Moment 15228 مالک ارسال شده در 30 تیر، 2013 به خیالم که تو دنیا واسه تو عزیزترینم آسمونها زیر پامه اگه با تو رو زمینم به خیالم که تو با من یه همیشه آشنایی به خیالم که تو با من دیگه از همه جدایی من هنوزم نگرانم که تو حرفامو ندونی این دیگه یه التماسه من می خوام بیای بمونی منو تو چه بی کسیم وقتی تکیه مون به باده بد و خوب زندگی منو دست گریه داده ای عزیز هم قبیله با تو از یه سرزمینم تا به فردای دوباره با تو همقسم ترینم من هنوزم نگرانم که تو حرفامو ندونی این دیگه یه التماسه من میخوام بیای بمونی بد و خوبمون یکی دست تو تو دست من بود خواهش هر نفسم با تو همصدا شدن بود با تو همقصه ی دردم همصدا تر از همیشه دو تا همخون قدیمی از یه خاکیم و یه ریشه من هنوزم نگرانم که تو حرفامو ندونی این دیگه یه التماسه من میخوام بیای بمونی 4
Moment 15228 مالک ارسال شده در 30 تیر، 2013 دلم تنگ است دلم می سوزد از باغی که می سوزد نه دیداری نه بیداری نه دستی از سر یاری مرا آشفته می دارد چنین آشفته بازاری تمام عمر بستیم و شکستیم بجز بار پشیمانی نبستیم جوانی را سفر کردیم تا مرگ نفهمیدیم به دنبال چه هستیم عجب آشفته بازاریست دنیا عجب بیهوده تکراریست دنیا چه رنجی از محبت ها کشیدیم برهنه پا به تیغستان دویدیم نگاه اشنا در این همه چشم ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم سبک باران ساحلها ندیدند به دوش خستگان باریست دنیا مرا در موج حسرتها رها کرد عجب یار وفا داریست دنیا عجب آشفته بازاریست ئنیا عجب بیهوده تکراریست دنیا میان انچه باید باشد و نیست عجب فرسوده دیواریست دنیا 4
Moment 15228 مالک ارسال شده در 30 تیر، 2013 [h=2]یاور همیشه مومن [/h] ای به داد من رسیده تو روزهای خود شکستن ای چراغ مهربونی تو شبهای وحشت من ای تبلور حقیقت توی لحظههای تردید تو شب رو از من گرفتی تو من رو دادی به خورشید اگه باشی یا نباشی برای من تکیهگاهی برای من که غریبم تو رفیقی جونپناهی یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت غم من نخور که دوریت برای من شده عادت ناجی عاطفه من شعرم از تو جون گرفته رگ خشک بودن من از تن تو خون گرفته اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم قدر اون لحظه نداره که من رو دادی نشونم اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم قدر اون لحظه نداره که من رو دادی نشونم وقتی شب، شب سفر بود توی کوچههای وحشت وقتی همسایه کسی بود واسه بردنم به ظلمت وقتی هر ثانیه شب طپش هراس من بود وقتی زخم خنجر دوست بهترین لباس من بود تو با دست مهربونی به تنم مرهم کشیدی برام از روشنی گفتی پرده شب رو دریدی یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت غم من نخور که دوری برای من شده عادت ای طلوع اولین دوست ای رفیق آخر من به سلامت سفرت خوش ای یگانه یاور من مقصدت هرجا که باشه هر جای دنیا که باشی اون ور مرز شقایق پشت لحظهها که باشی خاطرت باشه که قلبت سپر بلای من بود تنها دست تو رفیق دست بیریای من بود یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت غم من نخور که دوری برای من شده عادت 4
آریودخت 43941 ارسال شده در 30 تیر، 2013 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام کنج برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام قبرستانیست پرازاحساس هایی که زنده به برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام اند به نام....بغض... 5
آریودخت 43941 ارسال شده در 30 تیر، 2013 سخت بود.. فراموش کردن کسی که برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام او همه برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام و همه کس را فراموش برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ...! 5
