ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۹۰ گرچه پیرم؛ به سر زلف تو ای دوست، قسم در سرم، عشق چو ایّام جوانی باشد و 3 لینک به دیدگاه
saeed99 2563 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۹۰ گرچه پیرم؛ به سر زلف تو ای دوست، قسم در سرم، عشق چو ایّام جوانی باشد و وای بر غیر اگر یک دو سه روزی ماند با من این نوع که جانانهی من بود امروز وحشی آ... 3 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۹۰ آنکس که زمین و چرخ و افلاک نهاد بس داغ که او بر دل غمناک نهاد. د... 4 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۹۰ دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شدو جان نیزهم نیایش 2 لینک به دیدگاه
ali6668 1159 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۹۰ دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شدو جان نیزهم نیایش نیایش حرفه؟من با ن مینویسم نیمه هشیاریم و یک نیم دگر دیوانه ایم لطفی ای ساقی که ما محتاج یک پیمانه ایم ث 2 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۹۰ ثانیه ها در پی هم میروند نیست کسی در پی آنها رود....... ض...... 2 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۹۰ ضمیرش کاروانسالار غیب است توانا را ز دانائی چه عیب است ط.... 2 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۹۰ طاقت ز کفم رفت و ندانم چه کنم یادش همه شب در دل غمگین دارم........ ق... 2 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۹۰ قصه نکنم دراز کوتاه کنم بازآ بازآ کز انتظارت مردم ع... لینک به دیدگاه
hamid_hisystem 6612 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۹۰ عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت ش 1 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۹۰ شاهی بودم که جام زرینم بود اکنون شده ام کوزه هر خماری خ... 3 لینک به دیدگاه
hamid_hisystem 6612 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۹۰ خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد که تا زخال تو خاکم شود عبیر آمیز ز............ 3 لینک به دیدگاه
ali6668 1159 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 فروردین، ۱۳۹۰ زمن نگارم خبر ندارد به حال زارم نظر ندارد ف 3 لینک به دیدگاه
saeed99 2563 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 فروردین، ۱۳۹۰ زمن نگارم خبر نداردبه حال زارم نظر ندارد ف فلک در پای او چون گوی میگشت چو چوگانش به خدمت بر سر آورد عطار ق... 1 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 فروردین، ۱۳۹۰ قصه دوست رها کن که در اندیشه او آتشی ریخت به جانم که روان فرسا شد خ 3 لینک به دیدگاه
saeed99 2563 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 فروردین، ۱۳۹۰ قصه دوست رها کن که در اندیشه او آتشی ریخت به جانم که روان فرسا شد خ خاصگان محرم سلطان عشق مست میآیند از ایوان عشق عطار د... لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 فروردین، ۱۳۹۰ در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند به دشت پرملال ما پرنده پر نمیزند ه 1 لینک به دیدگاه
نیمه ماه 2908 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 فروردین، ۱۳۹۰ هر کس که بدید چشم او گفت کو محتسبی که مست گیرد "ز" 2 لینک به دیدگاه
ali6668 1159 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 فروردین، ۱۳۹۰ ز دست محبوب ندانم چون کنم وز هجر رویش دیده جیحون کنم الف 3 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 فروردین، ۱۳۹۰ انان که خاک را بنظر کیمیا کنند ایا بود که گوشه چشمی به ما کنند گ 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده