رفتن به مطلب

ریشه شناسی نام شهرها


ارسال های توصیه شده

ریشه ی نام تویْسِـرکان

 

تویسرکان پیوند «توی+ سرکان» است. شاید سرکان به معنی جای بزرگان و سران باشد و تویسرکان نیز به پیروی از آن و به علت نزدیکی بدان چنین نامیده شده باشد .

همچنین گفته اند که : توی از شهرهای باستانی و در دامنه كوه الوند واقع است چون در چند نقطه از ایران محلهایی به نام توی هست، برای اینكه اشتباهی رخ ندهد در هر جا چنین محلی است، به نام نزدیكترین جایگاه به آنجا خوانده می شود. «توی دروار» دامغان كه نزدیك به قریه ی دربار است و « توی كازرون » و این توی چون در یك فرسنگی سركان است به تویسركان مشهور است. جغرافی نویسان اسلامی بیشتر اینجا را « توی رودآور» و « توی همدان » نوشته اند.

در ایران باستان نام برخی از شهرها و روستاها به « گان » ختم می شد. گان به معنی جا و پسوند نسبت ساز است پس از چیرگی اعراب بر ایران چون زبان عربی حرف گاف ندارد به جای گاف حرف کاف یا جیم نوشته شد. در زبان لری كلمه (سر) به معنی بزرگان است و سركان به معنای محلی كه بزرگان در آن جایگاه دارند است؛ و با توجه به امتیازات طبیعی سركان شاید این ریشه یابی درست باشد و سركان محل ییلاقی و سكونت بزرگان شهر رودآور بوده است.

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 74
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ریشه ی نام تالِش

تالشی‎ها در جنوب غربی دریای مازندران، جلگه لنكران و بخش‎هایی از قفقاز پراكنده اند. امروزه نزدیک به یك میلیون نفر از مردم آستارا، اردبیل، بخش ساحلی جمهوری آذربایجان، اَسالِم، هشتپر، شاندِرمَن و ماسال به زبان تالشی تكلم می‎كنند.

می گویند : تالش از طَیلَسان، تـِوِل، كادوس و تلرت رود برگرفته شده است.

طیلسان : برخی واژه «تالش» را برگرفته از طَیلَسان به معنی روپوش بلند پشمی می‎دانند و بر این باورند که مردم تالش را به دلیل جامه شان این چنین نامیده اند. « طَیلَسان معرَّب تالسان، نوعی از ردا كه عربان بر دوش اندازند و نیز طیلسان اقلیمی است پهناور در نواحی دیلم».

تِـوِل : به نظر می‎رسد واژه «تالش» كه تالشان آن را تِوِلِـش یا تِـوِلیش تلفظ می‎كنند، از واژه ی « تِـوِل » به معنی «گِـل» گرفته شده. مارسل ‎بازن فرانسوی می‎گوید : «واژه تالش كه خود آن را تالیش یا تِـوِلِش تلفظ می‎كنند، هم برای نامیدن دامنه خاوری رشته كوه و هم مردمانی به همین نام به كار می‎رود.»

كادوس : دکتر محمد معین با ارجاع به كسروی می‎نویسد : «تالش به قول برخی مبدَّل و محرَّف «كادوس» است و آن قومی بود كه در زمان باستان بس انبوه بودند و در كوهستان شمالی ایران جایگاه داشتند و چون بارها به گردنكشی برخاستند و با پادشاهان هخامنشی از در نافرمانی درآمدند از اینجا نام ایشان در تاریخ آمده و امروز مترجمان «كادوش» را كه تلفظ صحیح آن است، «كادوس» نویسند. جایگاهی كه برای « كادوشان» در تاریخ‌ یاد كرده‌اند امروز منطبق با جایگاه تالشان می‌باشد.»

 

دکتر سیداحمد كسروی بر این باور است كه بی گمان تالشان امروزی فرزندان و بازماندگان همان كادوسان می‌باشند و واژه «تالش» از «كادوس» است. او می‌گوید: « نخست باید دانست كه رویه درست و ایرانی نام كادوس، كادوش یا كادِش می‌بوده كه گادوش یا گادش نیز می‌گفته‌اند. ( مقایسه شود با گالش در زبان گیلكی ) چه می‌دانیم كه یونانیان همچون تازیان واژه‌هایی را كه می‌گرفتند، دیگر می‌گردانیده‌اند و از جمله «ش» ها را در آخر نامها «س» می‌كردند . آنگاه موسی خورینی، تاریخ نویس نامدار ارمنی، چنانكه گفته می‌شود در سده 5 میلادی می‌زیسته در كتاب جغرافی خود این نام را «گادوش» می نویسد و پیداست كه از زبان ایرانیان چنان گرفته است. به هر حال سپس «ك» به «ت» و «د» آن به «ل» عوض شده و نام «تالوش» یا « تالش» گردیده، كه اكنون تنها این رویه واپسین شناخته می‌باشد.» سپس احمد كسروی برای اثبات نظر خود، تبدیل «ك» به «ت» را رایج دانسته و در مورد تبدیل «د» به «ل» به كتاب پروفسور دارمستتر3 استناد می‌كند و سه نمونه نیز خود ذكر می‌كند:

1ـ مَزلَقان در نزدیكی ساوه كه یاقوت حَموی و مُستَـوفی هر دو آن را مَزدَقان دانسته‌اند. (در کردی ایلام و کرمانشاه نیز به دیوانه لیوه می گویند که همان دیوه می باشد و دال به لام تبدیل شده است.)

2ـ مزلاوا پیرامون زنجان كه مزداوا بوده است. 3ـ بیلقان كه شهری در اران بوده و در كتاب‌های ارمنی « بایداقاران» نوشته شده است.

افزون بر این برخی دیگر واژه «كادوس» را واژه تالشی دانسته‌اند و بر این باورند كه از دو جزء Ka به معنی خانه و dus به معنی دوست (دوستدار خانه) تشكیل شده است، چنانچه برای كاسپی نیز ریشه ای تالشی آورده‌اند و این واژه را از پیوند به معنی كف و Sәpi یعنی سفید دانسته اند و «كاسپی» را نیز قومی تالشی پنداشته اند. البته برخی به طور جدی به این ریشه یابی بد گمان بوده اند.

هرتسلفد در بندهشن نام رودی را « تلرت رود» می خواند و بر آن است كه واژه « تالش» از همین واژه برگرفته شده است.

به نظر می رسد، تالشان بازمانده كادوسیان هستند. كادوسیان اقوامی بوده اند كه در كناره های دریای مازندران و بخشی از آذربایجان كنونی می زیستند. هر چند در آثار تاریخی اندیشمندان كمتر اثری از آنان دیده می شود، اما در كتاب مقدس زردشتیان (اوستا) هر چند از كادوس یا كادوسیان و دیگر مردمان کناره دریای مازندران مستقیم یاد نشده، اما در آبان یشت، كرده هشتم، آمده : « فریدون پسر آبتین از خاندانی توانا در سرزمین چهار گوشه ورن، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند به آناهیتا تقدیم كرد.»

در این عبارت اوستایی، صفت سرزمین « ورن» « چهار گوشه » ذکر شده است . شاید منظور از چهار گوشه ، همان چهار قوم همسایه گیلان یعنی كادوس ، گِـل، آمارد و كاسپی باشد.

دیاكونوف می گوید: « كادوسیان كه در منابع قرون وسطای متقدم ارمنی، كاتی شیان نامیده شده اند، یك قبیله مهم و مستقل بودند كه در كوههای جنوبی رود ارس میان قوم گلها و كاسپیان زندگی می كردند.»

از پولیبوس نقل قول شده : « آلبانیا ساكنین باستانی آن سوی كوههای قفقاز، همسایه بلافصل آذربایگان نبود، بلكه میان آذربایگان و آلبانیا مردم دیگری چون كادوسیان (تالشان) می زیستند، تالشان امروز نیز در فاصله میان آذربایگان و سرزمینی كه از پنجاه سال پیش جمهوری آذربایجان شوروی نام گرفت، می زیستند. این مردم در آستارا، تالش و لنكران شوروی سكونت دارند.»

كادوسیان بخشی از ماد شرقی هستند، این دیدگاه از نظر زبان شناسی نیز اثبات شدنی است، زبان این نواحی در آغاز زبان ماد شرقی بوده است.

كسروی می گوید: « استرابو، دانشمند شناخته یونانی كه كتاب خود را در جغرافی در دو هزار سال پیش نوشته، در گفتگو از مادآتروپاتن كه خاستگاهش آذربایجان كنونی است، ایل های كوه نشین آن جا را بدین سان نام می‌برد.

نوشتن تالش به صورت طالش درست نیست زیرا ط ویژه واژگان عربی است و تالش عربی نیست.

لینک به دیدگاه

توس(طوس)

 

توس (توســاسپا): دارنده اسب آزاد

 

 

«بارتلمه» پژوهشگر آلمانی برای واژه ی tusa ریشه ی taos را حدس می زند. این ریشه دارای دو معنی (خالی، تهی) و نیز(آزاد و رها) است.

 

از طرف دیگر «هایر هُوفر» ذیل واژه ی tusa او را قهرمانی دلاور و جنگاوری ایرانی می داند و در معنای توس ترکیب tusaspa را به معنی دارنده ی (اسب رها شده) می آورد و برابر سانسکریت آن راtusaspa می نویسد که ترکیبی دگرگون شده از فعل taos به همراه اسم aspa می باشد که در این جا به معنی آزاد و رها است.

 

بارتلمه taosa را اسم مذکر به معنی کسی که ران های پهن وبزرگ دارد، آوردهاست که شاید مقصود از آن فردی نیرومند و توانا باشد و شاید به گونه ای اشاره به توس، پهلوانی در اوستا باشد.

 

در متون پهلوی به نام توس افزون بر نام یک پهلوان به نام شهر و کوهی نیز گفته می شود. توس پسر نوذر و نوه ی منوچهر است. پدرش مدت هفتسال پس از منوچهر پادشاهی کرد و به دست اسفندیار تورانی کشته شد.

توس سپهبد کاووس و کیقباد و کیخسرو بود. وی در آیین مزدیسنان در پایان گیتی به همراه سوشیانس (نجات دهنده ی موعود) خواهد بود.

 

نگارندگان زین الاخبار ونزهة القلوب ، جمشید پیشدادی رابنیانگذار شهر توس می دانند و می نویسند پس از ویرانی این شهر، توس نوذر آن را از نو آباد و به نام خود کرد.

لینک به دیدگاه

ریشه ی تفت

واژه ی تفت، در اوستا «تفته» به معنی «گرم شده» است.

تفت، در فرهنگ معین به معنی گرم شدن، حرارت، گرم یا به معنای سبدی چوبین که در آن میوه جای دهند، آمده‌است.

نام تفت در منابع تاریخی و عرفانی از قرن نهم هجری به بعد همراه با نام شاه نعمت‌الله ولی آورده شده‌است.

در برخی منابع این شهر به دراز شهر معروف است، زیرا تمام خانه‌ها و ساختمانهای آن اطراف یک خیابان طولانی واقع شده‌است.

کلمه ی تفت در غالب کتب لغت به مفهوم: گرم، گرمی، با حرارات، تند، تیز، با شتاب و ... آمده‌است.

در کتاب غیاث الغات چاپ هند در مورد واژه تفت آمده‌است: « نام جایی از اطراف یزد و سبدی است که برای نهادن گل و میوه سازند.»

با توجه به شرایط جغرافیایی این شهر می‌توان گفت ، وجه تسمیه ی اخیر منطقی تر است. در فرهنگ دهخدا نیز با مفهومی مشابه آورده شده‌است. (سبدی مدوّر و کم عمق که از ترکه یا برگ سازند و میوه در آن نهاده و سر آن نیز بر ترکه تر برگدار بافته و محکم کنند.) در فرهنگ معین مفهوم اخیر به این صورت آمده‌است: «سبد چوبینی که در آن میوه جا دهند.»

نام چهار محلّه از محلّات تفت شامل: باغ گلابدان، باغ گلستان، باغ خندان، باغ مورتین که با پیشوند باغ شروع می‌شود و محلّات راحت آباد و حوض بلبل نیز مؤیّد مفهوم سبد گل و سبد میوه هستند.

لینک به دیدگاه

 

ریشه ی نام جاجرود

 

جاجْرود، رودی دائمی در استان تهران، در حوضه آبریز دریاچه نمک در استان قم به طول حدود 140 کیلومتر است.

نام رودی است مشهور از دو فرسنگی شهر تهران می گذرد و

اصل آن « جایه رود » بود.

«جایه» نام قریه ای است که آن رود از پیش آن می گذرد و به منزله‏ ی منبع آن رود است.

چنانکه رود جیحون را به مناسبت اینکه آمو بلدی بود در حوالی آن، رود آمو گویند و جاجرود معرّب جایه رود است.

 

لینک به دیدگاه

ریشه ی نام چابهار(چَه بار)

چابهار در اصل چهاربهار است، زیرا خبری از سرمای جاهای دیگر ایران زمین در آن نیست. این معروف ترین سخن در ریشه نام چابهار است.

برخی نیز بر این باورند که از آنجاکه درختان و گیاهان با آب چاه آبیاری می شوند و سرسبزی آنجا در گرو آب «چاه» است، «چاه بهار» نامیده شده است.

تلفظ اصلی واژه که افراد محلی استفاده می کنند، چَه بار می باشد. «چه» به معنی چاه است و «بار» معانی بسیاری دارد که نزدیکترین آنها به این واژه ساحل، بار بازرگانی، محصول و سرسبزی می باشد.

سخن دیگر آن است که در گذشته چابهار بندری تجاری بوده و بارهای بازرگانی را با هند و پاکستان مبادله می کردند و از سوی دیگر کنار ساحل چاههایی بوده که این بارها در آنجا تخلیه و بارگیری می شد و این گونه این نام پدید آمده و اکنون دگرگون شده است. (به نقل ازمحمدحسین رئیسی)

لینک به دیدگاه

خوی/ آذربایجان غربی

اختلاف نظر در این نام بسیار است.

برخی دوست دارند ریشه ی آن را کردی بدانند و برخی ترکی.

معنی واژه ی خوی و ریشه‏ اش و اینکه از چه هنگامی این شهر خوی نامیده شده است، روشن نیست.

برخی بر این باورند که چون واژه خوی در پهلوی به معنای نمک است، به واسطه وجود معادن نمک در منطقه، به خوی معروف شده ‌است در کردی نیز خووه و خووا به معنی نمک است .

برخی هم خوی را تغییریافته ی کلمه قویون (گوسفند) به قوی و بعد به خوی دانسته اند.

همچنین در زبان ارمنی نیز خوی به معنی قوچ به‌کار رفته‌است.

برخی نیز معتقدند که کلمه ی خوی فرم باستانی کلمه ((قوی)) Qoy در ترکی قدیم است. که مفهوم ((چوخور))(سرزمین پست) را می دهد. هم ریشه با کلمه ((قویو)) نیز می باشد که در ترکی امروزی به معنی چاه است. کسروی معتقد است نام شهر خوی به معنی قوچ نیست، زیرا در کتب ارمنی خوی را هیر نامیده‌اند.

لینک به دیدگاه

دماونــد

نام دماوند به دو صورت مشهوردماوند و دنباوند (با زبر یا پیش دال) ضبط شده‌است. حتی در بعضی مآخذ هر دو صورت نام آمده‌است.

صورت دیگری که از نام این کوه ضبط شده‌است دباوند است. این کوه را با نام‌های کاملاً متفاوت بیکنی و جبل لاجورد نیز ثبت کرده‌اند. نام دماوند در تورات آمده و صورت کهن آشوری آن «بیکن» است.

 

در مورد دلیل نام‌گذاری دماوند در فرهنگ معین آمده‌است:

«دم (دمه، بخار) + اوند = وند؛ دارای دمه و دود و بخار (آتشفشان).

 

احمد کسروی درباره ی نام‌گذاری دماوند ودنباوند نظر کاملاً متفاوتی دارد. وی با استدلال‌هایی نام‌گذاری «نهاوند» و «دماوند» را مرتبط می‌داند و می‌نویسد «در زبانهای باستان «نها» به‌معنی پیش و «دما» به‌ضم دال به‌معنی پشت و دنبال بوده و در مورد «وند» می‌نویسد:««وندن» در زبانهای باستان ایران به‌معنای «نهادن» بوده. یکی از معناهای «نهادن» واقع شدن و ایستادن برجایی است؛ و ناچار «وندن» نیز همان معنی را داشته و «وند» که ماضی آن است به‌معنی نهاد، برجایی ایستاد می‌آمده‌است.

او در ادامه نتیجه می‌گیرد:«پس «نهاوند» یعنی شهر یا آبادی یا قلعه ی ایستاده در پیش‌رو و «دماوند» یعنی شهر یا آبادی یا قلعه ی ایستاده در دنبال و پشت.

در زبان کردی و لَــکی هنوز واژه ی (نُــواnowa) به معنی (جلو) به کار می رود.

لینک به دیدگاه

دو رود / لرستان

دو رود لرستان

میان دو رودخانه تیره و ماربره

كه به ترتیب از كوه های گرو (گری) بروجرد و اشترانكوه الیگودرز سرچشمه می گیرند ، ساخته شده است و به همین دلیل دورود نامیده شده است .

نام پیشین آن بنگله بوده سپس به بین النهرین به معنی میان دو رود و بحرین به معنای دو دریا تبدیل شد.

حمدالله مستوفی از آن به نام های دروداد، دروذ، و دورود یاد نموده است.

 

 

(سازمان جغرافیایی وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلّح. فرهنگ جغرافیایی خرم آباد. جلد 58. ص282)

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

ریشه‏ی نام رَشت ( بیه پَس)

 

مردم رشت گیلک و به زبان گیلکی با لهجه ی بیه پس سخن می گویند. مذهب بیشینه ی مردم شیعه دوازده امامی است.

ریشه ی نامگذاری رشت واژه « رش» به معنی باران بسیار ریز است؛ زیرا آب و هوا در این منطقه تقریباً ۸ ماه از سال بارانی است که نوع باران «رش» بوده و تا چهار روز در هفته نیز شاید ادامه یابد. در این صورت رشت یعنی جایی که در آنجا باران پیوسته می‌بارد.

واژه ی گیلکی «وارِش» که به معنی باران است، نشانگر این نکته است که این واژه پیوندی از « وا+رش» است. وارِش آدمی را به یاد « باز باران» می اندازد یعنی ویژگی آشکار شهر در زبان کردی فِیلی (فَـهلَوی) واژه(آوَه رَشـَه) به معنی (آب پاشی) است که همین معنای « وارش » را به یاد می آورد.

 

گروه دوم گویند :

تلفّظ درست نام رَشت ، رِشت بوده که آن نیز از بن ریسیدن گرفته شده و ریشه این نامگذاری تولید رشته‌های ابریشمی در شهر است.

 

امّا سخن سوم در این باره :

رشت دارالمرز یا دارالامان بوده كه پیشتر، به آن بیه یا بیه پس می گفتند. بیه در فرهنگ لغت، رود و یا دهانه ی میان دو رودخانه معنی شده است. چون در لغت اوستا و پارسی «بی آوه» به معنی منسوب به دو آب است. چنین به نظر می رسد كه ریشه ی این نامگذاری، قرار گرفتن آن در میان دو رودخانه است كه به مانند دیوار شهر به شمار می آید. بنابراین نام بیه پس (بی-آو-پاس) به معنی جای پاسداری شده توسط دو رودخانه است. اگر نام رشت را با همین ویژگی این شهر معنی کنیم درست می نماید. نخست باید بپنداریم بخش نخست «بیه» (منسوب به دو) به همراه نام رشت در آغاز آن به کار می رفته است یعنی در اصل نام شهر رشت، در آغاز «بی- آو "را-ایشت» ( یعنی ناحیه ی نگهبانی شده در میان دو رود) بوده که بخش اوستایی دوم آن یعنی «را ایشت» (جایگاه پاسداری شده) در گذر زمان کوتاه شده و تبدیل به رشت شده است.

 

سخن چهارم در باره ی ریشه نام شهر رشت از آن علامه دهخدا است:

به نظر علّامه علی‌اکبر دهخدا چون ساخت اصلی شهر در سال ۹۰۰ هجری بوده و واژه ی رشت در حساب ابجد ۹۰۰ است این نام را برگزیده اند. گویا فرمانروای شهر فرد ادیبی بوده که با حساب اَبجَد شهر را نامگذاری کرده است. ( ر= 300 ، ش = 400، ت = 500 پس رشت = 900) به این سخن می شود خرده گرفت زیرا نام رشت در کتاب «حدود العالم من المشرق الی المغرب» که کهن ترین جغرافیا به زبان فارسی بوده و به سال ۳۷۲ هجری قمری در زمان نوح بن منصور سامانی نگارش یافته، با صفت ناحیه ی بزرگ آمده و جزء یازده ناحیه ی بزرگ "آنسوی رودیان یا گیلان بیه پس (گیلان غربی) شمرده شده که آشکار می شود، رشت تا آن زمان و به گمان بسیار در روزگار باستان بوده است. مگر اینکه در سال 900 این شهر بازسازی شده باشد.

سخن نخست منطقی تر می نماید.

 

 

لینک به دیدگاه

 

رفسنجان

 

 

در باره ی ریشه ی نام رفسنجان هم سخنی و هم اندیشی نیست و کمتر پژوهش شده است.

چند سخن در این باره هست.

 

1- گروهی گویند: رفسنجان پیوند دو واژه « رَفْـسَنگ » و «کان» است. رفسنگ به معنای مس و کان به معنای معدن. رفسنجان معرَّب (عربی شده) رفسنگان است.

نام بسیاری از شهرهای ایران معرّب شده اند . مانند: زنگان / زَنجان، بروگرد / بروجرد، آتورپاتگان / آذربایجان

 

2- سخن دیگر آنکه رفسنجان پیوند «رَف + سَنجان» است.

رَف در فرهنگهای لغت فارسی برآمدگی و سکّویی است که بر در خانه ها برای نشستن سازند. (آنندراج ) (انجمن آرا). سکّویی که بر در خانه به جهت نشستن سازند. (برهان) طاقچه ای که در دیوار اطاق با گچ ، گل ، تخته و غیره سازند و بر روی آن چیزها گذارند. (فرهنگ فارسی معین).

 

برگرفت از لبِ رف سیمینْ جامی را

بر دگر دستش جامی و مُدامی را

( منوچهری )

«سَـنجان » نیز از ریشه مصدر « سَنجیدن » است به معنی اندازه گیری و وزن کردن. پس رَف سَنجان یعنی جایگاه اندازه گیری ؛ شهر سنجش .

سخن دوم زیباتر و پذیرفتنی تر است.

نام رفسنجان برای نخستین بار در متون تاریخی سده ی هشتم در روزگار آل مظفر آمده است.

 

 

لینک به دیدگاه

 

ریشه ی نام رَوانسَر/ استان کرمانشاه

نام این شهر به سبب وجود سراب و رود قره سو که از آنجا سرچشمه می گیرد، روانسر (سر روان) شده است.

روانسر یعنی سرچشمه رودها و به راستی که چنین است؛ زیرا افزون بر اینکه سرچشمه رود پر آب قره سو است، دارای چندین سراب و رودخانه دیگر نیز بوده و برخوردار از چشمه سارهای فراوان می باشد.

 

سخن دیگر که به درستی نزدیک تر است این است که : « نام روانسر از سه بخش پیوند یافته است : رو + ان + سَر

بخش نخست که «رو» است در زبان کردی به معنی رودخانه به کار می رود که البته اکنون در پسوند نام رودخانه ها مانند وِشْکَـه ‌رو (نام رودیست محلی که تابستانها می خشکد) مشاهده می گردد.

«رو» با پسوند «ان» که نشانه جمع است ترکیب شده و «روان» به معنی رودخانه ها شده است و با واژه « سَر» پیوند دیگر یافته که به معنای سرآغاز می باشد. پس روانسر یعنی « سرچشمه رودها».

در این شهر شمار رودها بسیار است. مانند : قره سو، جاوری، وشکه‌رو، کانی وایان.

 

لینک به دیدگاه

ری یا راگا یا رَگا

 

ری در لغت به معنای شهرسلطنتی است. اهل ری را رازی می‌نامند. همچنین (راج) یا (راگ) از نام‌های ری به معنای تابنده است. ری در تاریخ پرسابقه خود، اسم ها و لقب‌های بسیاری را داشته است که در هر دوره به مناسبتی با یکی از این نام‌ها خوانده می‌شده.

 

نام‌های کهن ری

آرساسیا، آرساکیا، ارشکیه، اروپس، اروپوس، اَلرّی، اورپا، اورپُس، ائوروپوس، بت رازیکایه، حضرت عبدالعظیم، دورا، رِ، راجیس، راجیش، راجیک، راز، رازی، رازوک، راژس، راک، راکس، راکیا، راگ، راگا، راگای، راگز، راگس، راگو، راگیا، راگیانا، رام اردشیر، رام پیروز (رام فیروز)، رائی، راورُپُس، رای، رغه، رک، رگ، رگا، رگس، رگه، ری ارشیر، ریشهر، شیخ‌البلاد، ماد پایین، ماد راجیانا، ماد رازی، ماد راگیان، ماد رگیانا، ماد سفیلا، محمدیه، مدی، ئوروپوس.

در مقدمه فرهنگنامه تطبیقی، بسیاری نام ها و بخشی از اسم ها و لقب های ذکر شده ری به علت تفاوت در تلفظ‌ ها، گویش‌ها و نوشتن و حتی احتمالاً بر اثر اشتباه نویسندگان به صورت‌های مختلف بیان شده است.

در الواح بیستون لوحی زبان مادی است که ری را راگا ثبت کرده اند.

در پیوست‌های غیررسمی منسوب به تورات کتاب مقدس یهودیان به نام‌های «توبیت» و «ژودیت» به ترتیب این شهر به نام «راگس» و «راگو» ذکر شده‌است.

در کتاب مقدس زرتشتیان نام ری از چند جهت برده شده‌است. یکی از آن جهت که این شهر زادگاه زرتشت بوده که آن را به نام «رغه» و "راگا" یاد شده‌است .(هرچند برخی زادگاه زرتشت را، راگا در تالش می دانند.) در کتیبه بیستون که سنگ نبشته‌ای از داریوش است نیز رَگا نامیده شده‌است.

این احتمال نیز می رود که ری به معنی راه باشد.

 

لینک به دیدگاه

 

ریشه ی نام زاهدان ( دُزداب )

زاهدان در روزگار قاجار منطقه نسبتاً سرسبزی با درختان تاغ و گز بود. دامپرورانی که برای چرای گوسفندان خود از این ناحیه استفاده میکردند چاهی کندند و بعدها در سال 1277 خورشیدی، مردی به نام مراد، قناتی ساخت و روستایی پدید آمد که به دزدآب معروف گردید. بعد از گذشت چهار سال، بلژیکیهای دربار قاجار با دستور دولت وقت گمرک خانه ای در زاهدان ایجاد کردند. در زمان رضا شاه پهلوی، دزدآب به زاهدان تغییر نام یافت.

امّا در باره ی ریشه ی نام دُزداب سخنها یکی نیست.

 

برخی گویند: بلوچها این منطقه را « دزداب» می نامیدند، زیرا راهزنان پس از حمله به کاروانها و چپاول دارایی و سرمایه آنان در آنجا ساعتی به استراحت می پرداختند و جنگل های آن را کمینگاه خویش می ساختند. اکنون اثری از جنگلهای یاد شده نیست.

 

گروه دیگر در ریشه ی نام دزداب گویند : آبروان در آنجا گاهی جریان داشته و گاهی در شن فرو می رفته و از نقطه دیگری بیرون می آمده است. در جاهایی که باد تپه های شنی ایجاد می کرده، آب از زیر توده شن می گذشته و در نقاط پست در سطح زمین جاری می شده است، به این جهت دزدآب نامیده شد. یعنی آبی که گاهی پیدا و گاهی ناپدید شود.

برخی گمان کرده اند از آنجا که دزدان آنجا را خانه خود ساختند به این نام خوانده شده، در حالیکه چنین نیست و گاهی آب از دره کوه اطراف جاری می شود و چون کم است، گاهی خود به خود قطع میشود و به جای آنکه به محل کپرها برسد، به شن فرو میرود و ناپدید میشود از این روی گفته اند «دزداب» یعنی آبی که دزدیده می گردد.

به باور برخی شهری در سیستان به این نام بوده که این نام به زاهدان منتقل شده است.

 

نام دزداب در زمان رضاشاه پهلوی به زاهدان تغییر کرد. استدلال این بود که به عنوان مرکز استان نام زیبایی نیست. زاهدان یعنی شهر پارسایان. زاهد واژه ای عربی و به معنی پارسا است.

 

لینک به دیدگاه

 

ریشه ی نام زنجان

 

آنچه دیدگاه من است (عادل اشکبوس) این است که زنجان در اصل زَنگان بوده است . یعنی شهر زنگی ها . در گذشته دور چند برده ی زنگی را به این شهر آوردند . مردم برای دیدن اینان که از زنگبار ( در تانزانیای آفریقا ) آورده بودند به این شهر می آمدند و نام شهر زنگان از همین ریشه است . زنجان گونه ی عربی شده این نام است مانند : گرگان و جرجان / آتورپاتگان و آذربایجان / ژئوگرافی و جغرافی

منبع: ریشه شناسی نام زنجان

این منبع را من تأیید یا رد نمی کنم . ولی مطالبی که در آن آمده است می تواند جالب باشد .

در باره ریشه تركی-آلتائی نام زنگان، نظرات مختلفی ارائه شده است. مهمترین آنها عبارتند از:

١-"سینگه نSingәn ":

نام شهر زنگان، محرف تركیب تركی "سین+گه ن" به معنی "سرزمین مقبره ها و دفینه گاه" است:

الف-سینSin :

سین Sin كلمه ای تركی به معنی مقبره و مدفن است. از همین ریشه است كلمات "سینلهSinlə "، "سینلاق Sınlaq" و سینهSinə ، هر سه به معنی مقبره، قبر، مدفن، مزار، مجسمه یادبود و صنم (ابن مهنا، سنگلاخ، عثمانی، قپچاق، ...). "سین" در تركی قیرقیزی، قزاقی، نوقای و ... به معنی مجسمه، مخصوصا مجسمه سر قبر است. برخی از تركی شناسان كلمه "سین" تركی را اصلا مشتق از كلمه چینی "چین" كه به معنی راهرو كناری در معابد نیاكان است دانسته اند. اما ظاهرا در زبان تركی كلمه "سین" در آغاز دارای معنی بدن انسان، قد و بالا، ظاهر خارجی انسان بوده و مزار از آن جهت كه معمولا به اندازه بدن یك انسان می باشد بدین نام خوانده شده است. در تركی باستان اصطلاحات مربوط زیر موجود بوده اند: بوی سینBoy Sın (قد و بالا)؛ بوذلوغ سینلیغ كیشیBoyluğ Sınlığ Kişi (مرد بلند بالا)؛ "سین اورونSin Orun " (جایگاه مقبره). به نظر می رسد تشابه كلمه تركی سین به معنی مزار با كلمه سینوس لاتین به معنی شكاف و شیار حادثه ای تصادفی است. تبدیل "سین" (سینگه ن) به "سان" (زنگان) به سیاق تبدیل "چان" و "چین" در تركی باستان است (نگاه كنید به بند ٤ در زیر: چانگقان). قابل ذكر است كه در تركی اویقوری باستان كلمه ای به شكل سانگرام (سانگ+رام) از ریشه سانسكریت و به معنی معبد وجود داشته است.

ب-گه نGәn :

عنصر "-جان" در نام فعلی زنجان و "-گان" در نام مردمی و تلفظ تركی آن زنگان، -كلمه ای تركی است. پسوند توپونیم ساز "-غان-ğan " "-قان-qan " (در تركی قاراخانی)، "-گان -gan"، "-خان-xan " (در تركی باستان)، "-كه¬ن -kən" (در تركی باستان) و مشتقات آنها (قاناqana ، كانkan ، جانcan ، وانvan ، انan ، ...) نشان دهنده جا، مكان و محلهای جغرافیائی و همچنین سازنده عناوین (مانند "بورخانBurxan "-بودا، "تنگریكه¬نTәñrikәn "-اعلیحضرت، "تارخان Tarxan"، "باشقانBaşqan ") در زبان توركی است. ریشه این پسوندها را می توان همزمان در زبانهای گوناگون اورال آلتائی مانند توركی و موغولی، و زبانهای پروتوتوركی مانند سومری تعقیب نمود. این پسوند-كلمه كه در زبان موغولی نیز موجود بوده و بویژه پس از عناوین شخصیتها، نام رودخانه و كوهها آورده می شود، به حد وفور در نامهای جغرافیائی سراسر آزربایجان و ایران و دیگر مناطق ترك نشین بكار رفته است. برخی بر این عقیده اند كه پسوند "-قان-qan " از طریق قوم و یا اتحادیه اقوام پروتوتورك ساكا (نك. سقز) به زبان پارتیان و از آنجا به زبانهای ایرانی پیش از اسلام وارد گردیده و پس از استیلای عرب و نفوذ فرهنگ زبانی عربی، تبدیل به "-جان-can " شده است.

احمد كسروی نیز متوجه وجود همچو پسوند-كلمه ای در نامهای جغرافی آزربایجان شده بود، اما آنرا به نادرستی پسوند-كلمه ای فارسی-ایرانی-آریائی پنداشته بود: "کلمه وان که اینان بر آخر این شهرها میگذراند کلمه ای است که در آخر نام های آبادیها بسیار معروف میباشد چنانکه در این نامها: شیروان، نخجوان، هفتوان، ایروان، کردوان .... ان، گان، ران، لان، رام که در آخر نامهای آبادیها فراوان می آید همه از یک ریشه می آید و بمعنی شهر یا جای یا بوم میباشد". بر خلاف نظر كسروی، نه تنها مرتبط شمردن پسوند-كلمه "قان" تركی در نامهای جغرافیائی با زبانهای ایرانی، مطلقا نادرست است، بلكه هر نام جغرافیائی در مناطقی كه روزهائی تحت حاكمیت تركان و دیگر اقوام اورال آلتائی بوده و دارای پی افزوده خان-قان-گان-جان و كه ن-گه ن-یه ن، .... باشد، به احتمال بسیار زیاد نامی تركی و یا اورال آلتائی است.

به این پسوند-كلمه در توپونیمهای باستانی مانند كورقان - قورقان (پشته ای كوچك بر مزار مرسوم در میان اقوام اوراسیا در ٥ هزار سال پیش. بعدها به معنی استحكامات و قلعه و ...)، قادیرقان، بارسیغان-بارسقان (نك. ورزقان)، قارقان (نك. قاراقان-خرقان)، قاتقان (خم، انحنا، كج و مورب)، یارقان، یارلیقان (از اسامی جزائر دریاچه اورمیه. محل پرتگاه، كناره دره، شكستهای كنار رودخانه)، بارقان (زمین سست، محل باتلاقی)، چالاغان (از اسامی جزائر دریاچه اورمیه. محل زندگی طائفه چالا-چلا از توركان قیپچاق)، اؤتوكه¬ن (به معنی محل دعا و نام الهه مكان، فرم اولیه آن "اؤتوك+-كه ن". مك. یاسوكند، نك. یئكه ن) و ... بكار رفته است. این پسوند در توپونیمهای بیشماری در سرتاسر سرزمینهائی كه روزگاری تحت حاكمیت اقوام آلتائی، پروتوتورك و تورك بوده اند بویژه در ایران و آزربایجان به یادگار مانده است، از آن جمله اند نامهای جغرافیائی زیر: آزه¬ربایجان-آزربایجان، بلاسجان-بلاشگان، داخرقان-توفارقان، بیلقان-بایلاقان (نك. بیله سوار)، مغان-موغان، زنگان-زنجان، سیساقان-سیسجان، كوشگان-جوشقان، یئكه¬ن (نك. یئكه ن)، شانجان، سدقان (صدقان)، چادگان (چادقان)، چؤهره¬قان (نك. چهرگان)، دلیجان، اندیجان، دیلمقان، نوشیجان، كمیجان، ورزقان، گوگان، گرگان-جرجان (نك. گرگان)، واسپورقان-سوپورقان، ارزینجان، اوجان، ترجان، مزلقان، چاپاقان-چپقان، جنقان-جنگان، و... .

پسوند "–جان" و عنوان "جان": پسوند جغرافیائی "–جان" كه تلفظ عربی پسوند اصلی "قان" تركی است را، نمی باید با كلمه "جان" تركی كه در برخی از القاب و عناوین و پیش از نام اشخاص بكار رفته اشتباه نمود. جانCan ، كلمه و صفتی تركی به معنی بزرگ و درشت است كه معمولا در اسامی زنان خویشاوند بكار می رود، مانند "جان ائجه" به معنی خواهر بزرگ پدر (عمه)، "جان بیگیم"، "جان آقا خانیم" و ... . این كلمه در نام مردان عموما به شكل "جانیCanı "، "چانیÇanı "، "شانی Șanı" و به معنی عموزاده، دائی زاده و ... بكار رفته است. مانند "جانی بك"، "جانی خان"، "جانعلی"، "جان محمد" (از سرداران شاه اسماعیل)...

اشاره غیرمستقیم مستوفی به ریشه تركی "سینگه ن"

به گفته حمدالله مستوفی، "شهر زنجان را اردشیر بابكان ساخته و "شهین" یا یعنی منسوب به شاه خوانده است". در لغت نامه دهخدا نیز ذیل واژه شهین گفته می شود "شهین نام شهر زنگان است و معرب آن زنجان میباشد. گویند آن شهر را اردشیر بابكان بنا كرد ...". اما ماخذ و منبع مستوفی در مورد ساخته شدن و نامیده گردیدن این شهر آزربایجانی توسط اردشیر بابكان معلوم نیست و تاكنون هیچ منبع موثق دیگری در این ارتباط اظهار نظر ننموده است. علاوه بر آن، همانگونه كه بدرستی در بسیاری از منابع فارسی نیز تثبیت شده و مسلم است، كلمه "شهین" مذكور، از نظر زبان شناسی ارتباطی به زبانهای پارسی باستان، دیگر زبانهای ایرانی و ادبیات اوستایی و غیر آن ندارد.

با اینهمه اشاره مستوفی به نام "شهین"، و همچنین معنی آن به شكل "شهر منسوب به شاه" دارای اطلاعات ذی قیمتی در باره هویت و ریشه تركی این نام است. اولا ثبت "شهین"، چیزی به جز فرم ایرانی شده بخش اول نام اصلی و تركی شهر یعنی "سین" نمی باشد (مانند تبدیل "سونقور" به "شونقار"). ثانیا مستوفی بخش دوم نام این شهر یعنی "گه ن"-"قان" به معنی محل را با كلمه دیگر تركی یعنی "قان-خان" كه به معنی شاه است اشتباه نموده و در نتیجه به نقل روایتی برای تقویت این گمان اشتباه خود دست یازیده است. اما خود این اشتباه، آشكارا نشان می دهد كه وی تردیدی در ریشه تركی این نام نداشته است. به همه حال اشاره مستوفی به نام "شهین" (سین تركی) و منسوبیت آن به شاه (قان-خان تركی) موید نام اصلی و تركی اولیه شهر زنجان-زنگان یعنی "سینگه ن-سینقان" است.

٢-"سانقانSanqan ":

نام شهر زنگان محرف كلمه تركی سانقان (سان+قان) تركی به معنی محل شمارش، مكان داوری و مجازا محشر است. در این تركیب، كلمه تركی "سان" بن مصدر "سانماق" در تركی باستان میباشد كه به معنی شمردن، محسوب كردن، شمرده شدن و محسوب شدن، حساب كردن، فكر كردن، انگاشتن، گمان و فرض كردن، قیاس كردن، انتظار داشتن، حدس زدن، قضاوت كردن، ... است. از همین ریشه است كلمات و تركیبات "سانكی" (گویا)، "سان" (عدد، شمار)، و اصطلاح "سان دیدن" در زبان فارسی به معنی شمردن افراد لشكر. تبدیل "الف" نخستین كلمه "سانقان"، به فتحه در "سنقان" (زنگان)، به سیاق تبدیل "آیاق" به "ایاق" در زبان و لهجه های گوناگون تركی بوده و امری معمول است. تبدیل حرف "سS " به "زZ " نیز به لحاظ قواعد زبان تركی قانونمند و قاعده ای معلوم در زبان تركی است. مانند تبدیل سككیز اونSəkkiz On به سكسه¬نSəksən ، دوققوز اونDoqquz On به دوخسانDoxsan و سیگیلSigil تركی قدیم به زیییلZiyil (این كلمه اخیر تركی در شكل زگیل وارد زبان فارسی شده است).

وجه تسمیه سانقان

بنا به عقیده قزلباشان ترك علوی (سرطالبی، سیر طالیبی، ... در ایران به خطا با گروه متفاوت ایرانی-كردی اهل حق یكی شمرده می شوند)، انسانها در روز قیامت در سلطانیه (نك. قونقور اؤله نگ) زنگان آزربایجان جمع شده و نیكوكاران به بهشت و بدكاران به جهنم خواهند رفت. كردان علوی اهل حق نیز مشابه همین اعتقاد را در باره شهرزور دارند. (شهرزور در بسیاری از منابع دوره اسلامی به شكل حد جنوبی آزربایجان تاریخی ذكر شده است. امروزه در خاک عراق شهرکی بنام شهرزور (زور، سورا) در شمال شرقی سلیمانیه نزدیک مرز ایران و عراق، در طرف مقابل شهرستان مریوان استان كردستان وجود دارد).

در تركی باستان تركیبی به شكل "سان ساغیشSan Sağış " (محاسبه و حساب و كتاب) وجود داشته كه بررسی آن میتواند به ریشه شناسی صحیح نام زنگان پرتو افكند. "ساغیش" در تركی قدیم و میانه به معنی روز داوری و قیامت، و "ساغیش گونوSağış günü " به معنی روز قیامت است (كیتاب-ی دده قورقود: "ساغیش گونونده، آینا گؤركلوSağış günündә ayna görklü "- در روز قیامت آئینه زیباست). به نظر می رسد كه جز اول تركیب باستانی "سان ساغیش"، یعنی كلمه "سان" با نام شهر "زنگان" به معنی محشر، و جز دوم آن یعنی كلمه "ساغیش" با نام شهر "سجاس" در جنوب سلطانیه به معنی روز داوری و قیامت مرتبط بوده باشد (ساغیش-ساغاش-ساگاش-ساگاس-ساجاس-سجاس).

ریشه شناسی های محتمل دیگر:

٣-نام شهر زنگان محرف كلمه "سانقانSanqan " تركی به معنی مكان مشهور و محل معروف می باشد. در این تركیب "سان" به معنی شهرت است.

٤-زنگان محرف و مخفف كلمه "چانگقانÇañqan " (چانگ+قان) تركی، به معنی محل ولوله و همهمه است (اشاره ای مبهم به صور اسرافیل و محشر؟). چان-چانگ-چانق (چین-چینغ-چینق-چینگ) كلمه ای تركی به معنی سر و صدا، نعره و فریاد، همهمه، ولوله، صدای زد و خورد و زنگ و زنگوله .... چان (چانگ) در تركی معاصر همچنین به معنی ناقوس است. برخی از تركی شناسان آن را از ریشه ای چینی دانسته اند كه به نوبه خود منشا كلمه چنگ در زبان فارسی نیز می باشد. همریشه با كلمات چینقیرتی (صدا)، چینقیراق (زنگوله)، چینقیرداق (وسیله ای كه با آن صدا ایجاد كرده و جلوی گریه كودك را میگیرند)، چینقیرداماق، چینلاماق، چینلاتماق (هر سه به معنی صدا در آوردن، به صدا در آوردن)، چینقراماق (از اسم چینقیر، صدا درآوردن ناقوس، زنگوله، زنگ زدن)، چینقارتغو (نوعی زنگوله).

تبدیل صدای "چÇ "-"جC "به "سS "-"زZ " قاعده ای بسیار شناخته شده در فونئتیك تركی است. مانند تحول "بنزه¬مه كBənzəmək " به "بنجه¬مه كBəncəmək "، سیریشSiriş به چیریش Çiriş در بعضی لهجه های توركی آزربایجان، "جولCol " قاراچای به "زولZol در توركی بالكار (به معنی راه)، تبدیل "اجلƏcəl " عربی به "ازلƏzəl " در توركی قازان، تبدیل ساچSaç و ساچاقSaçaq تركی به چاچÇaç و چاچاق Çaçaq در قیرقیزی، تئلئوت و اویروت، تبدیل مصدر تركی جارلاCarla به زارلاZarla در مونقولی و .... حادثه اسقاط حرف "گ" از چانگقان و تبدیل آن به چانقان (زنگان) در نام دیگر شهرهای آزربایجان نیز دیده می شود، مانند تبدیل "یئگكه ن" به "یئكه ن" (در نام شهر یكان به معنی شهر نیكو. نك یكان)، "تیكگه ن" به "تیكان" (در نام شهر تیكان تپه، نك. تكاب).

٥-سنگگه نSәñgәn : نام شهر زنگان مخفف و محرف كلمه "سنگگه ن" تركی به معنی محل فرونشستن غوغا، مشتق از فعل "سنگیمه كSәñimәk " است. این فعل به معنی به آرامش گرائیدن، فرو نشستن چیزی تند و شدید مانند غوغا، جنگ، طوفان و زلزله و باران و ... می باشد. از همین ریشه است كلمه "سنگیرSәñir " كه در تركی باستان به معنی دماغه، قسمت بیرون آمده یك كوه، گوشه و بخش بیرون آمده یك دیوار می باشد. نام روستای "سنگر" در حومه اورمیه همین كلمه تركی قدیمی است. بسیاری از لغتشناسان كلمه "سنگر" در زبان فارسی، و برخی از آنها كلمه "سنگین" فارسی را نیز مشتق از این كلمه تركی دانسته اند.

٦-زنگان محرف و مخفف كلمه "سانچغانSançğan " تركی به معنی نوعی بوته خاردار و مشتق از فعل "سانجماق" است. از همین ریشه است "سینجان" به معنی قوطی خار در تركی عثمانی، "سانچقان قاتی" به معنی میوه نوعی درخت و یا بوته خاردار در تركی خاقانی. نامگذاری اماكن زیستی بر اساس پوشش گیاهی مجاور آنها روشی معمول در تاریخ اقوام ترك و آزربایجان است، مانند قاراقان-خرقان (نك. خرقان) و ...

٧-در زبان تركی كلمه دیگری به شكل "چانگÇañ " و به معنی گرد و غبار وجود دارد. بر این مبنا، "چانگقان" (چانقان-زنگان) به معنی مكان گرد و غباردار است.

لینک به دیدگاه

 

ادامه ی ریشه شناسی نام زنجان :

 

وجه تسمیه "سینگه ن "

١-اکثریت تركان، شهر زنجان را با نام "زنگان" می خوانند. این خود دلیلی بر "گه ن" بودن بخش دوم نام این شهر (سینگه ن) میباشد و نشان می دهد كه فرم زنجان تلفظ عربی این اسم در دوره پس از اسلام بوده است. از سوی دیگر در جامع التواریخ گفته می شود كه در زبان تركی "سینله" منحصرا برای نامیدن قبر كفار و مزار برای نامیدن قبر مسلمانان بكار می رود. این نیز نشان می دهد كه نام سینگه ن، مربوط به دوره پیش از اسلامی این منطقه از آزربایجان، و قبل از پذیرش اسلام از سوی تركان و رواج یافتن فرهنگ اسلامی در آزربایجان می باشد.

 

٢-در آزربایجان شهرها و روستاهای دیگری با نامهائی به معنی مدفن و مقبر وجود دارند. مانند:

-"قورقان Qurqan" كه نام چندین شهر و روستا در آزربایجان و خراسان (نك. گرگان) است. این نام كلمه ای تركی به معنی تپه ای كوچك كه از انباشتن خاك بر سر مزار به وجود آید، تپه مصنوعی مزار كه از انباشتن خاك و یا سنگ بر روی مزار بوجود می آید می باشد؛

-"سوپورقانSupurqan " (سوبورغان، سپرگان) نام روستائی در شهرستان اورمیه. در شهر بناب (نك. بناب) نیز قبرستانی بنام سپرگان وجود دارد. این كلمه تركی كه به معنی قبر و مزار می باشد در زبان موغولی به شكل "سوبورغان" و در تركی سویون به اشكال "سووورقا" و "سورقا" موجود است. در متون تركی باستان و قدیم عباراتی چون "سین سوبورقان اورون" (مكان مزارها)، "سین سوبورقان یئركه یاخین"، "سین اورون"، "سین سوبورغان آراسینتا" (در میان مزارها) بسیار بكار رفته است.

-در روایات باستانی ارامنه ادعا میشود که حضرت نوح و همسرش در شهر مرند آزربایجان (نك. مرند) مدفون شده و اسم این شهر آزربایجانی از یک فعل ارمنی به معنای دفن یا دفینه مشتق شده است. (ارامنه امروزی ادعا می كنند حضرت نوح بعد از طوفان در نخجوان فرود آمد و در این شهر مدفون شد).

 

٣-در منطقه زنگان در تطابق با وجه تسمیه آن، اماكن مقدس، معابد، مقابر، بقعه ها، امامزاده ها و زیارتگاههای تاریخی بیشماری وجود دارند. در زیر به برخی از آنها اشاره می شود (در مورد امامزاده ها، به ناحیه ابهر اكتفا شده است):

مجموعه‌ی "دوزهونDuzhun " و یا "دوزهونلارDuzhunlar " (به فارسی مردان نمكی): (هون-خون-قون-گون در تركی باستان به معنی انسان، آدم و مردم است. كلمه تركیبی "ائلگونElgün " به معنی توده مردم در تركی مدرن نیز از همین ریشه است). از این مجموعه كه در معدن نمك روستای چهرآباد (نك. چهرگان) در‪۷۵كیلومتری جنوب شرقی زنجان قرار دارد، تاكنون جسد شش نفر به همراه اشیاء گوناگون و ٣٠٠ قطعه پارچه كشف شده است. معدن نمك چهره‌آباد و دوزهونلار (مردان نمكی) مكشوفه در آن، با قدمت تقریبی بین هزار و هفتصد تا دو هزار و سیصد سال از جمله مهمترین اطلاعات باستان‌شناسی آزربایجان است.

 

قبر حضرت قیدار نبی: در خیابان اصلی شهر قیدار (خدابنده)، در شهرستان خدابنده (قیدار) در صد كیلومتری جنوب شرقی زنگان قرار دارد. بنا به بعضی روایات، قیدار بزرگترین (و یا دومین) پسر از دوازده پسر حضرت اسماعیل و نوه حضرت ابراهیم خلیل الله و بیست و پنجمین (و یا سی امین) جد پیغمبر اسلام بوده است. این بقعه بدست دولتزن ترك بولوقان (بلغان، بلغار) خاتون، دختر ارغون شاه احداث گردیده و گنبد و مقبره آن در تاریخ ١٣١٩هجری قمری توسط امیر افشار جهانشاه تعمیر شده است. (در دیگر نقاط آزربایجان نیز -بنا به روایات گوناگون- پیغامبرانی مدفون اند: قبر حضرت حجی ‏علیه‏السلام در همدان؛ قبر حضرت حیقوق (حبقوق نبی) در شهرستان تویسرکان (نك. تویسركان) استان همدان؛ مرقد حضرت اشموئیل‏ (شموئیل) در یازده كیلومتری شهرستان ساوه-جاده بویین زهرا (نك. ساوه)؛ قبر پسر لقمان و چهار پیغمبر (چهار انبیا علیه ‏السلام) در قبرستان پیغمبریه در قزوین (نك. قزوین)؛ قبر نوح و زن وی در مرند و یا نخجوان (نك. مرند... .

 

مقبره‌ اولجایتو محمد معروف‌ به‌ گنبد سلطانیه:‌ این‌ بنای‌ معظّم‌ كه یكی‌ از شاهكارهای‌ هنر معماری‌ تركی-آزربایجانی و دنیای‌ اسلام‌ به‌ شمار می‌آید، در چهل‌ كیلومتری‌ جنوب‌ شرقی‌ شهرستان‌ زنجان‌ و در دشت‌ مسطّح‌ سلطانیه‌ (نك. قونقور اؤله نگ) واقع‌ شده‌ است‌. اولجاتیو سلطان امپراتوری تركی آزربایجانی ایلخانی مذهب علوی قزلباشی تركی را به عنوان مذهب خود پذیرفت و پایتخت را از تبریز به سلطانیه آورد. بنای گنبد سلطانیه در دوران حكومت وی و در مدت حدود ٩ سال احداث شد و به اوج شهرت خود رسید. اولجایتو قصد انتقال اجساد امامان شیعی به سلطانیه را نیز داشت، اما بعدها از این فكر منصرف گشته، این بنا را به آرامگاهی برای خود اختصاص داد. به اعتقاد برخی محققان، جایگاه قبر امپراتور ایلخانی در سردابه كه از فضاهای جانبی گنبد سلطانیه بوده و در ضلع جنوبی در زیر تربت‌خانه واقع شده قرار دارد. سلاطین ایلخانی به پیروی از اعتقادات و سنن خویش اجساد مردگان را همراه اسباب و وسایل معیشتی آنان در گورهای سردابه‌ای در زیرزمین‌ها دفن می‌كردند و سعی در ناشناخته ماندن مقابر و گورستان‌های خود داشتند.

 

-بوراق بابا یاتیریBuraq baba yatırı ، سولطان چلبی اوغلو كئچه بؤركو (مقبره‌ سلطان چلبی اوغلو و یا آرامگاه شیخ براق‌ بابا): آرامگاه سلطان چلبی اوغلی و یا مقبره شیخ براق در ٥٠٠متری جنوب باختری محوطه تاریخی سلطانیه بر سر راه سلطانیه – خدابنده، و در ٣٠ كیلومتری شرق زنگان قرار دارد. نام تركی آن «چلبی اوغلو كئچه بؤركو اوجاغی» است(كئچه بؤرك در زبان تركی به معنای كلاه نمدی است). عده ای از محققان این مقبره-جمع ائوی (جمعخانه) را كه قدمت آن به دوره امپراتوری تركی آزربایجانی ایلخانی میرسد محل دفن سلطان چلپی، نوه مولانا كه به دعوت اولجایتو از قونیه به سلطانیه نقل مكان كرد می دانند. برخی نیز آنرا متعلق به شیخ براق بابا از بزرگان طریقت شمسیه و علویان قزلباش در آزربایجان و تركیه دانسته اند. شمسیه، شاخه قزلباشی-علوی طریقت اصلا سنی مولویه است. شیخ براق بابا كه از خاصان دربار سلطان محمد خدابنده (الجایتو) بود و به حلول حضرت علی در قالب اولجایتو امپراتور ایلخانی اعتقاد داشت، در جنگ او با گیلكیان در نزدیكی لاهیجان به قتل رسید. بوراق بابا خلیفه ای بنام امیرجی داشت كه گویا كلاه "سولطان چلبی" از پیروان خویش را كه به‌ عنوان تبرك و در حین سماع در قونیه از او دریافت كرده بود، بر بالای مزار پیر خود شیخ براق بابا گذاشته است. این بنا از دو بخش یاتیر (مقبره) و جمع ائوی (جمعخانه) تشکیل یافته است. معماری این مجموعه با الهام از عقاید و مراتب مذهب تركی قزلباشان علوی طراحی شده است. سبک قبر شیخ براق (؟) در این آرامگاه حلقه ذکر صوفیان ترك را تداعی می نماید. داخل مقبره به فضاهایی تقسیم شده که جسد سلطان (؟) در وسط و جسد مریدان با توجه به مراتب آنها در گرداگرد آن قرار داده شده اند. بخش نخست در قسمت ورودی به فقرا اختصاص داشته است. حجره‌های انفرادی صحن مركزی درهای كوتاه دارد و محل ریاضت مریدان با توجه به مراتب آنها بوده است. صحن جمع ائوی (خانقاه) محل سماع جمعی بوده كه پیر در وسط و مریدان در دور او حلقه می‌زدند. بخش‌های جنوبی بنا احتمالا به ‌عنوان كلاس‌های آموزشی و فضای واقع در دو طرف ایوان جنوبی محل ذكر زمستانی بوده است.

 

آغو ایچه ن دده احمد اوجاغی ( Ağu İçən DədəƏhməd Ocağı ) - بقعه پیر احمد زهرنوش: یکی از بناهای قدیمی شهرستان ابهر آرامگاه مولانا قطب الدین احمد ابهری مشهور به آغو ایچه ن (پیر زهرنوش، ٥٠٠ - ٥٧٧ هجری قمری) در منتهی‌الیه قسمت جنوبی ابهر و در انتهای خیابان ١٧ شهریور است. در تركیه نیز چندین اوجاق علویان ترك قزلباش با نام "آغو ایچه ن" وجود دارد، از جمله قارادونلو جان بابا آغو ایچه ن اوجاغی. مولانا قطب الدین احمد ابهری كه از بزرگان مذهب قزلباشی علوی و سرسلسله صوفیان و محدثی صاحب کمال بود، مریدان خود را در این محل ارشاد می کرده است. این بقعه ساخته شده در اواخر قرن ششم تا اوایل قرن هفتم هجری، محل به سر بردن چهارصد صوفی بوده است. گنبد بنا به سبک پنج و هفت و همانند گنبدهای دوره سلجوقی احداث شده است. بقاع دیگر این مجموعه به استناد متون تاریخی متعلق به دو عارف بزرگ به نامهای ابوبکر محمد بن عبدالله ابهری صاحب کتاب العوامل فی شرح مذهب مالک بن انس و همچنین مولانا شهاب الدین ابهری است که تا اوایل دوران صفوی در قید حیات بوده است. از فضای مجاور این آرامگاه هم اکنون به عنوان اداره میراث فرهنگی استفاده می شود.

قبر ارغون خان در تپه تاریخی نور: تپه نور (نام اصلی؟) از دیگر آثار تاریخی سلطانیه است که در ١٥٠٠متری جنوب شرقی گنبد قرار دارد. در کاوشهای باستان شناسی وجود بنائی قدیمی در اعماق آن تپه مشخص و محرز شده است. گویا قبر ارغون شاه نیز زمانی در بالای این تپه بوده است.

 

قبر ارغون خان در كوه سجاس (نك. سجاس): "چنانچه عادت مغول بود ناپیدا كرده بودند و آن كوه را قورغ (قوروق) گردانیده و مردم را از حدود گذشتن زحمت رسیدی. دخترش اولجای قبر پدر را آشكار كرده، آنجا خانقاه ساخت و مردم بنشانید و ..." (آثار البلاد و اخبار العباد).

 

آرامگاه شاهزاده زیدالکبیر در ابهر: از زیارتگاههای معتبر و معروف ابهر و حومه می باشد که در شرق شهر و در انتهای خیابان استاد مطهری واقع شده است. شاهزاده زیدالکبیر از صوفیان برجسته و پرهیزکاران وارسته عصر خود بشمار می رفته است. در گذشته اطراف این زیارتگاه، گورستانی بود که امروزه به خارج شهر منتقل گردیده است. امروز این بقعه با گنبد مخروطی شکل و معماری بی نظیر خود، در وسط میدانی به همین نام که پر از گلهای رنگارنگ می باشد قرار گرفته است. قبلاً بر بالای صندوق چوبی نفیس این آرامگاه و بنا بر سنن تركی، کلاهخود مطلاّیی با زنجیره هایی از همان جنس بطور معلّق نصب بود و شمشیری که روی قبضه آن نوشته هایی به چشم می خورد وجود داشت که امروزه از این اشیاء اثری نیست. بقعه مورد توجه مردم بومی و به خصوص مورد اعتقاد، توسل و نذورات زنان است.

بنای امامزاده اسماعیل ابهر: در شمال شهرستان ابهر، بنای تاریخی تماماً آجری با گنبدی از نوع دو جداره وجود دارد. این بنا كه دارای تزیینات داخلی و خارجی با ارزشی است در قرن نهم هجری قمری ساخته شده و تزیینات آن به دوره صفویه تعلق دارد. برخی تذکره نویسان از دفن امام زاده اسماعیل از نوادگان امام علی در این بقعه سخن گفته اند.

 

بقعه امامزاده یحیی ابهر: بقعه امام زاده یحیی که او را از نوادگان امام موسی کاظم دانسته اند، در شهر سایین قالا (نك. صایین قلعه) قرار گرفته و قدمت آن به قرن هشتم هجری قمری می رسد. این بنا در یک فضای روستایی و در جوار باغهای بیرون شهر احداث شده است. تپه تاریخی صایین قلعه در داخل محوطه این بقعه قرار دارد.

-گؤی ایمامزادا (بقعه امامزاده محمد) ابهر: بقعه امامزاده محمد که قدمت آن به قرن ششم هجری قمری می رسد در مرکز شهر ابهر در خیابان امام خمینی و کنار مسجد نور قرار دارد. بر روی مزار امامزاده محمد كه او را از نوادگان امام حسن مجتبی دانسته اند، ضریح کوچک و ساده ای از جنس چوب نصب شده است.کاشیکاری گنبد فوق العاده زیباست.

بقعه امامزاده کهریز ابهر: این بنای آرامگاهی در یک کیلومتری باختر محوطه تاریخی سلطانیه قرار گرفته و به دلیل مجاورت با قنات کهریز به امام زاده کهریز معروف شده است. قدمت بنای تاریخی امامزاده کهریز سلطانیه به دوره دولت تركی آزربایجانی صفویه میرسد. این بقعه را امامزاده قاسم یا امامزاده عبدالله نیز می گویند.

-امامزاده عبدالخیر ابهر: بنای تاریخی آرامگاهی امامزاده عبدالخیر که به لحاظ ساخت و معماری به دوره دولتهای تركی آزربایجانی صفویه -قاجاریه نسبت داده می شود، در میان یک قبرستان تاریخی در باختر روستای قروه (نك. قوروا)، از توابع شهرستان ابهر (نك. ابهر) قرار گرفته است.

 

آرامگاه پیرسقا ابهر: بنای تاریخی آرامگاه پیر سقا در روستای پیر سقا (پیر زاغه) در ٣٠ کیلومتری سمت باختری شهر ابهر قرار دارد. پیر سقا یکی از قطب‌های صوفیه بوده است. فرم بنا و نحوه ساخت آن حکایت از ساخت این بنا در دوره امپراتوری تركی آزربایجانی صفویه دارد. در زیر این گنبد مقبره ای وجود دارد که توسط یک ضریح فلزی محافظت می ‌گردد.

بقعه مولاحسن کاشی: در فاصله ٥/٢ کیلومتری جنوب شهر سلطانیه‌ قرار گرفته است. گنبد این بقعه که در سال ١١٧٣ هجری قمری در اواخر دوره شاه طهماسب بنا شده، با گنبد مقبره شیخ صفی‌الدین اردبیلی قابل مقایسه است.

-دیگر امامزاده های شهرستان ابهر: در محدوده شهرستان ابهر امامزاده های دیگری نیز وجود دارند. از جمله: "مقبره امامزاده یونس" در شریف آباد، "بقعه امامزاده یعقوب" (قرن سوم هجری قمری)، "بقعه پیر سکینه خاتون" (قرن یازدهم هجری قمری) و "مقبره سلطان شهید ازناب" (قرن یازدهم هجری قمری).

 

 

نامهای مشابه جغرافیائی

 

١-نام بسیاری از روستاهای آزربایجان و دیگر مناطق ترك نشین كه دارای كلمه "زنگ" در اسم خود می باشند، مانند روستای "زنگ آباد" در اطراف ورزقان، در ارتباط با ریشه های تركی "سین" و یا "چان" مذكور است.

٢-در چین مركزی شهری بنام سینقان (چانگان، چانقان، ....) وجود دارد كه پایتخت بیش از ده امپراتوری چینی در تاریخ و در دوره سلسله تانگ، یكی از بزرگترین شهرهای جهان بوده است. معنی نام شهر سینقان، آرامش ابدی است كه علاوه بر شباهت ظاهری با نام سینقان-سینگه ن تركی – حتی در صورت همریشه نبودن با آن- همخوانی معنائی دارد.

٣-نام ناحیه سین كیانگ (شینجان) در چین، نامی جدید به معنی سرزمین مرزی است. این نام چینی در راستای سیاست تغییر نامهای تركی به چینی در تركستان چین، از سوی دولت این كشور به ناحیه اویغور در این كشور داده شده و نامی تاریخی نیست.

٤-نام سینجان در تركیه. در تركیه اماكن جغرافیائی چندی (محله، روستا، ...) با نام سینجان وجود دارند، اما بنظر نمی رسد كه این نامها دارای گذشته ای طولانی بوده باشند.

٥-قاتون سینی: شهری بین تانقوت و چین.

 

 

ریشه شناسیهای نادرست

 

١ -در برخی از منابع تركی، نام زنگان به صورت محرف كلمه تركی "زنگین" به معنی ثروتمند و غنی توضیح داده میشود: "زنجان`ین اسکی آدلاریندان بیریسی زنگان`دیر، کی زنگین سوزجویونده ن آلینیبدیر. تورک دیلینده زنگین وارلی، عظه مه تلی، گئنیش، دولو و قییمه تلی و . . . آنلامیندا گلیب. دوغرودان دا بو توپراق زنگین بیر وارلیقدیر...". حال آنكه بنا به بسیاری از لغتشناسان كلمه "زنگین" در زبان تركی، خود محرف كلمه فارسی "سنگین" است و دارای ریشه تركی نمی باشد.

 

٢ -به گفته حمدالله مستوفی شهر زنجان را اردشیر بابكان ساخته و شهین یا شاهین یعنی منسوب به شاه خوانده است. در لغت نامه دهخدا نیز ذیل واژه شهین این ادعا تكرار شده است: "... گویند آن شهر را اردشیر بابكان بنا كرد...". همانگونه كه فوقا اشاره شد، ماخذ و منبع مستوفی در مورد داستان ساخته شدن و نامیده گردیدن این شهر توسط اردشیر بابكان مبهم است و تاكنون هیچ منبع موثق دیگری در این ارتباط اظهار نظر ننموده است. علاوه بر آن، قرائن و شواهد نشان می دهند كه كلمه "شهین" مورد بحث، فرم ایرانی كلمه "سین" تركی است.

 

٣ -در برخی منابع ادعا می شود كه نام زنجان –زنگان محرف و مخفف كلمه فارسی-پارسی "زندیگان" به معنای مكان اهل كتاب زند است كه در دوره ساسانیان بر این منطقه گذاشته شده است: "وجه تسمیه آن زندگان، یعنی اهل كتاب زند است.... نام این شهر زندیگان بوده همچون آذربایگان، خدایگان و غیره.... "زند" معروفترین كتاب آیین زردشتی در دوران ساسانی و "گان" از پساوند پارسی باستان.... گویا به مرور زمان و به علت کثرت استعمال "د" و "ی" زندیگان حذف گردیده و تبدیل به زنگان شده و سپس چون در زبان عربی حرف "گ" به "ج" تبدیل می شود کلمه "زنگان" به "زنجان" تبدیل شده است. همـانطور که نام آذربایگان به آذربایجان و گرگان به جرجان تبدیل شده است...".

 

علاوه بر نبود هیچ سند و قرینه ای كه بتواند این ادعاهای جدید را ثابت كند، زندی نامیدن اهل كتاب زند نیز محتاج به اثبات است. (البته در گذشته زرتشتیان "زندیك" و یا "زندیق" نامیده شده اند كه در این صورت می بایست نام شهر زنجان به صورت "زندیكگان" ثبت می شد). افزون بر آن، قاعده عمومی در بسیاری از لهجه های زبان تركی و محاوره آزربایجان، افزایش "ن" در برخی از كلمات به "ند" است و نه عكس آن. مانند تبدیل "كه ن" به "كند" (نك. یاسوكند)، "ساپان" به "ساپاند"، "كیرشه ن" به "كیرشه ند"، "خرمنه" به "خرمنده" (نك. خدابنده)، "آسان" به "هاساند"، "فن" به "فند" و .... بنابراین تبدیل "زندیگان" به "زنگان" (حذف حرف "د") در زبان مردم آزربایجان بسیار نامحتمل است (لازم به یادآوری است كه نمونه های آزربایجان و گرگان در ادعای فوق، اساسا كلماتی تركی بوده و دارای ریشه و ساختار فارسی-ایرانی نیستند).

 

٤ -برخی نام زنجان را با كلمات فارسی "زن" و "جان" مرتبط شمرده و این وجه تسمیه عامیانه را نیز در نوشته ها و گفته هایشان وسیله طعن و تمسخر تركان و آزربایجانیان زنگانی قرار داده اند. حال آنكه "زنجان"، فرم فارسی شده و معرب نام تركی این شهر یعنی "سینگه ن-سانقان" است و ارتباطی با كلمات "زن" و "جان" در زبان فارسی و یا هر زبان ایرانی معاصر و باستانی دیگری ندارد.

 

٥ -طبق مدارک آشوری، منطقه زنجان كه در قرن نهم پیش ازمیلاد "آندیا" نام داشته، از اواخر دوره صفویه نام "ایالت خمسه" بر خود گرفته و در كتب تاریخی نیز از خوانین منطقه به شكل حاكمان خمسه یاد شده است. ایالت خمسه از زمان پیدایش در دوره دولت تركی آزربایجانی صفویه تا قبل از تقسیمات جدید کشوری (ایالتها و استانها) در دوره پهلوی و رضا شاه، اساسا شـامل استان زنگان و قزوین فعلی، شهرستان آزربایجانی گروس بیجار (نك. بیجار)، همچنین شهرستان تیكان تپه (نك. تکاب) و بخشهائی از استانهای همدان و مركزی فعلی بوده است. ظاهرا خمسه نامیدن این ایالت، به دلیل استقرار پنج ایل ترک "مقدم"، "افشار"، "بایات"، "اصانلو" و "خدابنده لو" در این منطقه و یا تشكل ناحیه مذكور از پنج بلوك "ابهررود"، "خرارود"، "زنجانرود"، "ایجرود" و "سجاسرود" بوده است، ایجاد اتحادیه ایلی خمسه در جنوب ایران نیز محتملا در این نامگذاری موثر بوده است.

 

نتیجه

زنگان نام شهر و استانی در قسمت مركزی آزربایجان جنوبی است. نام زنگان كلمه ای تركی به معنی دفینه گاه (سینگه ن)، محشر (سانقان) و یا مكان معروف است. "زنجان" فرم فارسی-معرب این نام تركی است.

 

منبع: کانون آدربایجان شناسی زنگان

 

لینک به دیدگاه

 

زاینده رود

علت نامگذاری این رود بدین جهت است که درطول مسیر خود باغات و کشتزارهای فراوانی را آباد و زنده می‌کند. به همین خاطر به این رود زاینده رود یا زنده رود می‌گویند.

 

لینک به دیدگاه

 

زابل

 

شهرستان زابل در دوره های مختلف اسامی متفاوتی به خود گرفته است.

اولین نام این شهر «نصیرآباد» بود که از نام نصیر (بنیان گذار روستای ایجاد کننده شهرستان زابل) گرفته شده است.

این شهر در زمان سکونت قوم «سكاها»، «***تان» نام گرفت. این نام در دورانی که فرماندهان یك نیمروز را در ماه یا سال در این ناحیه به دادرسی مردم می پرداختند، به «نیمروز» تغییر یافت.

بعدها با توسعه و گسترش شهر به نام «سیستان» یا «سیوستان» كه مخفف سی استان است، معروف شد.

همچنین مدتی زابلستان نام گرفت و از 50 سال قبل تا امروز با آخرین نام خود، یعنی زابل خوانده می شود که در مورد این نام سخن روشنی به میان نیست.

 

 

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...