رفتن به مطلب

استقبال کم نظیر نواندیشانی ها از نمایشگاه کتاب سال 92


ارسال های توصیه شده

من امروز تا ساعت 3 نمایشگاه بودم چرا همچین جماعت چشم گیری ندیدیم باو

:ws3:

محل قرار که تابلو بود باو:w58:

تایید میشود

من رسیدم:a030:

شما نیومده رسیدی:a030:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 288
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

منم از دیدنت کلی خوشحال شدم شاروک:w16:

ولی نمیشد روی حمید سی اف دی دست بلند کرد...یعنی دست روم بلند میکرد بیچاره میشدم

حالا انتظار داشتم من کاری نکردم با حمید خودتون یه حرکتی می کردید:ws3:

 

حمید آقا که از خجالتمون در اومد و حسابی جبران کرد:banel_smiley_4:

 

بابت گـــز هم ممنون ... اونجا انقدر شلوغ بود که نشد درست و حسابی ازت تشکر کنیم :ws37:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

انقد اسپم کردم که حرف اصلی یادم رفت:ws3:

خیلی روز خوبی بود و واقعا از دیدن همه بچه ها خوشحال شدم

بچه ها ترکونده بودن دیگه

انشالله میتینگ بعدی هم دور هم جمع بشیم:w16:

  • Like 7
لینک به دیدگاه
بابا خب زیاد بودین دیگه :w000: خب تو امتحان حافظه ای که گرفتم نمرت 20 شد آفرین :whistle: کم کم داری مثل خودم میشی :whistle:

 

 

 

تو؟ تو و پاستیل دادن؟ :w000: آخرشم که هیچ کدومتون ندادین، ندا یه تعارف کرد فقط. اصلاً حقت بود بطری که خرد کمرت w000.gif

ولی اون پاستیلی که از حمید گرفتم خیلییییی خوشمزه بود :ws3:

 

ها؟ گریَه کُن

 

همونجا یه دونه پاستیل بهت دادم... چی شد هان؟ کم حافظه شدی:w000:

 

اون یادت نمیاد.. اون پاستیل ِ که حمید تکرو هم بهت داد یادت نمیاد؟:w000:

 

مثه عقاب بالا سر پاستیل کمین کرده بودی:icon_razz:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
حمید آقا که از خجالتمون در اومد و حسابی جبران کرد:banel_smiley_4:

بابت گـــز هم ممنون ... اونجا انقدر شلوغ بود که نشد درست و حسابی ازت تشکر کنیم :ws37:

 

نوش جان

ولی یه لواشک قرار بود بهم بدی که ندادی

خلاصه بدهکاری ها:ws3:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
روز خیلی خوووبی بوود.کلی دوستای جدید پیدا کردم....

 

امیدوارم این دوستیا بمونه.....

 

راستی یکی از بچه ها بوود که به شدت شبیه یکی دیگه بووود گه قبلا دیده بودمش اما خودش نبود:sigh:

 

جنس خاطره من فرق میکنه....

ترجیح میدم جنسش رو عوض کنم و یه خاطره روتین بزارم...

 

تو چرا به من نگفته رفتی نمایشگاه پسرم

مکه نگفتی میری با بچه ها درس بخونی؟

منو میپیچونی باو:banel_smiley_4:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
تو چرا به من نگفته رفتی نمایشگاه پسرم

مکه نگفتی میری با بچه ها درس بخونی؟

منو میپیچونی باو:banel_smiley_4:

 

w58.gif.من برم درس بخونم؟؟؟نه والا.من روز عادیش درس نمیخونم حالا برم نمایشگاه درس بخونم؟؟؟w58.gif.فکر کردم تاپیکش رو دیدی خوsigh.gif

  • Like 3
لینک به دیدگاه
نوش جان

ولی یه لواشک قرار بود بهم بدی که ندادی

خلاصه بدهکاری ها:ws3:

 

 

مگه جاوید بهت نداد لواشک رو ؟؟؟:w58:

 

همه رو اون ازم گرفت .......... 10 تا لواشک بود !!!:icon_pf (34):

 

جاوید بیا توضیح بده لواشکارو چیکار کردی توووووووووووووووو:w58:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
هی بیاین از خاطراتتون بگین

اما همه میدونن بدون من خوچ نگذشته:banel_smiley_4:

 

شمام میتونستی بیای.دلیلای مسخره میاری نمیای به بقیه چ؟:banel_smiley_4:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
مگه جاوید بهت نداد لواشک رو ؟؟؟:w58:

 

همه رو اون ازم گرفت .......... 10 تا لواشک بود !!!:icon_pf (34):

 

جاوید بیا توضیح بده لواشکارو چیکار کردی توووووووووووووووو:w58:

 

اگه دیر میرسیدم که جاوید دخل همه آلوخشک ها رو میاورد:ws3:

یعنی لواشکای عزیز من الان توی معده جاوید با هم میتینگ گذاشتن:w000:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
شمام میتونستی بیای.دلیلای مسخره میاری نمیای به بقیه چ؟:banel_smiley_4:

 

به اعصابت مثلث باچ حمید شهرساز:5c6ipag2mnshmsf5ju3

اصن خوچ گذشت:w02:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
اگه دیر میرسیدم که جاوید دخل همه آلوخشک ها رو میاورد:ws3:

یعنی لواشکای عزیز من الان توی معده جاوید با هم میتینگ گذاشتن:w000:

 

هی میومد رو به روی من باهام حرف میزد لواشک میگرفت و میرفت .... من شخصا 3 تاشو دادم به دخترا 7 تاشو جاوید گرفت :icon_pf (34):

 

میتینگ بعدی بدون جاوید برگزار میشه:vahidrk: .... اگه میتینگ بعدی اومدم برات لواشک میارم :icon_pf (34):

  • Like 4
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...