آریودخت 43941 ارسال شده در 30 تیر، 2013 تو سکوت می کنی فریاد زمانم را نمی شنوی ! یک روز من سکوت خواهم کرد ! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای اولین بار مفهوم "دیر شدن " را خواهی برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام !! " برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام " 4
*mehrsa* 14558 ارسال شده در 30 تیر، 2013 گاهی وقتا حس آخرین بیسکوییت مونده تو بسته رو دارم ... تنها ..!! و خرد شده ..!! 4
edvin 456 ارسال شده در 30 تیر، 2013 من به آمار زمین مشکوکم اگر این سطح پر از آدمهاست پس چرا این همه آدم تنهاست؟ 3
آریودخت 43941 ارسال شده در 9 مرداد، 2013 کجای این جنگل شب پنهون میشی خورشیدکم پشت کدوم سد سکوت پر میکشی چکاوکم چرا به من شک میکنی من که منم برای تو لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو ... [flash=quality='high' width='156' height='56'] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 7
Moment 15228 مالک ارسال شده در 9 مرداد، 2013 کجای این جنگل شب پنهون میشی خورشیدکم پشت کدوم سد سکوت پر میکشی چکاوکم چرا به من شک میکنی من که منم برای تو لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو ... [flash=quality='high' width='156' height='56'] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام آخ آخ آخخخخ یعنی این آهنگ آدمو میبره تا ناکجا 5
Hanaaneh 28168 ارسال شده در 10 مرداد، 2013 من عاشق این آهنگ داریوشم واقعا عالیه دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق هقمو 5
HaMiD.CFD 20379 ارسال شده در 10 مرداد، 2013 شرمت باد ای دستی که... بد بودی بدتر گشتی.... :gnugghender: 6
Mina Yousefi 24161 ارسال شده در 10 مرداد، 2013 رو به تو سجده میکنم دری به کعبه باز نیست بس که طواف کردمت مرا به حج نیازی نیست به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست مرا به بند میکشی از این رها ترم کنی زخم نمیزنی بمن که مبتلا ترم کنی از همه توبه میکنم بلکه تو باورم کنی قلب من از صدای تو چه عاشقانه پوچ شد تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد عذاب میکشم ولی عذاب من گناه نیست وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست 5
edvin 456 ارسال شده در 21 مرداد، 2013 تو خراب منه آلوده نشو غم این پیکر فرسوده مخور قصه ام بشنو و از یاد ببر بهر من غصه ی بیهوده مخور تو سپیدی من سیاهم خسته ای گم کرده راهم تو به هر جا در پناهی من به دنیا بی پناهم تو طلوع هر امیدی من غروبی نا امیدم تو سپید و دل سیاهی من سیاه دل سپیدم نه قراری نه دیاری که بر آن رو بگذارم به چه شوقی به چه ذوقی دگر این ره بسپارم تو سپیدی من سیاهم خسته ای گم کرده راهم گنه تو بی گناهی بی گنه غرق گناهم چه امیدی به سپیدی که به رنگ شب تارم شوق بودن بوده تنها اشتباهم اشتباهم 1
edvin 456 ارسال شده در 21 مرداد، 2013 تو ای ساغر هستی به کامم ننشستی ندانم که چه بودی ندانم که چه هستی تو ای ساغر هستی به کامم ننشستی ندانم که چه بودی ندانم که چه هستی در بزم من شکسته ای در کام اونشسته ای نوشی تو بر سنگین دلان زهری به کام خسته گان من همان اشک سرد آسمانم نقش دردی به دیوار زمانم بی سرانجام و بی نام و نشانم چون غباری به جا از کاروانم تو ای ساغر هستی به کامم ننشستی ندانم که چه بودی ندانم که چه هستی ** تنها ترین تنها منم سرگشته و رسوا منم ** آه ای فلک ای آسمان تا کی ستم بر عاشقان بشنو تو فریاد مرا آه ای خدای مهربان عشق تو خوابی بود و بس نقش سرابی بود و بس این آمدن این رفتنم رنج و عذابی بود وبس ای فلک بازی چرخ تو نازم بی گمان آمدم تا که ببازم ای دریغا که شد چشم سیاهی قبله گاه منو و روی نمازم قبله گاه منو و روی نمازم تو ای ساغر هستی به کامم ننشستی ندانم که چه بودی ندانم که چه هستی 1
آریودخت 43941 ارسال شده در 14 مهر، 2014 تا به دنیا آمدم بهشت را باختم به دنیا تاختم خوشبختی را نیز باختم سوختم و با سالها ساختم بی آنکه بفهمم زندگي را باختم ... 3
Moment 15228 مالک ارسال شده در 28 مهر، 2014 طعم خیس اندوه و اتفاق افتاده یه آه خداحافظ ، یه فاجعه ی ساده خالی شدم از رویا ، حسی من و از من برد یه سایه شبیه من پشت پنجره پژمردای معجزه ی خاموش ، یه حادثه روشن شو یه لحظه ، فقط یه آه ، هم جنس شکفتن شو از روزن این کنج خاکستری پرپر مشغول تماشای ویرون شدن من شوبرگرد به برگشتن ، از فاصله دورم کن یه خاطره با من باش ، یه گریه غرورم کن از گرگر بی رحمه این تجربه ی من سوز پرواز رهایی باش به ضیافته دیروز به کوچه که پیوستی ، شهر از تو لبالب شد لحظه آخر لحظه ، شب عاقبت شب شد آغوش جهان رو به دلشوره شتابان بود راهی شدنت حرفه نقطه چینه پایان بودای معجزه ی خاموش ، یه حادثه روشن شو یه لحظه ، فقط یه آه ، هم جنس شکفتن شو از روزن این کنج خاکستریه پرپر مشغول تماشای ویرون شدن من شو 2
ms13 1488 ارسال شده در 4 آبان، 2014 ای دریغا دل سپردن به عشق تو بیهوده بود / وعده ها و خنده های تو به نیرنگ آلوده بود زندگی یه بازیه کی از عمرش راضیه ابر گریونه دلم چشمه خونه دلم .... رازقی پرپر شد باغ در چله نشست تو به خاک افتادی کمر عشق شکست وقتی که قلبا و گلا شکسته و پرپر شدند وقتی که باغچه های عشق سوختند و خاکستر شدند من و تو با گل کاغذی باغچه ای داشتیم توی خاک با خشتای مقوایی لونه میساختیم روی آب بد و خودبمون یکی دست تو تو دست من بود خواهش هر نفسم با تو همصدا شدن بود با تو هم قصه دردم همصدا تر از همیشه دوتا همخون قدیمی از یه خاکیم و یه ریشه من هنوزم نگرانم که تو حرفامو ندونی این دیگه یه التماسه من میخوام بیای بمونی خورشید روشن مارو دزدیدند زیر اون ابرای سنگین کشیدند همه جا رنگ سیاهه ماتمه فرصت موندمون خیلی کمه اونکه رفته دیگه هیچوقت نمیاد تا قیامت دل من گریه میخواد یادمه چشمای تو پر درد و غصه بود قصه غربت تو قد صدتا قصه بود یاد تو هرجا که هستم با منه داره عمر منو آتیش میزنه تو شبای پرسه و دلواپسی که میخوام دنیا رو فریاد بزنم از کدوم طرف میشه به هم رسید همه کوچه ها به غربت میرسند دل رویا گرفته چه کابوسی مگه نه؟ نه گلدسته نه محراب نه ناقوسی مگه نه ؟! وقتی شب شب سفر بود توی کوچه های وحشت وقتی همسایه کسی بود واسه بردنم به ظلمت تو با دست مهربونی به سرم مرحم کشیدی برام از روشنی گفتی حلقه شبو دریدی ... نگاه آشنا در این همه چشم ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم .... واسه جشن دلتنگی ما گل گریه سبد سبد بود ... شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودند به سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودند گره افتاده در کارم به خودکرده گرفتارم به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم ... من هنوز دربدر شهر غمم شبم از هرچی شبه سیاهتره ... ساحل حصار من نیست پایان کار من نیست همدرد و یار من نیست کسی که یار من نیست در انتظار من نیست هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری من اون ماهو دادم به تو یادگاری ولی یاران همدل از ره لطف به هر حالت که باشند مهربانند ... 1
ارسال های توصیه شده