، دل دردها را به یک زبان ناله میکردیم و همه میفهمیدند. بزرگ که شدیم درد دلها را به صد زبان می گوییم و کسی نمی فهمد. 10 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 خرداد، ۱۳۹۰ HaMiD.CFD کودکی می بینی رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه نور و از او میپرسی خانه دوست کجاست؟ 7 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 خرداد، ۱۳۹۰ Artiiist کاش می دانستم چیست... 7 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 خرداد، ۱۳۹۰ خودم (*sepid*) /آرامـش/ می خـواهـم ... بـه انـدازه ی خوردن ِ یـک فنـجان چـای کـوتـاه بـاشد ... یا قـدم زدن روی ِ سنـگفـرش ِ خیـس ِ پـیاده رو طـولـانـی ... فـرقی نـمی کنـد فـقط آن لـحظـه را می خـواهـم آن لـحظـه کـه تـمام سلـول هایـم آرام مـی گـیرنــــد 14 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده